سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجو یار

پروژه دانشجویی مقاله بازخوانى انتقادى آموزه قانون طبیعى در حکمت

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله بازخوانى انتقادى آموزه قانون طبیعى در حکمت عملى یونان باستان با pdf دارای 37 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله بازخوانى انتقادى آموزه قانون طبیعى در حکمت عملى یونان باستان با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله بازخوانى انتقادى آموزه قانون طبیعى در حکمت عملى یونان باستان با pdf

چکیده  
مقدّمه  
نظریه ‏هاى قانون طبیعى در یونان باستان  
قانون طبیعى و سوفسطاییان  
سوفسطاییان براى اوّلین بار، با طرح نظریه «حقوق بشر»، در پى تفکیک حقوق  
قانون طبیعى و فیلسوفان یونان باستان  
الف. سقراط  
ب. افلاطون  
ج. ارسطو  
د. رواقیان71  
نکات انتقادى  
1) انتقادات مشترک  
2) انتقادات مختص  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله بازخوانى انتقادى آموزه قانون طبیعى در حکمت عملى یونان باستان با pdf

- Aristotle, Politics [C. 347-340 B.C.], in tr. T. A. Singlair, Harmondsworth, Penguin Books,

- _____, Rhetoric [C. 340-335 B.C.], in tr. G. Kennedy, Oxford, Oxford University Press,

- _____, Metaphysics [C. 335-323 B.C.], in tr. J. Warrington, London, Dent / New York, Dutton, Everyman’s Library,

- _____, Physics I, II [C. 335-323 B.C.], in tr. W. Charlton, Oxford, Clarendon Press,

- _____, Nicomachean Ethics [C. 347-340 B.C.], in tr. C. Rowe, Oxford, Oxford University Press,

- Arntz, O. P., “Natural Law and Its History”, in Concilium 1, v. 5, 1965, p. 23-

- Benn, Alfred William, The Greek Philosophers, London, Smith, Elder,

- Cicero, The Natura Deorum Academica [C. 45 B.C.], in tr. H. Rackham, London, William Heinemann,

- _____, On Duties [44 B.C.], in M. T. Griffin and E. M. Atkins (eds), Cambridge, Cambridge University Press,

- Crowe, Michael, The Changing Profile of The Natural Law, The Hauge, Martinus Nijhoff,

- Fears, J. Rufus, “Natural Law: The Legacy of Greece and Rome”, in E. McLean ed., Common Truths, New Perspectives on Natural Law, Wilmington, DE, ISI Books, 2000, p. 19-

- Guthrie, W.K.C, The Greek Philosophers from Thales to Aristotle, London, Methuen,

- _____, A History of Greek Philosophy, v. 1, Cambridge, Cambridge University Press,

- _____, A History of Greek Philosophy, v. 2, Cambridge, Cambridge University Press,

- _____, Socrates, Cambridge, Cambridge University Press,

- _____, The Sophists, Cambridge, Cambridge University Press,

- Haakonssen, Knud, “Natural Law”, in L. Becker and C. Becker (eds), Encyclopedia of Ethics, v. 2, London, Routledge, 2001, p. 1205-

- Haines, Charles, The Revival of Natural Law Concepts, New York, Russell,

- Jaeger, Werner, Aristotle, Fundamentals of the History of His Development, in tr. R. Robinson, Oxford, Clarendon Press,

- Jaffa, Harry, “Aristotle”, in L. Strauss and J. Cropsey (eds), History of Political Philosophy, Chicago, Rand McNally, 1972, p. 64-

- Kahn, Charles, The Art and Thought of Heraclitus, Cambridge, Cambridge University Press,

- Kidd, I.G, “Stoic Intermediates and the End for Man”, in A. A. Long (ed), Problems in Stoicism, London, Athlone Press, 1971, p. 150-

- Kirk, G.S., Raven, J.E, and Schofield, M, The Pre-Socratic Philosophers, Cambridge, Cambridge University Press,

- Laertius, Diogenes, Lives of Eminent Philosophers, v. 2, in tr. R. D. Hicks, London, William Heinemann / Cambridge, Mass., Harvard University Press,

- Long, A. A, “Freedom and Determinism in the Stoic Theory of Human Action”, in A. A. Long (ed), Problems in Stoicism, London, Athlone Press, 1971, p. 173-

- _____, “Language and Thought in Stoicism”, in A. A. Long (ed), Problems in Stoicism, London, Athlone Press, 1971, p. 75-

- Morrow, Glenn, Plato’s Cretan City: A Historical Interpretation of the Laws, Princeton, Princeton University Press,

- Novak, David, Natural Law in Judaism, Cambridge, Cambridge University Press,

- Rist, J. M, The Stoic Philosophy, Cambridge, Cambridge University Press,

- Robson, William, Civilization and the Growth of Law, London, Macmillan,

- Romilly, Jacqueline de, The Great Sophists in Periclean Athens, in tr. J. Lloyd, Oxford, Clarendon Press,

- Rommen, Heinrich, The Natural Law, in tr. T. Hanley, New York, Vail-Ballou Press,

- Sandbach, F. H., “Phantasia Kataleptike”, in A. A. Long (ed), Problems in Stoicism, London, Athlone Press, 1971, p. 9-

- Sedley, David, “Stoicism”, in E. Craig (ed), Routledge Encyclopedia of Philosophy, v. 9, London, Routledge, 1998, p. 141-

- Sinnige, Theo Gerard, Matter and Infinity in the Presocratic Schools and Plato, Assen, Van Gorcum,

- Sophocles, Antigone [C. 442 B.C.], in tr. M. Whitlock Blundell, Newburyport, Focus Publishing,

- _____, Oedipus Tyrannus [C. 429-425 B.C.], in tr. R. Jebb, Cambridge, Cambridge University Press,

- Stone, Isidor Feinstein, The Trial of Socrates, London, Jonathan Cape,

- Untersteiner, Mario, The Sophists, in tr. K. Freeman, Oxford, Blackwell,

- Vlastos, Gregory, Socratic Studies, Cambridge, Cambridge University Press,

- Walker, David, The Oxford Companion to Law, Oxford, Clarendon Press,

- Waterfield, Robin, The First Philosophers: The Presocratics and Sophists, Oxford, Oxford University Press,

- Watson, Gerard, “The Natural Law and Stoicism”, in A. A. Long (ed), in Problems in Stoicism, London, Athlone Press, 1971, p. 216-

- Weinreb, Lloyd, Natural Law and Justice, Cambridge, Mass., Harvard University Press,

- Wilbur, James and Allen Harold, The Worlds of the Early Greek Philosophers, New York, Prometheus,

- Wild, John, Plato’s Modern Enemies and The Theory of Natural Law, Chicago, The University of Chicago Press,

- Xenophon, Memorabilia and Oeconomicus [C. 390 B.C.], in tr. E. Marchant, London, Heinemann,

چکیده

دانشمندان دوره اوّل یونان باستان قانون طبیعى را قانونى جهان‏شمول، ازلى، و بى‏همتا مى‏دانستند و از آن به عنوان بنیادى‏ترین منبع براى اخذ بهترین معیارهاى زندگى بشر یاد مى‏کردند. مشکلات معرفت‏شناسانه نسل اوّل سوفسطاییان تأثیرى عمیق در آراى فلسفى نسل‏هاى بعدى این نحله گذاشت؛ به طورى که در میان آنان، بر سر مسئله اعتبار قانون طبیعى اختلاف‏نظر پیش آمد. فیلسوفان یونانى که احکام عقل را پایه‏اى ثابت براى معرفت بشر مى‏دانستند، از سرسخت‏ترین حامیان قانون طبیعى در دوره یونان باستان به شمار مى‏آیند. رواقیان که نقش مهمّى در توسعه بحث قانون طبیعى داشتند، مفاد آن را «زیستن بر طبق طبیعت» مى‏دانستند

نوشتار حاضر به بیان انتقاداتى خواهد پرداخت که بر آموزه «قانون طبیعى» در دوره یونان باستان وارد است. این انتقادات در دو دسته جداگانه بیان مى‏شوند: 1) انتقاداتى که در مسئله قانون طبیعى، به طور مشترک، بر همه اندیشمندان دوره یونان باستان وارد است: ابهام مفهومى قانون طبیعى، ابهام مصداقى آن و نیز ابهام در وجه تسمیه آن در حکمت عملى یونان باستان؛ 2) انتقادات نه‏گانه‏اى که به طور مجزّا، به محتواى فکرى برخى از این دانشمندان مربوط است. این گزاره‏ها با عنوان «انتقادات مختص» بیان مى‏شوند

کلیدواژه‏ها: قانون طبیعى، نقد قانون طبیعى، حکمت عملى، پیش‏سقراطیان، سوفسطاییان، فیلسوفان یونان باستان، رواقیان

 

مقدّمه

در مغرب‏زمین، «قانون طبیعى» داراى سابقه‏اى طولانى در میان مباحث فلسفى مربوط به برخى علوم اجتماعى (فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه سیاست و;) است. این آموزه که مشتمل بر نظریه‏هایى متنوّع مى‏باشد، با شروع تمدّن یونان باستان، در مباحث مربوط به حوزه‏هاى علوم و فلسفه کاربردى، نقش محورى ایفا کرده است. همچنین، در شاخه‏هاى علوم توصیفىِ اجتماعى از قبیل جامعه‏شناسى، انسان‏شناسى ـ از منظر اجتماعى و مطالعات نقدهاى تاریخى، هرگز نمى‏توان نقش قانون طبیعى را از نظر دور داشت.1 در برخى از دوره‏هاى تمدّن غرب، قانون طبیعى رویکردى مذهبى داشته؛ولى در برخى از زمان‏ها، این قانون مستندى براى راه‏کارهاى مهمّ حقوقى و سیاسى به شمار مى‏آمده است

با وجود اهمیت فراوان و سابقه طولانى قانون طبیعى در مجامع علمى مغرب‏زمین، بحث از این مسئله با حفظ عنوان «قانون طبیعى» هیچ‏گونه سابقه‏اى در میان مباحث علمى اندیشوران مسلمان ندارد؛ هرچند محاورات علمى ایشان درباره احکام عقل عملى، به ویژه در باب حسن و قبح عقلى، با برخى از مباحث مربوط به قانون طبیعى همپوشانى دارد.2 به سبب وجود قانون طبیعى بود که مسئله حقوق طبیعى در دوره جدید نزد اندیشوران توجیه‏پذیر گردید و به عنوان یگانه حقوق بشرى که هرگز انسان‏ها در ایجاد آن نقشى نداشته‏اند، مورد اهتمام قرار گرفت

