پروژه دانشجویی مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین با pdf دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
امتناع اثبات وجود خدا از راه عقل نظری
بیاعتباری استدلال
مصادره به مطلوب
امکانناپذیری استدلال لمّی بر وجود خداوند
تکرار نشدن حدّ وسط در دستهای از استدلالها
جریان نیافتن حُکم متناهی درباره امور نامتناهی
بیمعنایی واژههایی همچون واجب، ممکن و ضروری
بررسی
انکار وجود محمولی
بررسی
انفکاک میان گریزناپذیری و واقعیت داشتن
بررسی
کارایی نداشتن استدلال در حوزه عقاید دینی (به ویژه اثبات وجود خدا)
بررسی
نتیجهگیری
منابع
ـ ابنسینا (حسینبن عبداللّه)، الشفا، البرهان، قاهره، الامیریه، 1375ق
ـ بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضره، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، بیتا
ـ بهمنیار، التحصیل، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ حسینزاده، محمّد، درآمدی به معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385
ـ ـــــ ، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382
ـ ـــــ ، «شکاکیت و نسبیتگرایی»، معرفت فلسفی 5 (پاییز 1383)، ص 57ـ108
ـ ـــــ ، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، در دست چاپ، چ سوم
ـ ـــــ ، معرفت بشری: زیرساختها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، در دست چاپ
ـ ـــــ ، معرفتشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381، چ هشتم
ـ ـــــ ، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، بدایه الحکمه، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، 1422، چ هجدهم
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسهالنشر الاسلامی، بیتا
ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1326
ـ ـــــ ، منطق التجرید، در: حسنبن یوسف حلّی، جوهرالنضید، قم، بیدار، 1381
ـ فروغی، محمّدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوّار، 1381، چ سوم
ـ کانت، ایمانوئل، تمهیدات، ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1367
ـ گیسلر، نرمن، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیتاللهی، تهران، حکمت، 1384
ـ مجتهدی، کریم، افکار کانت، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1386
ـ مصباح، محمّدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، درراه حق، 1405
ـ ـــــ ، شرح برهان شفا، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1377، چ ششم، ج 6 (اصول فلسفه و روش رئالیسم
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، بیتا
ـ هارتناک، یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، فکر روز، 1376
- Copleston, Frederick, A History of Philosophy, Newman Press,
- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, Trans. by J.M.D. Meiklejohn, New York, St. Martins Press,
- Kierkegaard, Soren, Philosophical Fragments, Trans. by H. V. Hong etal. Princeton, Princeton University Press,
یکی از مهمترین مباحث معرفت شناسی دینی این است که برای دستیابی به معرفت دینی، چه منبع یا ابزاری کارایی دارد؟ آیا راه معرفت در برابر ما گشوده است یا اینکه در انسدادی معرفتی به سر میبریم؟ پاسخ هر فرد بدین پرسش بر مبنای معرفتشناختی ویژه آن فرد مبتنی است. اگر او این دیدگاه را پذیرفته باشد که از راه عقل نمیتوان دین را شناخت، پاسخ وی به پرسش مذکور ممکن است این باشد که منبع شناخت دینْ تجربه دینی، شهود، نقل وحی یا دلیل نقلی یا گواهی حاکی از وحی است. امّا اگر این فرد پذیرفته باشد که از راه عقل میتوان دین را شناخت، پاسخ او به پرسش مزبور این خواهد بود که گزارههای بنیادین عقاید دینی را میتوان از راه عقل اثبات کرد؛ از اینرو، عقل مهمترین منبع شناخت این بخش از دین است