نظریه‏هاى قانون طبیعى در فلسفه غرب را مى‏توان به دو دسته کلى تقسیم کرد: 1 نظریه‏هاى سنّتى؛ 2 نظریه‏هاى جدید

نظریه‏هاى سنّتى به سه گروه عمده تقسیم مى‏شوند: 1 نظریه‏هاى مربوط به یونان باستان؛ 2 نظریه‏هاى مربوط به روم باستان؛ 3 نظریه‏هاى مربوط به دین مسیحیت

نظریه‏هاى جدید نیز به دو دسته تقسیم مى‏شوند: 1 نظریه‏هاى نوتومیستى؛ 2 نظریه‏هاى غیرنوتومیستى

هدف از نوشتار حاضر، علاوه بر معرفى و تحلیل قانون طبیعى در دوره یونان باستان، رویکردى انتقادى به آن است. از این‏رو، نخست به ریشه‏هاى مباحث مربوط به آموزه قانون طبیعى در مغرب‏زمین از ابتداى دوره تفکّر فلسفى یونان باستان اشاره گشته؛ سپس، تطوّرات این موضوع در آن دوره، در چارچوب مهم‏ترین نظریه‏هاى فلسفى ـ حقوقى یونانیان باستان در شرح آموزه قانون طبیعى (از قرن ششم پیش از میلاد مسیح تا قرن دوم میلادى)، بررسى شده است. در پایان نیز این آرا نقد شده است

نظریه‏ هاى قانون طبیعى در یونان باستان

در اندیشه یونانیان باستان، قانون طبیعى قانونى جهان‏شمول، ابدى، و بى‏بدیل بوده که بنیادى‏ترین منبع براى اخذ بهترین معیارهاى زندگى بشر محسوب مى‏شده است

مفهوم «قانون طبیعى» ریشه در آثار فلسفى یونانیان باستان دارد. این مفهوم یکى از مهم‏ترین و بنیادى‏ترین مفاهیمى است که یونانیان قدیم به بحث درباره آن علاقه‏مند بودند. سابقه طرح مباحث مربوط به میراث قانون طبیعى به قرن ششم پیش از میلاد مسیح، یعنى زمان شروع بحث‏هاى عقلى در آتن، برمى‏گردد

تمایز میان قوانین بشرى از یک‏سو، و قانون‏هاى منطبق بر طبیعت یا صادرشده از اراده ربّانى از سوى دیگر، در آثار یونانیان باستان به چشم مى‏خورد؛ هرچند در آن زمان، رویکرد غالب درباره قانون عبارت بود از: ارائه تفسیرى هماهنگ با سنّت اجتماعى. به بیان دیگر، قانون عبارت بود از: بیان رویکردى که مستند به آداب و رسوم باشد. مسلّما چنین تفسیرى از مفهوم «قانون»، از اصول و قواعد عقلى نیز متأثّر بوده است

در این قسمت، آراى یونانیان باستان درباره قانون طبیعى توضیح داده خواهد شد: نخست ریشه‏هاى مباحث مربوط به قانون طبیعى در آثار فیلسوفان پیش‏سقراطى ردیابى، و سپس ارزیابى سوفسطاییان از قانون طبیعى گزارش مى‏شود. قرائت سقراطى، افلاطونى و ارسطویى، و تفسیر رواقیان از قانون طبیعى با عنوان «قانون طبیعى از منظر فیلسوفان یونان باستان» توضیح داده خواهد شد

قانون طبیعى و پیش‏سقراطیان

نخستین فیلسوفان یونانى «قانون طبیعى» را قانونى مى‏دانستند که مطابق طبیعت مادّى اشیا باشد.7 این فیلسوفان توجه عمیقى به قوانین فیزیکى حاکم بر جهان مادّى داشتند؛ به همین دلیل، یکى از مباحث مورد علاقه ایشان تحقیق درباره عنصر تشکیل‏دهنده جهان طبیعت بود

در قرن ششم پیش از میلاد، افرادى چون تالس، آناکسیمندر، و آناکسیمنس، برخلاف اسلاف خویش (و به جاى پرداختن به بحث‏هاى خیال‏پردازانه افسانه‏اى)، شیوه بحث عقلى را در برخورد با مسائل مهمّ جهان برگزیدند. ایشان، در واقع، پایه‏گذار مکتبى فلسفى بودند که با توسّل به آن، درصدد پاسخ‏گویى به بنیادى‏ترین مسئله هستى‏شناسانه زمان خود برمى‏آمدند. پرسش اساسى این بود که عنصر تشکیل‏دهنده جهان طبیعت چیست؟ از این‏رو، در میان آثار فیلسوفان پیش‏سقراطى، نوشته‏هایى با نام درباره طبیعت یافت مى‏شود

نامدارترین حکیمان دوره اوّل تفکّر فلسفى یونان باستان عبارت‏اند از: تالس، آناکسیمندر، آناکسیمنس، فیثاغورس، گزنفون، هراکلیتوس، پارمنیدس، زنون، امپدوکلس و آناکساگوراس

تالس اعتقاد داشت: جهان از آب تشکیل شده است.8 آناکسیمندر مى‏گفت: جهانطبیعت از مادّه‏اى غیرمعیّن به وجود آمده است که در هر موجودى به شکل آن موجود درمى‏آید.9 آناکسیمنس بر این باور بود که هوا مادّه اولیه جهان است.10 فیثاغورس(تقریبا 580 تا 500 ق.م.) به رابطه میان اعداد و واقعیت‏هاى موجود در جهان اعتقادى عمیق داشت. او مى‏پنداشت که عنصر اولیه همه موجودات در جهان «عدد» است.11گزنفون همه‏چیز را پدیدآمده از خاک، یعنى زمین، مى‏دانست.12 هراکلیتوس (تقریبا540 تا 475 ق.م.) همه موجودات جهان را داراى نوعى حرکت مى‏پنداشت؛13 درحالى که پارمنیدس (تقریبا 530 تا 444 ق.م.)، دقیقا برخلاف او، معتقد بود که ثبات در نهاد همه موجودات قرار دارد

به رغم اینکه فیلسوفان یونانى نخستین اندیشمندانى بودند که درصدد تفسیر نظم هستى از راه کشف طبیعتِ موجودات برآمدند، عبارت «قانون طبیعى» در آثار فیلسوفان اوّلیه یونان باستان به کار نرفته است. در مقابل، از کلمه «dike» استفاده مى‏شد که به مفهوم «عدالت» نزدیک بود

اوّلین دانشمند یونانى که عبارت «قانون طبیعى» را به کار برد، هراکلیتوس بود. او به تغییر دائمى موجودات در نظام جهانى اعتقاد داشت. به بیان دیگر، وى قانون تغییر دائمى هستى را ثابت مى‏دانست و عبارت «قانون طبیعى» را بر این قانون ثابت حاکم بر جهان، که به اعتقاد او منشأ اعتبار تمام قوانین بشرى بود، اطلاق مى‏کرد.15 به این دلیل،فیلسوفانِ حقوق هراکلیتوس را بنیان‏گذار بحث از قانون طبیعى مى‏دانند

هراکلیتوس لازم مى‏دانست که تمام قوانین ساخته دست بشر، مبتنى بر قانونى ربّانى باشند.17 قانون ربّانى همان قانون ازلى است که بعدها آگوستین قدّیس براى اوّلین بار آنرا در مسیحیت مطرح کرد. هراکلیتوس مى‏گفت: «تمام قوانین بشرى به وسیله قانون خدا تغذیه مى‏شود.»

مقصود هراکلیتوس از «منبع ربّانى مشترک براى تمام قوانین بشرى» به برداشت او از مفهوم «لوگوس»19 یا همان عقل بسیار نزدیک بود؛ چراکه عقل، زیربناى وحدت جهانبه شمار مى‏رفت.20 در واقع، قانون طبیعى محتواى احکام عقل نزد هراکلیتوس به شمارمى‏رفت

تمرکز امپدوکلس21 (تقریبا 492 تا 432 ق.م.)، در پژوهش خود، بر مفهوم «قانونطبیعى» ستودنى است. او از منظر علوم فیزیکى، به تحقیق درباره این مفهوم همّت گماشت.22 امپدوکلس از قانونى سخن به میان آورد که گستره آن تمام جهان رافرامى‏گرفت.23 به عقیده او، چنین قانونى «قانون طبیعى» نام داشت. این قانون با قوانین بشرى، که یا انسان‏ها آن را وضع مى‏کردند و یا از راه آداب و رسوم در یک جامعه به عنوان قانون تلقّى مى‏شد، کاملاً تفاوت داشت

نمایش‏نامه‏نویس معروف یونان باستان، به نام سوفکلس25 (در حدود 490 تا 405ق.م.)، در اثر معروف خود با عنوان آنتى گن،26 به قانون طبیعى به مثابه قانونى نانوشتهاشاره مى‏کند که هم ازلى است و هم برتر از قوانین موقّت بشرى. این قانون غیرمکتوبْ قانونى ربّانى بود که زئوس (خداى خدایان) آن را ایجاد کرده است.27 سوفکلسهمچنین در اثر دیگرى با عنوان ائدیپوس تیرانوس،28 به قوانینى به نام «قانون طبیعى»اشاره مى‏کند که هم غیرزمانمند است و هم به عقیده وى، ساخته دست خدایان؛ و از طبیعت فانى سرچشمه نمى‏گیرد

به طور خلاصه، مى‏توان قانون طبیعى را از نظر فیلسوفان یونانى پیش‏سقراطى با ویژگى‏هاى ذیل معرفى کرد: قانونى نانوشته، برتر از قوانین بشرى، جهان‏شمول، ازلى (غیرزمانمند)، و ثابت (غیرقابل تغییر.)

قانون طبیعى و سوفسطاییان

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله وجود منبسط به مثابه «جنس حقیقى» در فلسفه مل

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله وجود منبسط به مثابه «جنس حقیقى» در فلسفه ملّاصدرا با pdf دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله وجود منبسط به مثابه «جنس حقیقى» در فلسفه ملّاصدرا با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله وجود منبسط به مثابه «جنس حقیقى» در فلسفه ملّاصدرا با pdf

چکیده  
مقدّمه  
تحلیل ابن‏ سینا از حد  
فصل از دیدگاه ملّاصدرا  
جنس حقیقى  
انتزاع جنس از وجود منبسط یا ماده؟  
نتیجه ‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله وجود منبسط به مثابه «جنس حقیقى» در فلسفه ملّاصدرا با pdf

ـ ابن‏سینا، الهیات الشفاء، تحقیق حسن حسن‏زاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1404ق

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، تعلیقه بر الهیات الشفاء، تصحیح نجفقلى حبیبى، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1382

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1981م

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تحقیق سید جلال‏الدین آشتیانى، قم، بوستان کتاب، 1384

چکیده

همه معانى ماهوى پس از پذیرفتن اصالت وجود، در معرض بازتفسیرند. ما باید بتوانیم تفسیرى مبتنى بر احکام وجود از آنها داشته باشیم. در این مقاله با استفاده از نظر ویژه ملّاصدرا درباره «فصل» و تفسیر وجودشناختى وى از آن، کوشیده‏ایم به نظریه او درباره «جنس» دست بیابیم. مى‏خواهیم بدانیم معناى جنسى با شهود کدام مرتبه وجود در ذهن منعکس مى‏شود. در واقع با همان رویکردى که ملّاصدرا درباره فصل حقیقى و تطبیق آن بر وجود خاص اخذ کرده است پیش مى‏رویم تا به نظریه وى درباره جنس حقیقى برسیم. در این روند، جنس را در نهایت بر وجود منبسط تطبیق مى‏کنیم و به ناسازگارى این نظریه با قول سینوى مشهور، یعنى انتزاع جنس از ماده، اشاره و از آن دفاع مى‏کنیم

کلیدواژه‏ها: وجود، فصل، جنس، وجود منبسط، ماده

 

مقدّمه

اصالت وجود در فلسفه ملّاصدرا محور اصلى مباحث است و از مخاطب این توقع مى‏رود که بتواند از همه مسائل و احکام مبتلابه تفسیرى بر پایه احکام وجود ارائه دهد. در خود فلسفه ملّاصدرا این امر مهم به گونه کامل انجام نشده است. بسامد بحث‏هاى ماهوى‏اى که بر اصالت وجود مبتنى نیستند، همچنان در آثار ملّاصدرا بالاست. بنابراین تفسیر وجودشناختى از همه مباحث ماهوى مى‏تواند از مهم‏ترین برنامه‏هاى پژوهشى تلقّى شود. گاه با اعتراضات حکیم سبزوارى و دیگر شارحان بر ملّاصدرا روبه‏رو مى‏شویم که پیام اصلى‏شان از این قرار است: چرا فلان بحث بر همان مبناى اصالت وجود پیش نمى‏رود. از این جمله است بحث وجود ذهنى و راهکار ملّاصدرا در تفکیک بین حمل اولى و شایع در حل مسئله تناقض بین وجود ذهنى و عینى جوهر.1 البته مواردى هم هست که خود ملّاصدرا به صراحت تفسیرى وجودى از معانى ماهوى به دست داده است که شناخته‏شده‏ترین آنها تفسیر «فصل حقیقى» است. از آنجا که «ماهیت» مرکب از جنس و فصل است، و تفسیر وجودشناختى تنها درباره یکى از مؤلفه‏هاى ماهیت به وسیله خود ملّاصدرا ارائه شده، بر آن شدیم تا بکوشیم از «جنس» نیز چنین تفسیرى ارائه دهیم. از آنجا که تحلیل ابن‏سینا از جنس و فصل و رابطه آن دو در فهم نظر ملّاصدرا دخیل است، باید از ابن‏سینا بیاغازیم

 

تحلیل ابن‏سینا از حد

در میان مفاهیم کلى‏اى که بر شخص (مانند حسن) حمل مى‏شوند و بر اساس نوشته فرفوریوس در مدخل منطق ارسطو، پنج موردند (کلیات خمسه)، ما در اینجا با سه مفهوم ذاتى سروکار داریم: «نوع»، «جنس» و «فصل». نوع بر تمام ذات دلالت دارد. و در ظاهر امر مرکب از جنس و فصل است. جنس آن مفهوم ذاتى‏اى است که بین نوع موردنظر و سایر انواع، مشترک است و فصل مفهومى ذاتى است که ویژه نوع موردنظر و فارق آن از سایر انواع است. براى نمونه در مورد «انسان» بر پایه تعریف مشهور، جنس عبارت است از «حیوان» و فصل عبارت است از «ناطق». مراد از نوع، خود مفهوم «انسان» است، نه انسانیت و مراد از جنس و فصل، به ترتیب، «حیوان» و «ناطق» است، نه حیوانیت یا نطق؛ زیرا هرکدام از این سه مفهوم، یعنى نوع و جنس و فصل، از کلیات خمسه به شمار مى‏آیند و لذا بر همدیگر و بر شخص (حسن) حمل مى‏شوند؛ لذا باید به صورت مشتق (لابشرط از حمل) به کار روند

در مقام تعریف انسان، ما یک قول شارح به کار مى‏بریم که مفید تصور انسان است. مى‏گوییم «انسان حیوان ناطق است.» این نمونه‏اى از یک تعریف حدى است که در آن همه ذاتیات نوع برشمرده شده‏اند؛ اما از آنجا که مفاهیم به کار رفته در آن همان‏گونه که در نگارش مستقل‏اند، ممکن است در تقرّر مفهومى نیز مستقل از هم به نظر برسند، چنین مى‏نماید که مفاد آن از این قرار باشد: مفهوم انسان ترکیب عطفى دو مفهوم «حیوان» و «ناطق» است (انسان حیوان و ناطق است). در ترکیب عطفى، دو طرف عطف از هم مستقل‏اند و بدون وابستگى به هم، مى‏توانند تحصل مفهومى داشته باشند؛ ولى آیا واقعا مفاد قول شارح این است که محدود (انسان) ترکیب عطفى دو مفهوم منحاز «حیوان» و «ناطق» است؟

ابن‏سینا در تحلیلى که از «مناسبت حد و محدود» ارائه مى‏دهد در مقام انکار چنین ترکیبى است؛ یعنى ابن‏سینا معتقد است: اگرچه در ظاهر امر چنین مى‏نماید که حد، مرکب از «دو» مفهوم عام و خاص است؛ ولى در واقع، چنین ترکیبى وجود ندارد و حد همواره «یک مفهوم» است. تحلیل ابن‏سینا این است

ما وقتى در مقام تعریف مثلاً مى‏گوییم انسان حیوان ناطق است، مرادمان این نیست که انسان مجموع حیوان و ناطق است؛ بلکه مراد ما این است که انسان حیوانى است که آن حیوان، خودش ناطق است. گویا حیوان به خودى خود، امر نامتحصلى است و وقتى آنچه ما اجمالاً به آن مى‏گوییم نفس حساس، محصل شد، به آن مى‏گوییم نفس ناطقه؛ و این یعنى تحصیل آن چیزى که پیش‏تر فقط نفس حساس (حیوان) بود. پس چنین نیست که براى جسم، صاحب نفس حساس بودن و صاحب نفس ناطقه بودن، دو چیزِ جدا باشد؛ بلکه حیوان همان جسم داراى نفس حساس است؛ ولى این حساسیت امر مبهمى است و در هستى، امر مبهم محقق نمى‏شود؛ بلکه امور همیشه محصل‏اند، و این ابهام فقط در ذهن است؛ چه ادراک حقیقت نفس براى ذهن تا فصل به میان نیاید، مشکل است؛ لذا گفته مى‏شود نفس حساس و داراى خیال و نطق است

بنابراین حد از آنجا که حدِ یک امر موجود است، باید مفهومى متحصل باشد و ثانیا یک مفهوم است و اگر در مقام بیان منطقى آن، دو مفهوم مطرح است، نباید به این گمان افتیم که حد، ترکیب عطفى دو مفهوم است؛ چراکه آن مفهوم عام اول، امر نامتحصلى است و امر نامتحصل، موجب ترکیب در یک امر متحصل (محدود) نمى‏شود. انکار «جمع» و «عطف» در واقع زمینه حمل بین مفاهیم جنس و فصل را فراهم مى‏آورد. مفاد حمل، «همانى» است. نمى‏شود بین دو مفهومى که از هم مستقل‏اند و هریک تقرّر مفهومى جدایى دارند، همانى برقرار شود

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله معرفت حصولی ویژگی‏ها، اقسام و تمایزها با pd

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله معرفت حصولی ویژگی‏ها، اقسام و تمایزها با pdf دارای 48 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله معرفت حصولی ویژگی‏ها، اقسام و تمایزها با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله معرفت حصولی ویژگی‏ها، اقسام و تمایزها با pdf

چکیده  
مقدّمه  
قیاسی بودن تقسیم معرفت به حضوری و حصولی  
اعتباری یا حقیقی بودن مغایرت علم حضوری و حصولی  
ویژگی‏های معرفت‏شناختی علم حصولی  
1 قابلیت اتصاف به صدق و کذب  
2 خطاپذیری  
3 وجود واسطه میان مدرِک و مدرَک  
4 عدم امکان دست‏یابی به حقیقت وجود  
5 قابل انتقال بودن علم حصولی  
6 اتصاف علم حصولی به احکام ذهنی  
حکایت؛ مقوّم علم حصولی  
حکایت شأنی یا بالفعل  
اقسام علم حصولی  
پیشینه بحث  
مقسم تصور و تصدیق  
تعریف «تصور»  
تعریف «تصدیق»  
معانی لغوی «تصدیق»  
تمایز تصور، مفهوم و دیگر واژه‏های همگن  
تمایز تصدیق و قضیه  
تمایز تصدیق و اعتقاد  
نتیجه‏گیری  
••• منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله معرفت حصولی ویژگی‏ها، اقسام و تمایزها با pdf

ـ ابن رشد، تلخیص کتاب العباره، تحقیق محمود قاسم، مصر، الهیئه المصریه العامّه للکتاب، 1981، ج 3

ـ ابن سهلان، البصائر النصریه، تصحیح رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، 1993

ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، تصحیح ابراهیم مدکور، قاهره، امیریه، بی‏تا

ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، قم، کتاب‏خانه آیه‏اللّه مرعشی نجفی، 1405

ـ ـــــ ، النجاه، تصحیح محمّدتقی دانش‏پژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1364

ـ ـــــ ، دانش‏نامه علائی، تصحیح احمد خراسانی، تهران، کتاب‏خانه فارابی، 1360

ـ ـــــ ، عیون الحکمه، در: رسائل ابن‏سینا، قم، بیدار، 1400

ـ ـــــ ، منطق المشرقین، قم، کتاب‏خانه آیه‏اللّه مرعشی نجفی، 1405، چ دوم

ـ احمد نگری، عبدالنبی، دستور العلماء، تحقیق. علی دحروج، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1997

ـ ارسطو، منطق ارسطو، ترجمه اسحاق‏بن حنین و دیگران، تحقیق عبدالرحمان بدوی، بیروت، دارالقلم، 1980،ج 1