در این نوشتار، به امکان دستیابی به معرفت عقلی در حوزه دین میپردازیم و آنچه را ممکن است مانع از دستیابی به چنین معرفتی شود بررسی و ارزیابی میکنیم
کلیدواژهها: معرفت عقلی، گریزناپذیری، وجود محمولی، برهان لمّی، پدیده، پدیدار، برهان انّی
از منظری معرفتشناختی، مهمترین راهها یا منابع معرفت بشری اعم از دینی و غیردینی را عقل و حس تشکیل میدهند. حس در حوزه اعتقادات بنیادین دین راهی ندارد، بلکه تنها منبع کار در این حوزه عقل است. یکی از مسائل اساسی و چالشبرانگیز در حیطه معرفتشناسی دینی این است که آیا میتوان از راه عقل، دستکم، به بخشی از گزارهها و معرفتهای دینی دست یافت؟
اینگونه پرسشها پیشینهای کهن دارند و از گذشتهای بسیار دور مطرح بودهاند. در حوزه تفکّر مسیحی،[3] بسیاری از متکلّمان و فیلسوفان به این پرسشها پاسخ منفی داده و گفتهاند که عقل توان چنین مهمی را ندارد. شماری از آنها که به عقل بها داده و نقشی برای آن قائل شدهاند، در حالی که برخی از امور را فراعقلی دانسته، گفتهاند که عقلْ محتوای ایمان را مستند میسازد. همچنین، تعدادی از این متفکران نیز آموزههای دینی را عقلستیز پنداشته و گفتهاند که نه فقط عقل راهی به شناخت آموزههای دینی ندارد، بلکه این آموزهها با عقل تناقض دارند. بنابراین، از نظر این دسته از متفکران مسیحی، با عقل نمیتوان هیچیک از آموزههای دینی را شناخت
با شکلگیری عصر نوزایی (رنسانس) و جریان عقلمحوری، در اروپا الهیات مبتنی بر عقل رواج یافت. بر اساس این نگرش، آموزههای دینی باید از راه عقل اثبات شوند: تا آنجا باید از دین پیروی کنیم که بتوانیم آموزههای آن را از طریق استدلالهای عقلی اثبات کنیم. این خوداتّکایی یا استقلال عقل، جای دیدگاه سنّتی رایج را گرفت و برای آن به بدیل سرسختی تبدیل شد. با این حال، گروهی بدین نگرش روی آوردند که عقل در اثبات آموزههای دینی و متافیزیکی توانایی ندارد؛ از اینرو، در اینگونه گزارهها، نباید به عقل استناد کرد. گفتنی است که این نزاع در میان مسلمانان نیز کموبیش درگرفته است و برخی از آنها از منظری دیگر قائل شدهاند که نمیتوان از راه عقل آموزههای دینی را شناخت
در اینکه عقل به بخشهایی از دین (به ویژه احکام و فروع اخلاقی، حقوقی و;) راه ندارد تردیدی نیست. آنچه محل بحث است این است که آیا دستکم میتوان آموزههای اعتقادی بنیادین اسلامی را نیز با عقل شناخت؟ به نظر میرسد، پاسخ بسیاری از متفکران مسلمان به این پرسش مثبت است و عموم آنها معتقدند که از راه عقل میتوان به معرفت اینگونه گزارهها دست یافت، بلکه آنان بر وجوب نظر و بایستگی کسب معرفت، که عمدتا از راه عقل انجام میپذیرد، حُکم میکنند