ـ ـــــ ، منطق ارسطو، ترجمه میر شمس‏الدین ادیب سلطانی، تهران، نگاه، 1378

ـ بغدادی، ابوالبرکات، المعتبر، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1373، ج 1

ـ تفتازانی، سعدالدین، تهذیب المنطق، در: ملّاعبداللّه یزدی، الحاشیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1405

ـ ـــــ ، شرح المقاصد، استانبول، افندی بسنوی، 1305ق، ج 1

ـ تهانوی، محمّدعلی، موسوعه کشّاف اصطلاحات الفنون و العلوم، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1996، ج 2

ـ حسین‏زاده، محمّد، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386

ـ حلّی، حسن‏بن یوسف، الجوهر النضید، قم، بیدار، 1381

ـ ـــــ ، کشف‏الفوائد فی شرح‏القواعد، تبریز، مکتب اسلام، 1360

ـ ـــــ ، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، بیروت، موسسه الاعلمی، 1399

ـ دهخدا، علی‏اکبر، لغت‏نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1343، ج 15

ـ ذکیانی، غلامرضا، تصحیح بیان الحق و لسان الصدق سراج‏الدین ارموی، پایان‏نامه کارشناسی ارشد الهیات وفلسفه، تهران، دانشگاه تهران، 1373ـ1374

ـ رازی، قطب‏الدین، الرساله المعموله فی التصور و التصدیق، در: همو، رسالتان فی التصور و التصدیق، تحقیق مهدی شریعتی، قم، اسماعیلیان، 1416

ـ ـــــ ، الرساله المعموله فی التصور و التصدیق، قم، مؤسسه نعمان، 1416

ـ ـــــ ، شرح المطالع، قم، کتبی نجفی، بی‏تا

ـ راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، بی‏جا، المکتبه المرتضویه، بی‏تا

ـ زکریّا، احمدبن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1404، ج 4

ـ سید شریف، تعلیقه بر تحریر القواعد المنطقیه در: قطب‏الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه، قم، بیدار،1382

ـ سیدعلی‏زاده، حاشیه بر مقیّد فناری علی قول احمد، استانبول، بی‏نا، بی‏تا

ـ شهید ثانی، حقائق الایمان، قم، کتاب‏خانه آیه‏اللّه مرعشی نجفی، 1409

ـ شیرازی، قطب‏الدین، درّه‏التاج، تصحیح محمّد مشکوه، تهران، حکمت، 1369، چ سوم

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، رسائل سبعه، قم، بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبائی، 1362

ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، تصحیح غلامرضا فیّاضی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385

ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تحقیق سید عبداللّه انوار، تهران، نشر مرکز، 1375، ج 1

ـ ـــــ ، شرح‏الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375

ـ غزالی، ابوحامد محمّد، معیار العلم، بیروت، دار و مکتبه الهلال، بی‏تا

ـ ـــــ ، معیار العلم، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 1993م

ـ ـــــ ، مقاصد الفلاسفه، تحقیق سلیمان دنیا، مصر، دارالمعارف، 1961

ـ فارابی، ابونصر، المنطقیات، تصحیح محمّدتقی دانش‏پژوه، قم، کتاب‏خانه آیه‏اللّه مرعشی نجفی، 1408، ج 1

ـ ـــــ ، المنطقیات، قم، کتاب‏خانه آیه‏اللّه مرعشی نجفی، 1408، ج 3

ـ لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام، بی‏جا، بی‏نا، بی‏تا

ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، 1364، ج 1، درس چهاردهم

ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایه‏الحکمه، قم، در راه حق، 1404

ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایه‏الحکمه، قم، مؤسسه درراه حق، 1405

ـ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1417، ج 6

ـ مظفّر، محمّدرضا، المنطق، تصحیح غلامرضا فیّاضی، قم، انتشارات اسلامی، 1421 ـ معین، محمّد، فرهنگ معین، تهران، امیرکبیر، 1360، چ چهارم، ج 1

ـ مقری فیومی، احمدبن محمّدبن علی، مصباح المنیر، قاهره، امیریه، 1928، ط. السابعه

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی،بی‏تا، ج 6

ـ ـــــ ، رساله التصور و التصدیق، بی‏جا، بی‏تا، بی‏نا

ـ ولفسن، ه . ا.، دو اصطلاح «تصور» و «تصدیق» در فلسفه اسلامی و;، ترجمه احمد آرام، به اهتمام مهدیمحقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، 1353

ـ یزدی، مولی عبداللّه، الحاشیه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1421، ط. العاشره

چکیده

در این نوشتار، پس از بررسی این مبحث که تقسیم معرفت به حضوری و حصولی قیاسی است، اینمسئله مطرح می‏شود که آیا مغایرت علم حضوری و حصولی اعتباری است یا حقیقی؟ سپسنویسنده به بررسی ویژگی‏های معرفت‏شناختی علم حصولی می‏پردازد و بدین نتیجه رهنمونمی‏شود که «حکایت» مقوّم علم حصولی و ذاتی تصور و تصدیق است. آن‏گاه به پاسخ این پرسشمی‏پردازد که حکایت شأنی مفاهیم یا تصورات چگونه با ذاتی دانستن حکایت برای آنها سازگاراست؟

در ادامه، اقسام علم حصولی و تقسیم اولیه آن به تصور و تصدیق، و حقیقت تصور و تصدیقبررسی می‏شود و تمایز تصور و مفهوم و معنا، و رابطه تصدیق و قضیه و رابطه اعتقاد، باور، ایمان،پذیرش و دیگر واژه‏های همگن با تصدیق، مورد توجه قرار می‏گیرند

کلیدواژه‏ها: حکایت، تصور، تصدیق، باور، اعتقاد، محکی بالذات، محکی بالعرض، تصور،معنا، مفهوم، خطاپذیری

 

مقدّمه

معرفت حصولی قسیم معرفت حضوری است و در برابر آن قرار دارد. با دقت و تأمّل در تعریفو ویژگی‏های علم حضوری، می‏توان به تعریف معرفت حصولی و ویژگی‏های آن دست یافت.علم حضوری معرفتی بدون واسطه صور و مفاهیم ذهنی است. از این‏رو، قسیم آن، علمحصولی، که در برابر آن قرار دارد، معرفتی با واسطه است. بر اساس تعریف دیگر، «علمحضوری» حصول صورت عینی شی‏ء نزد مدرک و فاعل شناساست؛ اما معرفت حصولیحضور صورت علمی آن.[283]

افزون بر مبحث تعریف و ویژگی‏ها، به لحاظ معرفت‏شناختی مباحث بسیاری درباره علمحصولی و اقسام آن، تصور و تصدیق یا مفهوم و قضیه، قابل طرح هستند. در این نوشتار، بحثبا قیاسی یا نسبی بودن تقسیم معرفت به حضوری و حصولی و نحوه تمایز آنها از یکدیگر وحقیقی یا اعتباری بودن آن آغاز می‏شود و در ادامه، تنها عمده‏ترین مباحث معرفت‏شناختیمربوط به علم حصولی ذکر می‏شوند

 

قیاسی بودن تقسیم معرفت به حضوری و حصولی

به رغم آنکه علم یا معرفت به دو قسم حضوری و حصولی تقسیم شده است، به لحاظهستی‏شناختی ـ آن‏گونه که حکمت صدرایی بدان تصریح می‏کند[284] و چه بسا بتوان از حکمتاشراق نیز استفاده نمود ـ[285] علم یا معرفت مساوق حضور است. از این‏رو، هر علمی در واقعحضوری است. آنچه علم حصولی و معرفت از راه صور ذهنی تلقّی می‏شود خود برای نفسبدون واسطه صور و مفاهیم متحقق بوده، به گونه‏ای حضوری منکشف است؛ یعنی ذات آن برایمُدرِک حاضر است. اگر این دسته از علومْ حصولی تلقّی می‏شوند، به لحاظ حیثیتی است که درآنها منظور می‏گردد. همان صور ذهنی که معرفت ما بدان‏ها حضوری است، از این جهت که حاکی از اشیای خارج از ذهن ما هستند و آنها را نشان می‏دهند، معرفت‏هایی حصولی‏اند.بدین‏سان، تقسیم علم یا معرفت به «حضوری» و «حصولی» تقسیمی نسبی و به تعبیر روشن‏تر،قیاسی است. دسته‏ای از علوم حضوری با در نظر گرفتن حیثیتی در آنها، حصولی می‏گردند. اینحقیقتِ تمایز نهادن میان دو حیثیت، «ینظر الیه» و «ینظر فیه» است. از این نظر که صور ذهنیخود معلوم نفس هستند و ذات آنها لحاظ می‏گردد، علم حضوری‏اند، و از این نظر که مرآتهستند و به واسطه آنها اشیای خارجی معلوم می‏گردند (ینظر فیه)، علم حصولی‏اند

و اذا قیل للخارج انّه معلوم، فذلک بقصد ثان.[286]

می‏توان گفت: در علم حضوری، صور عینی یا خارجی با صور علمی یا ذهنی متحدند، بلکهیکی بوده، وحدت دارند؛ اما در علم حصولی، صورت علمی از صورت عینی متمایز است. ازاین‏رو، در علم حضوری، صورت خارجی معلوم بالذات است و در علم حصولی، معلومبالعرض. در نتیجه، صورت علمی یا ذهنی در علم حصولی واسطه‏ای است برای علم به واقعیتخارج از ذهن. از این‏رو، صور ذهنی آینه اشیای خارجی هستند و از آنها حکایت می‏کنند.بدین‏سان، در علم حضوری، افزون بر اتحاد یا وحدت علم و عالم، علم با معلوم عینیت دارد ویکی هستند. اما علم حصولی چنین نیست. در علم حصولی، مفهوم یا صورتی که بدون واسطهْمعلوم نفس است، از معلوم بالعرض، یعنی اشیای خارجی، حکایت می‏کند. بدین‏روی، می‏توانگفت: در علم حصولی، معلوم بالذاتْ صورت ذهنی و معلوم بالعرضْ موجودی در خارج ازذهن است.[287] در نتیجه، تغایر آنها قیاسی است. علم حصولی در مقایسه صورت ذهنی بامحکی‏اش، حصولی تلقّی می‏شود، در حالی که به لحاظ ذات خود، که صورتی علمی و ذهنیاست و در واقع معلوم بالذات هموست، حضوری است

اعتباری یا حقیقی بودن مغایرت علم حضوری و حصولی

پس از نگاهی گذرا به تمایزها یا ویژگی‏های هستی‏شناختی معرفت حضوری و حصولی ودست‏یابی بدین نتیجه که به لحاظ هستی‏شناختی، همه معرفت‏های حصولی به علوم حضوریمنتهی می‏گردند، اکنون با این پرسش مواجه می‏شویم که آیا تمایز یا تغایر علم حصولی وحضوری صرفا اعتباری است یا امری فراتر از آن است؟

به نظر می‏رسد پیش از هر چیز لازم است منظور خود را از «اعتباری بودن علم حصولی» بهروشنی بیان کنیم. آیا منظور این است که صورت‏های ذهنی به لحاظ ذاتْ معلوم به علمحضوری‏اند، اما از جهت دیگری و با نظر گرفتن حیثیت و اعتبار دیگری در آنها ـ یعنی درمقایسه با واقعیت‏های خارجی و به اعتبار اینکه حاکی از آنها هستند ـ حصولی‏اند؟ آشکار استکه چنین تفسیری از «اعتبار» به معنای ساختگی یا فرضی بودن نیست و این ویژگی علم حصولیرا، که امری واقعی است، نفی نمی‏کند. اگر چنین معنایی از اعتباری قصد شود، حرف درستیاست و هیچ‏گونه تردیدی در آن راه ندارد. اما اگر منظور از «اعتباری» معنای دیگری همچونفرضی بودن باشد، آشکار است که با این گفته بنیان معرفت حصولی از اساس فرو می‏ریزد وزیرساخت‏های هستی‏شناختی آن واژگون می‏گردد

علّامه طباطبائی علم حصولی را اعتباری عقلی تلقّی کرده است، بدون آنکه معنای اعتباریبودن آن را روشن سازد

العلم الحصولی اعتبار عقلی یضطرّ الیه العقل، مأخوذ من علوم حضوری، هوموجود مجرّد مثالی، او عقلی حاضر بوجوده الخارجی للمدرِک، و ان کان مدرَکا منبعید.[288]

استاد مصباح در تعلیقه علی نهایه الحکمه، با نفی مبنای شهودگرایان درباره حقیقت ادراککلی، در حالی که می‏پذیرد معرفت‏های حصولی به لحاظ هستی‏شناختی به علوم حضوری منتهیمی‏گردند، تصریح می‏کند که ارجاع علوم حصولی به حضوری موجب اعتباری بودن معرفت ما به اشیای خارجی نیست.[289] بنابر این دیدگاه، علم به صور علمی یا ذهنی علمی حضوری است.از راه این صور، می‏توان به اشیای خارجی معرفت یافت و این نوع معرفت حصولی است.بدین‏روی، اشیای خارجی معلوم بالعرض بوده و از راه صور ذهنی، که خود بدون واسطه و بهگونه‏ای حضوری معلوم نفس هستند، معرفت حاصل می‏شود

به نظر می‏رسد لازم بود علّامه طباطبائی پیش از هر چیز منظور خود را از «اعتباری بودن علمحصولی» به روشنی و صراحت بیان می‏کرد. به راستی مراد ایشان چیست؟ محتمل است منظوراز «اعتباری» در عبارت ذکر شده، اولین گزینه باشد. در این صورت، بدین معناست که اشیایخارجی بالعرض و به تعبیر صدرالمتألّهین[290] به قصد ثانوی معلومند، اما مدرَک حقیقی و معلومبالذات خود صور علمی است. بدین‏سان، «اعتباری» در اینجا، به معنای «قیاسی» است که حیثیتیواقعی است و نه فرضی. اگر معنای دیگری همچون «فرضی بودن» اراده شود، آشکار است که بااین گفته، بنیان معرفت حصولی از اساس فرو می‏ریزد. از این‏رو، دومین گزینه را، حتی در نگاهآغازین، نمی‏توان به علّامه طباطبائی نسبت داد

در هر صورت، نگاه معرفت‏شناختی به مبحث علم، مستلزم آن است که از این‏گونه مباحثخودداری شود و آنها را به هستی‏شناسی علم ارجاع دهیم و از اطاله کلام خودداری ورزیم، بهویژه با توجه به اینکه این بحث، به رغم نتایج هستی‏شناختی بسیار، پیامدی معرفت‏شناسانهندارد. از این‏رو، با بحث از ویژگی‏های معرفت‏شناختی علم حصولی بحث را دنبال می‏کنیم

ویژگی‏های معرفت‏ شناختی علم حصولی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله عقل از منظر معرفتشناسی با pdf

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله عقل از منظر معرفت‌شناسی با pdf دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله عقل از منظر معرفت‌شناسی با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله عقل از منظر معرفت‌شناسی با pdf

چکیده  
مقدّمه  
حقیقت عقل  
عقل نظری و عقل عملی  
بررسی  
کارکردهای عقل  
مفاهیم کلی  
تقسیم  
تحلیل و ترکیب  
تعریف  
انتزاع یا تجرید و تعمیم  
سنجش یا مقایسه  
حکم در قضایا  
استدلال یا استنتاج  
عقل و گزاره‌های پیشین  
حقیقت پیشین  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله عقل از منظر معرفت‌شناسی با pdf

ـ آل‌یاسین، جعفر، الفارابی فی حدوده و رسومه، بیروت، عالم‌الکتب، 1405

ـ ابن سهلان، بصائر النصیریه، قم، المدرسه المرتضویه، 1316ق

ـ ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، ط. الثانیه، تهران، دفتر نشر الکتاب، 1403، ج 1

ـ ـــــ ، التعلیقات، تصحیح عبدالرحمن بدوی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404

ـ ـــــ ، الشفا، المنطق، القیاس، تحقیق سعید زاید، قاهره، وزاره المعارف العمومیه، ص 1383ق

ـ ـــــ ، الشفاء، البرهان، القاهره، الطبعه الامیریه، 1375ق، المقاله الاولی، الفصل التاسع

ـ ـــــ ، الشفاء، البرهان، مصر، دارالنهضه العربیه، 1966م

ـ ـــــ ، الشفاء، الطبیعیات، قم، کتاب‌خانه آیه‌اللّه نجفی، 1405

ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، المقولات، القاهره، الامیریه، 1378 ق

ـ ـــــ ، الشفاء، النفس من کتاب الطبیعیات، قم، مرکزالنشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1375

ـ ـــــ ، النجاه، تهران، دانشگاه تهران، 1364

ـ ـــــ ، النجاه، ط. الثانیه، مصر، مطبعه السعاده، 1357ق

ـ ـــــ ، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، بوستان کتاب، 1383، المقاله الخامسه، الفصل الاول

ـ ـــــ ، کتاب الحدود، در رسائل ابن سینا، قم، بیدار، 1400

ـ التهانوی، محمّدعلی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1996، ج 2

ـ الیزدی، المولی عبداللّه، الحاشیه علی تهذیب‌المنطق، ط. العاشره، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1421

ـ بهمنیار، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهّری، تهران، دانشگاه تهران، 1349

ـ پلنتینگا، آلوین و دیگران، مفاهیم بنیادین در معرفت‌شناسی، ترجمه محمّد حسین‌زاده، قم، زلال کوثر، 1382، فصل سوم

ـ جوادی آملی، عبداللّه، فطرت در قرآن، قم، اسراء، 1378

ـ حسین‌زاده، محمّد، پژوهشی تطبیقی در معرفت‌شناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382، فصل سوم

ـ ـــــ ، «حواس باطنی از منظر معرفت‌شناسی»، معرفت فلسفی 12 (تابستان 1385)، ص 65ـ108

ـ ـــــ ، «طبقه‌بندی مفاهیم از منظر معرفت‌شناسان مسلمان»، معرفت 99 (اسفند 1384)، ص 28ـ36

ـ ـــــ ، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، 1376، فصل چهارم، اولین پاسخ به نقد هپ برن

ـ ـــــ ، مبانی معرفت دینی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380، فصل دوم و سوم

ـ ـــــ ، معرفت‌شناسی، چ یازدهم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385، فصل‌های هفتم، هشتم و نهم

ـ حلّی، حسن‌بن یوسف، الجوهرالنضید فی شرح منطق التجرید، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، 1381

ـ رازی، قطب‌الدین، شرح المطالع فی‌المنطق، قم، کتبی نجفی، بی‌تا

ـ ـــــ ، تحریر القواعدالمنطقیه، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، 1382

ـ ـــــ ، تعلیقه در: ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375، ج 2

ـ ـــــ ، شرح حکمه‌الاشراق، قم، بیدار، بی‌تا

ـ سبزواری، ملّاهادی، شرح المنظومه، قم، مصطفوی، بی‌تا

ـ شیخ اشراق، حکمه‌الاشراق، [در مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1355، ج 2]

ـ شیرازی، قطب‌الدین، درّه‌التاج، تصحیح سیدمحمّد مشکوه، تهران، حکمت، 1369

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، اسلامی، بی‌تا، ج 14

ـ ـــــ ، نهایه‌الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی‌تا، المرحله السادسه، الفصل الخامس عشر

ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوی، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1355

ـ ـــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسن‌زاده، قم، مرکز النشر التابع لمرکز الاعلام الاسلامی، 1383، ج 2

ـ ـــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، ط. الثانیه، تهران، دفتر نشر الکتاب، 1403، ج 1

ـ ـــــ ، نقد المحصل، تهران، دانشگاه تهران، 1359

ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بر نظام حکمت صدرایی، ج 2، فصل 9، (در دست چاپ)

ـ فارابی، ابونصر، الالفاظ المستعمله فی المنطق، ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، تهران، سروش، 1377

ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364، ج اول، درس هفدهم

ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380، ج 5 و 6

ـ مظفّر، محمّدرضا، المنطق، قم، دارالعلم، 1375

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانی، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1354

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360

ـ ـــــ ، شرح اصول الکافی، تهران، مکتبه المحمودی، 1391ق

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه‌الاربعه، قم، مصطفوی، بی‌تا، ج

ـ ـــــ ، مفاتیح الغیب، تصحیح محمّد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363

- Bonjoure Laurence, In Defence of Pure Reason, Cambridge, Cambridge University Press, 1998,

- Moser, Paul K. (ed.), Apriori Knowledge, Oxford, Oxford University Press,

چکیده

یکی از مهم‌ترین منابع معرفت، عقل است. در این نوشتار، از منظر معرفت‌شناختی به بحث درباره آن پرداخته‌ایم. عقل را از منظر دانش معرفت‌شناسی، به لحاظ اینکه منبع معرفت است، تعریف کرده‌ایم. سپس اقسام عقل، اعم از عقل نظری و عملی، را مورد بحث قرار داده، زبه بررسی این مسائل پرداخته‌ایم که در معرفت‌شناسی کدام قسم از آنها مطمح‌نظر است؟ آیا عقل نیز منبع معرفت است؟

در ادامه، به مبحث کارکردهای عقل پرداخته و فعالیت عقل را در هر یک از مفاهیم و گزاره‌ها و نقشی که در هر یک می‌تواند ایفا کند مرور کرده‌ایم و بدین نتیجه رهنمون شده‌ایم که انسان از راه فعالیت‌ها و کارکردهای گوناگون عقل، همچون انتزاع مفاهیم کلی و ادراک آنها، تعریف یا تحلیل، حکم، قضیه، استدلال و مانند آنها، به شناخت عمیق و گسترده‌ای از اشیا دست می‌یابد. در پایان نقش عقل را در قضایای پیشین و نقشی را که این‌گونه قضایا در معرفت‌های بشری دارند یادآور شده‌ایم

کلیدواژه‌ها: ادراک کلی، حکم، قضیه، تعریف، استدلال، تفکر، قضایای پیشین و پسین، عقل نظری، عقل عملی، تجرید، تعمیم

 

مقدّمه

بحث از عقل و اعتبار آن سابقه دیرینی دارد و تا عصر یونانیان باستان قابل پی‌گیری است. در عصر یونان باستان، نیز این مبحث در میان فیلسوفان پیش از سقراط مطرح بوده است. از منظر فیلسوفان، متکلمان و دیگر اندیشمندان مسلمان، عقل یکی از عمده‌ترین راه‌ها یا ابزارهای معرفت بشری است. جایگاه عقل در معرفت بشری آن‌قدر مستحکم است که تنها از راه خود عقل می‌‌توان در اعتبار آن تردید کرد یا آن را انکار ورزید. اگر عقل راهی معتبر برای معرفت نیست، چگونه می‌توان از این راه غیرمعتبر استدلالی عقلی و معتبر بر عدم اعتبار آن ارائه کرد؟ نفی اعتبار آن از راه عقل و استدلال عقلی، در واقع، اثبات‌کننده اعتبار آن است. به علاوه، حواس بر عقل مبتنی است؛ چنان‌که معیار یا راه ارزیابی یا دست‌کم یکی از راه‌های ارزیابی تفسیرهای مکاشفات عرفانی عقل است و تمییز صدق آنها از کذب از راه عقل انجام می‌پذیرد. به علاوه، گرچه در معرفت‌شناسی و معرفت‌شناسی دینی، مرجعیت2 فی نفسه اعتبار ندارد، اعتبار آن دردین‌شناسی یا معرفت‌شناسی دینی، در صورت استناد به گفته و عمل معصوم7، با عقل محرز می‌گردد. با اعتبار مرجعیت در دین، باب وسیعی به‌روی انسان گشوده می‌شود. در نتیجه، با کمک عقل و انضمام وحی و الهام به مرجعیتْ مجموعه گسترده و انبوهی از معارف یقینی و معتبر در دسترس وی قرار می‌گیرد، اعم از معرفت‌هایی که با دیگر ابزارها و راه‌ها عادتا برای انسان‌های متعارف فراهم نمی‌شوند یا حصول آنها با دیگر ابزارها و راه‌ها ممکن نیست و معرفت‌هایی که با دیگر ابزارها و راه‌ها هم برای وی حاصل می‌شوند

 

حقیقت عقل

واژه «عقل» در دانش‌های متعددی همچون کلام، فلسفه یا هستی‌شناسی، منطق، فلسفه اخلاق و معرفت‌شناسی به کار می‌رود و در اصطلاح فلسفه و کلام معانی یا کاربردهای گوناگون دارد. گرچه شرح و بررسی کاربردها واصطلاحات آن مجال دیگری می‌طلبد، اجمالاً می‌توان موارد زیر را برشمرد

1 عقل نظری یا قوّه تعقل و ادراک عقلی؛

2 عقل عملی یا قوّه تدبیر زندگی؛

3 مجرّد تام یا مجرّدی که در ذات و افعال از ماده و مادیات مجرّد است؛

4 صادر اول که معمولاً از آن به «عقل اول» تعبیر می‌کنند؛

5 معلومات و اندیشه‌های اولیه که مبادی تصورات و تصدیقات‌اند؛

6 معلومات یا اندیشه‌های اکتسابی برگرفته از آن مبادی؛

7 مطلق مُدرِک، اعم از عقل یا نفس یا غیر آن دو؛

و;

بدین‌سان، عقل در فلسفه گاهی بر قوّه ادراکی اطلاق می‌شود و گاهی بر ادراکات حاصل از آن قوّه؛ گاهی تنها بر ادراکات بدیهی اطلاق می‌شود و گاهی فقط در مورد ادراکات نظری و کسبی به کار می‌رود و هکذا

اما از نظر منظر متکلمان مسلمان، عقل به معنای آرای رایج و مشهوری است که همه یا بیشتر مردم می‌پذیرند و بدان‌ها اذعان می‌کنند.5 چنان‌که فیلسوفان مسلمان، در حکمت عملی، اخلاق و فلسفه اخلاق معنای دیگری از آن منظور دارند. آنچه در این نوشتار مهم است این است که ببینیم در معرفت‌شناسی از این واژه چه معنایی قصد می‌شود؟ به عبارت دیگر، حقیقت عقل از این نظر و با توجه به این کاربرد که یکی از راه‌های معرفت‌بخش انسان، بلکه مهم‌ترین و عمده‌ترینِ آنهاست، چیست؟

به نظر می‌رسد در معرفت‌شناسی اصطلاح عقل بدین معناست: قوّه یا نیرویی ادراکی که با آن می‌توان حقایق را به نحو کلی درک کرد و به شناخت آنها دست یافت. به تعبیر دیگر، انسان دارای نیروی ویژه‌ای به نام «عقل» است که یکی از شئون یا کارکردهای آن، ادراک مفاهیم کلی است

تعریف مزبور، تعریفی بر اساس کارکردهای عقل است. از این‌رو، برای ارائه تعریف دقیقی از این نیروی ادراکی، لازم است کارکردهای آن را بررسی کنیم. بر اساس آن مبحث، می‌توان عقل را چنین تعریف کرد: عقل نیرویی ادراکی است که ـ با کمک قوای دیگر یا بدون کمک آنها ـ مفاهیم کلی را می‌سازد و آنها را ادراک می‌کند، به تحلیل یا تجزیه مفاهیم می‌پردازد و از این راه به تعریف آنها دست می‌یابد یا به ترکیب آنها پرداخته، از ترکیب آنها قضیه می‌سازد و با تألیف و چینش قضایا کنار یکدیگر بر حسب شرایطی ویژه به استنباط می‌پردازد و استدلال، که خودْ گونه‌ای تفکر است، اقامه می‌کند. آشکار است که در چنین تعریفی، عقل در مورد قوّه‌ای از قوای ادراکی نفس به کار می‌رود. اما بسیار اتفاق می‌افتد که در معرفت‌شناسی از آن واژه مفهوم دیگری منظور می‌گردد و آن اینکه عقل در مورد ادراکات عقلی، اعم از بدیهی و نظری، به کار می‌رود. بدین‌سان، طبق این اصطلاح عقل به معنای ادراک عقلی است

حاصل آنکه در معرفت‌شناسی، کاربرد عقل در دو معنا رایج و متداول است

1 نیروی ادراکی ویژه نفس ناطقه؛

2 نفس ادراک عقلی که محصول نیروی ادراکی است

آشکار است که تشخیص معنای اراده شده، از راه قراین و شواهد انجام می‌پذیرد. در هر صورت، می‌توان ادعا کرد که در معرفت‌شناسی عقل به معنای ادراک عقلی بیشتر مطمح‌نظر قرار می‌گیرد تا عقل به معنای قوّه و نیروی ادراکی؛ زیرا از یک‌سو، بحث از عقل به معنای اخیر با علم‌النفس مناسب‌تر است. در علم‌النفس، آنجا که از قوای ادراکی و تحریکی نفس سخن به میان می‌آید، عمدتا به لحاظ وجودشناختی درباره قوّه یا نیروی ادراکی عقل بحث می‌شود. از سوی دیگر، در معرفت‌شناسی بحثی که درباره عقل و حس و مانند آنها مطرح می‌گردد درباره اعتبار ادراکات، به ویژه ادراکات عقلی، منشأ و طبقه‌بندی آنها و مباحثی از این قبیل است. بدین‌سان، در معرفت‌شناسی درباره خصوص یک قوّه یا نیروی ادراکی همچون عقل بحثی نیست. حتی آن‌گاه که از راه‌ها و ابزارهای معرفت بحث می‌کنیم و از منظر معرفت‌شناختی به بحث درباره آنها می‌پردازیم، عمدتا نگاه ما به ادراکاتی است که از این راه‌ها و ابزارها حاصل می‌شوند و نه به نفس قوا و نیروهای ادراکی. در این مبحث، توجه چندانی به نفس قوا و نیروهای ادراکی نداریم؛ گو اینکه بدون توجه به آنها هم نیستیم. بلکه می‌توان گفت: در معرفت‌شناسی به جدّ حتی به سازوکار این ادراکات و چگونگی دست‌یابی ذهن به آنها نمی‌پردازیم و این‌گونه مباحث را به روان‌شناسی ادراک و مانند آن ارجاع می‌دهیم

عقل نظری و عقل عملی

از گذشته بسیار دوری تاکنون عقل به دو قسم شده است: عقل نظری و عقل عملی. در این‌باره، با پرسش‌های بسیاری مواجهیم که برخی از مهم‌ترین آنها عبارت است از اینکه: «در مباحث معرفت‌شناختی کدام قسم از اقسام عقل مطمح‌نظر است؟» «آیا عقل عملی نیز راه یا ابزار معرفت است؟» برای یافتن پاسخی به این پرسش‌ها، ابتدا لازم است عقل نظری و عملی را تعریف کنیم و نگاهی گذرا به حقیقت آنها بیفکنیم. اما آنها تعریف یا اصطلاحات متعددی دارند

1 عقل نظری نیرویی ادراکی است که انسان با آن هست‌ها و نیست‌ها را ادراک می‌کند. در مقابل، عقل عملی نیروی ادراکی است که انسان با آن بایدها و نبایدها را ادراک می‌نماید؛ اعم از باید و نبایدهای اخلاقی و حقوقی و مانند آنها

بدین‌سان، بر اساس این اصطلاح، عقل عملی همچون عقل نظری نیروی ادراکی است. از این‌رو، در معرفت‌شناسی هر دو نیروی ادراکی یا به تعبیر دقیق‌تر، ادراکات هر دو نیروی ادراکی مورد بحث و ارزیابی قرار می‌گیرد. اما در میان حکمای متأخّر آیا می‌توان چنین اصطلاحی را یافت یا اینکه آنها از این دو واژه معنای دیگری را قصد کرده‌اند؟

2 عقل نظری نیروی ادراکی است که مطلق هست‌ها یا نیست‌ها و بایدها یا نبایدها را درک می‌کند؛ در مقابل عقل عملی که از سنخ علم و ادراک نیست، بلکه نوعی کوشش و عمل بوده، کار آن تحریک است و نه ادراک. همه گرایش‌ها و اعمال مربوط به عقل عملی است

چنین اصطلاحی را می‌توان در کلام بهمنیار یافت. وی تصریح می‌کند که عقل عملی نیرویی عامله و غیرادراکی است که کار آن تصرف در قوای بدنی است

و لیس من شأنها ان تدرک شیئا بل هی عمّاله فقط; و القوّه التی تسمی عقلاً عملیا هی عامله لا مدرکه

بلکه می‌توان گفت که قطب رازی نیز چنین مشی کرده، عقل عملی را نیرویی عامله و نه ادراکی می‌داند.8 اما آیا به غیر از این‌دو، فیلسوف دیگری چنین اصطلاحی را از عقل عملی منظور داشته و آن را در این معنا به کار برده است؟ ممکن است به نظر برسد که حاجی سبزواری نیز از عقل عملی چنین معنایی را اراده کرده است آنجا که می‌گوید: نسبت عقل نظری به عملی در انسان به گونه‌ای نسبت قوای ادراکی و تحریکی در حیوان است.9 اما این استظهار قابل مناقشه و مردوداست. در هرصورت، کمتر فیلسوفی را می‌توان ‌یافت‌ که ‌چنین ‌اصطلاحی‌ را به‌کار برده باشد

گرچه درباره تفسیر عقل نظری و عملی، گفته‌های حکمای مسلمان متفاوت است، معمول‌ترین و رایج‌ترین تعریف عقل عملی نزد آنها بدین شرح است

3 نفس انسان دو نیروی ویژه دارد که یکی از آنها ادراکی (عالمه) است و دیگری تحریکی (عامله). قوّه ادراکی آن نیرویی است که امور کلی را درک می‌کند. احکام کلی همواره با عقل نظری درک می‌شوند، اعم از اینکه این احکام مربوط به امور نظری باشند یا امور عملی. اما عقل عملی با به کارگیری قوّه شوقیه و محرکه صورت‌های جزئی را که درک کرده است در خارج تحقق می‌بخشد

فالعقل النظری قوّه للنفس تقبل ماهیات الامور الکلیه من جهه ماهی کلیه و العقل العملی قوّه للنفس هی مبدأ التحریک للقوه الشوقیه الی ما یختار من الجزئیات من أجل غایه مظنونه او معلومه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله حلّ چالش ثنویت ذهن و عین در حکمت متعالیه مل

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله حلّ چالش ثنویت ذهن و عین در حکمت متعالیه ملّاصدرا با pdf دارای 27 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله حلّ چالش ثنویت ذهن و عین در حکمت متعالیه ملّاصدرا با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله حلّ چالش ثنویت ذهن و عین در حکمت متعالیه ملّاصدرا با pdf

چکیده  
مقدّمه  
وجود ذهنى از دیدگاه ملّاصدرا  
1 اصالت وجود  
2 تشکیک در وجود  
3 مجعول بودن وجود  
بررسى و تحلیل دیدگاه ملّاصدرا در مسئله نسبت ذهن و عین  
مقایسه دیدگاه ملّاصدرا با فیلسوفان پیش از او  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله حلّ چالش ثنویت ذهن و عین در حکمت متعالیه ملّاصدرا با pdf

ـ ابن‏سینا، الالهیات من کتاب‏الشفاء، تحقیق حسن حسن‏زاده آملى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1376

ـ ـــــ ، النفس من کتاب‏الشفاء، تحقیق حسن حسن‏زاده آملى، چ دوم، قم، مکتبه الاعلام الاسلامى، 1385

ـ ارسطو، متافیزیک، ترجمه شرف‏الدین خراسانى، چ دوم، تهران، حکمت، 1379

ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى، چ سوم، تهران، خوارزمى، 1380

ـ اکبریان رضا، حکمت متعالیه و تفکر فلسفى معاصر، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1386

ـ ایزوتسو، توشیهیکو، بنیاد حکمت سبزوارى، ترجمه سید جلال‏الدین مجتبوى، تهران، دانشگاه تهران، 1368

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، قم، اسراء، 1375

ـ داوودى، على‏مراد، عقل در حکمت مشّاء، تهران، حکمت، 1387

ـ رازى، فخرالدین، المباحث المشرقیه فى علم الالهیات و الطبیعیات، چ دوم، قم، منشورات ذوى‏القربى، 1429

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدّمه هانرى کربن، چ سوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380

ـ گمپرتس، تئودور، متفکران یونانى، ترجمه محمدحسن لطفى، تهران، خوارزمى، 1375

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهدالربوبیه فى المناهج‏السلوکیه، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1382

ـ ـــــ ، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفارالعقلیه‏الاربعه، تصحیح غلامرضا اعوانى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1383، ج 1

ـ ـــــ ، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفارالعقلیه‏الاربعه، تصحیح مقصود محمدى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1383، ج 3

ـ ـــــ ، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفارالعقلیه‏الاربعه، تصحیح و تعلیق على‏اکبر رشاد، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1383، ج 8

ـ ـــــ ، المشاعر، اصفهان، مهدوى، بى‏تا

ـ ـــــ ، سه رساله فلسفى (متشابهات القرآن، المسائل‏القدسیه، اجوبه‏المسائل) مقدّمه و تصحیح و تعلیق سید جلال‏الدین آشتیانى، چ سوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1378

- Plato, The Collected Dialogues of Plato, ed. by Hamilton & Carins Huntington, Rinceton University Press,

چکیده

از دیرباز، مسئله نسبت ذهن و عین ـ و ملاک واقع‏نمایى آن ـ در مکاتب مختلف فلسفى مطرح بوده است. افلاطون واقع‏نمایىِ ذهن را براساس «وجود عینى مُثُل، وجود پیشینى نفس، و تذکّرى بودن معرفت» تبیین کرد. ارسطو نیز وحدت ذهن و عین را در «صور مجرّد» جست‏وجو نمود. در جهان اسلام، «تمایز وجود و ماهیت» باعث شد تا تقرّر ماهوى بیش از پیش برجسته گردد و معضل وجود ذهنى جدّى‏تر پیگیرى شود. ابن‏سینا بر این اساس بود که «خدا و عقل فعّال» را به عنوان موجوداتِ مجرّد، ضامن این حاکویت دانست

نویسندگان این مقاله تلاش مى‏کنند نشان دهند ملّاصدرا، بهتر از پیشینیان خود، به این مسئله پرداخته است. او ثنویت ذهن و عین را با استفاده از «اصالت وجود، اصل تشکیک در حقیقت وجود، اصل تعلّق جعل به وجود، قیام صدورى صور علمیه به نفس و حرکت اشتدادى نفس»، به وحدت مى‏رساند. او با استفاده از این اصول، هر دو ساحت ذهن و عین را در حقیقت عینیه واحده وجود به وحدت مى‏رساند. تعبیر وى از وجود ذهنى در مرتبه وحدت تشکیکى وجود «وجود ظلّى»، و در مرتبه وحدت شخصى وجود «ظهور ظلّى» است

کلیدواژه‏ها: وجود ذهنى، واقع‏نمایى، قیام صدورى، تشکیک در وجود، عقل فعّال، صور محض، حقیقت وجود

 

مقدّمه

بررسى و مطالعه نسبت ذهن و عین، از آن جهت حائز اهمیت است که صدق و کذب گزاره‏هاى علمى و فلسفى، منوط به میزان و معیارى معیّن براى واقع‏نمایى آنهاست. اگر نتوانیم براى رابطه ذهن و عین به میزان و ملاکى دست یابیم، نخواهیم توانست صحت و سقم قضایا و احکام را در علوم تجربى و فلسفى مورد ارزیابى قرار دهیم

مسئله ذهن و عین یا نحوه واقع‏نمایى مفاهیم و احکام ذهنى که در آثار فیلسوفان اسلامى تحت عنوان «وجود ذهنى» مطرح شده است، ریشه در تاریخ معرفت انسانى دارد. این مسئله در ناحیه عوامل درونى معرفت، با مبحث «علم‏النفس»، و در ناحیه عوامل بیرونى، با عالم «عقول» (و خدا) مرتبط است

در تاریخ فلسفه، موضع‏گیرى‏هاى مختلفى در مورد طرح این مسئله و راه‏حلّ آن ارائه شده است. عدّه‏اى از ارباب اندیشه اساسا از طرح چنین مسئله‏اى ابا کرده، حق را به جانب ذهن داده، و عین را فرعِ بر آن قلمداد کرده‏اند. از این گروه، مى‏توان به پروتاگوراس1 اشاره کرد. او انسان را مقیاس همه چیز قرار داد که در نتیجه آن، امکانشناخت حقایق اشیا مورد تردید قرار گرفت و هرگونه رابطه‏اى میان پدیده‏هاى خارجى و فهم انسانى انکار شد. مشابه این نگرش را مى‏توان نزد متکلّمان اسلامى جست‏وجو کرد. اینان وجود ذهنى را از سنخ اضافه یا شبح دانستند2 و مجالى براى بحث از واقع‏نمایى آن باقى نگذاشتند. تفاوت آنها با سوفسطاییان در این است که به نظر متکلّمان، اعتبار صور و احکام ذهنى در ارتباط با خدا معنا مى‏یابد؛ در حالى که سوفسطاییان آنها را مولود نفس انسانِ منسلخ از خدا مى‏دانند

افلاطون و ارسطو، در مقابل سوفسطاییان، تلاش کردند تا ارزش معرفت انسانى را بازنگرى، و وحدت و یگانگى ذهن و عین را توجیه کنند. از نظر افلاطون، ارزش شناخت به آن است که متعلّق آن مُثُل، ideaیا eidos(ایده) باشد. ارسطو برخلاف استادش، فلسفه خود را بر اصل تمایز مادّه و صورت بنا مى‏کند و نسبت نفس و بدن را همانند نسبت صورت و مادّه مى‏داند. به این ترتیب، وحدت ذهن و عین از طریق صور محض تبیین مى‏شود

ابن‏سینا تفسیر مادّى از نفس را نمى‏پذیرد. به نظر او، نفس روحانیه‏الحدوث است و رابطه تعلّقى با بدن دارد. و عامل تعقّل، نفس انسانى است و فعل تعقّل به نحو اکتسابى و تأسیسى صورت مى‏گیرد. امّا فعل تعقّل در انسان بدون افاضه و اشراق عقل فعّال تمام نمى‏شود.3 بنابراین، مفاهیم ذهنى حاکى و کاشف از اعیان خارجى است، و آنچه صحت مفاهیم و احکام ذهنى را تضمین مى‏کند، عقل فعّال است. و ثنویت ذهن و عین از طریق عقل فعّال به وحدت مى‏انجامد

در جهان اسلام، پس از ابن‏سینا، فلسفه اسلامى به گونه‏اى دیگر به وجود ذهنى توجه نموده است. ملّاصدرا که اندیشه‏هاى فلسفى خود را متأثر از سنّت عرفانى و اشراقى مى‏داند، سعى دارد تا همچون دیگر مباحث فلسفى، تفسیرى وجودى و وحدت‏انگار از وجود ذهنى ارائه دهد

مسئله اصلى ما در این مقاله آن است که: ملّاصدرا تبیین خود را از وجود ذهنى بر کدام اصول و مبانى استوار کرده است؟ آیا ثنویت ذهن و عین که پیش از او به واسطه امر سومى به وحدت منتهى مى‏شد، نزد ملّاصدرا نیز این‏گونه است؟ در این مقاله، درصددیم براى حلّ این مسئله ابتدا دیدگاه ملّاصدرا در مورد وجود ذهنى را به روشنى عرضه داریم، سپس آن را در چارچوب نظام فلسفى و مبانى صدرایى تحلیل کنیم، و در آخر، این نظریه را در مقایسه با فیلسوفان پیش از او مورد ارزیابى قرار دهیم

وجود ذهنى از دیدگاه ملّاصدرا

فلسفه اسلامى بعد از ابن‏سینا به واسطه خرده‏گیرى‏هاى متکلّمان اسلامى از یک‏سو، و نقدهاى جدّى سهروردى از سوى دیگر، رو به افول نهاد. امّا بازنگرى‏هایى که در حوزه فلسفى اصفهان و شیراز صورت گرفت، بسترى مناسب براى پیدایش نظام فلسفى جدید فراهم نمود. در این نظام فلسفى، سعى شد که با استفاده از رهیافت‏هاى جدید اشراقى و عرفانى، تکامل فلسفه اسلامى تضمین شود. ملّاصدرا تنها کسى بود که حلقه اتّصال فلسفه اسلامى بعد از ابن‏سینا محسوب مى‏شد. در واقع، فلسفه صدرایى را مى‏توان ادامه حرکت فلسفى ابن‏سینا قلمداد کرد؛ زیرا وجود و ماهیت صدرایى، که اساس طرد و ابرام‏هاى فلسفه او را تشکیل مى‏دهند، شکل تکامل‏یافته مباحث وجود و ماهیت سینوى محسوب مى‏شوند. ملّاصدرا توانست با استفاده از روش اشراقى سهروردى و مکاشفات عرفانى ابن‏عربى، نظام فلسفى بدیعى را در تاریخ اندیشه فلسفى در جهان اسلام پایه‏گذارى کند. وى نه تنها در مورد واقعیات خارجى، بلکه در مورد واقعیات نفسانى انسان (نفس و معرفت) تفسیرى بدیع و متمایز از ابن‏سینا ارائه مى‏دهد. او براى تبیین هویّت و سرشت صور ذهنى و ارتباط آنها با اعیان خارجى، از چند اصل فلسفى کمک مى‏گیرد که در اینجا به طور اجمالى به آنها اشاره مى‏کنیم

1 اصالت وجود

ملّاصدرا سخن ابن‏سینا را مبنى بر تمایز وجود و ماهیت مى‏پذیرد، امّا این تمایز را به تمایز ذهنى و منطقى منحصر مى‏داند. به نظر او، گرچه از موجود خارجى دو حیثیت وجود و ماهیت انتزاع مى‏شود؛ امّا این بدان معنا نیست که در واقع نیز موجود خارجى واجد حیثیت وجود و ماهیت باشد. از دیدگاه ملّاصدرا، در خارج، تنها یک چیز واقعیت دارد و منشأ اثر است: «وجود.» توضیح آنکه خارجیت، ذاتى وجود است و وجود اباء از عدم دارد؛ امّا ماهیت این‏چنین نیست. ماهیت لااباء از وجود و عدم است و در ذات خودش، خارجیت و عینیت ندارد. بنابراین، آنچه در خارج اصالت دارد «وجود» است، نه امرى مرکّب از وجود و ماهیت

از دیدگاه ملّاصدرا، وجودات خاص در خارج به گونه‏اى هستند که مى‏توان از حدود آنها ماهیتى را انتزاع کرد. بنابراین، ماهیت از اطوار و انحاى وجودات انتزاع مى‏شود؛ امّا این به معناى وهمى بودن ماهیت نیست، چراکه ماهیت واقعیت دارد، لکن در ظلّ وجود موجود است

به این ترتیب، ملّاصدرا ثابت مى‏کند که وجودْ اصیل، و ماهیتْ اعتبارى است. ملّاصدرا این اصل را در مقابل دیدگاه ابن‏سینا و مشّاییان مطرح کرده است که ماهیات خارجى را منعکس در ذهن مى‏دانستند و علم را حصول صورت معلومه نزد عالم معرفى مى‏کردند. از دیدگاه ابن‏سینا، هنگام ادراک، وجود و ماهیتِ خارجى بدون هیچ کم و کاستى در ذهن منعکس مى‏شود. در نتیجه، تلاش مى‏شود تا براى انطباق و نحوه ارتباط ماهیت ذهنى با خارجى، ملاکى تعبیه شود. امّا ملّاصدرا از ابتدا براى ماهیت، هیچ ارزشى جز ظلّ و مجاز قائل نیست. ماهیت چنانچه در خارج مجازا واقعى، و ظلّ وجود است، در ذهن نیز در ظلّ وجود ذهنى است. به این ترتیب، ملّاصدرا نشان مى‏دهد که معلوم بالاصاله وجود ذهنى است، نه ماهیت آن. ماهیت ذهنى تنها در سایه وجود ذهنى است که به طور ثانوى معلومیت مى‏یابد

2 تشکیک در وجود

از جمله اصولى که مبناى تبیین وجود ذهنى قرار گرفته، وحدت تشکیکى وجود است. از نظر ملّاصدرا، حقیقت عینیه وجود، محور وجودات خاص و ظهورات آنها مى‏باشد. حقیقت عینیه وجود، از وحدت حقّه حقیقیه برخوردار است. وحدت آن، از نوع وحدت سعى اطلاقى است؛ در نتیجه، حقیقتى مشکّک و ذومراتب مى‏باشد. آن، در عین حال که واحد است، کثیر است؛ نه کثرت آن به وحدتش لطمه‏اى مى‏زند و نه وحدت آن به کثرتش لطمه‏اى مى‏زند. اصل تشکیک مى‏تواند حقیقت وجود را در مراتب مختلف آشکار سازد.6 طبق این اصل، حقیقت وجود با تمام مراتب واقعیات سازگارى دارد و در قید و بند مرتبه خاصّى از واقعیت نیست. آن، مى‏تواند گاهى به صورت واقعیت عینى خارجى، و گاهى به صورت واقعیت ذهنى (وجود ذهنى) ظاهر شود

طبق این اصل، وجود ذهنى نیز از دایره حقیقت عینیه واحده وجود خارج نمى‏باشد و به نحوى با آن ارتباط دارد؛ چراکه حقیقت وجود، در مراتب مختلفى، خود را آشکار مى‏کند: گاهى به صورت موجودات مجرّد عقلانى، گاهى به صورت موجودات مجرّد مثالى گاهى به صورت موجودات مادّى، و گاهى به صورت وجود ذهنى و ظلّى. به این ترتیب، مراتب مختلفى براى وجود قابل تصوّر است و این مراتب از شدّت و ضعف برخوردارند؛ به طورى که هرچه مرتبه وجودى یک موجود قوى‏تر و شدیدتر باشد، آثار و خواصّ بیشترى را از خود نشان مى‏دهد. این مراتب را ابتدا مى‏توان در موجودات مجرّد عقلانى مشاهده کرد. آنها به خاطر تجرّد ذاتى و فعلى که دارند، قدرت خلق و ایجاد عالم پایین‏تر از خود را دارند. امّا موجوداتى که در مراتب پایین‏تر هستند، به خاطر کدورت و ضعفى که دارند، قدرت کمترى براى تأثیرگذارى دارند. سلسله تنزّل مراتب در جهان هستى به مرتبه‏اى مى‏رسد که اثرگذارى در آن به صفر مى‏رسد، و آن وجود ذهنى است. در واقع، وجود ذهنى مرتبه نازله وجودات است که از لحاظ مقیسیت، توان واقع‏نمایى دارد؛ امّا فاقد تأثیرگذارى است. وجود ذهنى، از این لحاظ، حتى وصف تجرّد را که کمال وجود عقلانى است، و وصف مادّى بودن را که خصوصیت وجود مادّى است، فاقد است. چنین وجودى در سایه حقیقت واحده وجود قرار مى‏گیرد و تنها به لحاظ ماهوى است که مى‏تواند مطابق با خارجِ عینى قلمداد شود

فقد یکون لماهیه واحده و مفهوم واحد انحاء من الوجود و الظهور و اطوار من الکون و الحصول بعضها اقوى من بعض و یترتّب على بعضها من الآثار و الخواص ما لایترتّب على غیره فکما انّ‏الجوهر معنى واحد و ماهیه واحده یوجد تاره مستقلاً بنفسه مفارقا عن المادّه متبرء عن‏الکون‏والفساد و التغیّر فعّالاً ثابتا کالعقول المفارقه على مراتبها و یوجد تاره اخرى مفتقرا الى المادّه مقترنا بها منفعلاً عن غیره متحرّکا و ساکنا و کائنا و فاسدا کالصورالنوعیه على تفاوت طبقاتها فى الضعف‏والفقر فیوجد طورا آخر وجودا اضعف من ذینک الصنفین حیث لایکون فاعلاً و لا منفعلاً و لا ثابتا و لا متحّرکا و لا ساکنا کالصور الّتى یتوهّمها الانسان من‏حیث‏کونها کذلک

3 مجعول بودن وجود

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