بررسی پیشینه این بحث و ارزیابی دیدگاههایی که در گستره تاریخ در اینباره مطرح شدهاند مجال مناسب دیگری را میطلبد. آنچه لازم است در این نوشتار بدان پرداخته شود این است که راهحل صحیح مسئله چیست. به نظر میرسد، در شناخت آموزههای اعتقادی بنیادین، عقل نقشی اساسی داشته باشد. عقل عمدتا در دیگر حوزههای دین، همچون احکام عملی و فروع اخلاقی، نمیتواند به طور مستقل کارایی داشته باشد؛ امّا تعبّد در آنها مستند به تعقل است و ریشه در عقلانیت و اعتبار عقل در حوزه آموزههای اعتقادی دارد. این نظریه در میان متفکران مسلمان، به ویژه شیعیان، نگرشی رایج است. حتی اخباریهای شیعه نیز، به رغم نقلگرایی و نقد تلقّی عقل به مثابه ابزاری مستقل در حوزه دین، فقط در جریان قاعده «کلّما حکم به العقل حکم به الشرع» در حوزه احکام مناقشه کردهاند؛ امّا از نظر همین دسته، عقل ابزاری که با آن میتوان متون دینی ـ کتاب و سنّت، یا سنّت ـ را فهم کرد معتبر است. عموم این متفکران نیز در استناد به عقل، در حوزه اصول اعتقادی، با دیگر متفکران شیعه اتفاقنظر دارند.[4]
در اندیشه مغرب زمین، جریان بانفوذی مشاهده میشود که رهروان آن عقل را در دستیابی به آموزههای اعتقادی دین، حتّی اصل وجود خدا، ناتوان میدانند. به واقع، این متفکران چرا و چگونه به چنین رویکردی رسیدهاند؟ آیا در فلسفه دین با مشکل یا مشکلاتی روبهرو شدهاند؟ آن مشکل یا مشکلات کداماند؟
به نظر میرسد آنان در طول دو قرن اخیر با مشکلاتی معرفتشناسانه روبهرو شده و در واکنش به آن مشکلات بدین نتایج رسیدهاند. با کاوش در آثار این دسته از متفکران، میتوان مشکلاتی را که از نظر آنان حلناشدنی بودهاند اینگونه برشمرد
کانت با نقد عقل نظری، و بر اساس مبنای معرفتشناختی ویژه خود (مبنی بر تمایز میان پدیده و پدیدار)، چنین نتیجه گرفته که دستیابی به شناخت خداوند از راه عقل امکانناپذیر است؛ از اینرو، با چینش چند گزاره در کنار یکدیگر و اقامه استدلالی به کمک عقل، نمیتوان وجود خداوند را اثبات کرد. همانگونه که از راه حواس یا تجربههای حسی نمیتوان به معرفت خدا دست یافت، از راه عقل یا استدلالهای عقلی نیز نمیتوان به هستی خدا و دیگر موجودات مابعدالطبیعی به شیوهای معتبر پی برد
بیگمان، مبنای معرفتشناختی ویژه کانت، نقش تعیینکنندهای در این موضعگیری داشته است. از دیدگاه او، ما نمیتوانیم به شیء آنچنان که هست (پدیده) معرفت داشته باشیم، بلکه میتوانیم به شیء آنچنانکه بر ما پدیدار میشود و در ذهن ما انعکاس مییابد (پدیدار) معرفت داشته باشیم. وی وجود واقعیت یا شیء فینفسه را انکار نمیکند و در هستی آن تردید ندارد، امّا بر این باور است که ما نه از راه حواس بدان دسترسی داریم و نه از راه عقل؛ به همین علّت، راه شناخت آن بر ما مسدود است
از منظر کانت، ادراکْ در دو مرحله یا ساحت انجام میپذیرد: «حساسیت» و «فاهمه». در هر دو ساحت، مفاهیم (یا صوَری پیشین) شاکله ذهن را تشکیل میدهند. وی، در مرحله حساسیت، زمان و مکان را صور پیشین و ساخته ذهن میداند که با هرچه از طریق حواس به ذهن وارد شود آمیخته میشوند. همچنین، در مرحله فاهمه، مفاهیمی را همچون وحدت، کثرت، جوهر، علّیت، وجود، وجوب، کلّیت و جزئیت (تا دوازده مفهوم) قالبهای پیشساخته ذهن میداند و میگوید که این قالبها کلّیترین قالبهای فکر آدمی در رویارویی با جهان خارجاند. بدینسان، این مفاهیم فطری، صورتها و قالبهای موادّی به شمار میآیند که از خارج به ذهن راه مییابند. مفاهیم مزبور با هرچه به ذهن وارد شود آمیخته میشوند؛ آنچنانکه شیره معده با موادّی که وارد معده میشوند ترکیب میگردد. کانت اصل معرفتشناختی خود را مبنی بر تمایز میان پدیده و پدیدار از این راهحل نتیجه میگیرد. بر اساس این راهحل، شیء فینفسه و شیء پدیدار، یا آنچه فینفسه و مستقل از ذهن ما وجود دارد و آنچه بر ما پدیدار میشود و به ذهنمان راه مییابد (آن را میشناسیم)، با یکدیگر تفاوت دارند
از نظر کانت، حقیقتْ تفسیر دیگری غیر از تفسیر رایج دارد. او تفسیر تازه خود از حقیقت را «انقلاب کپرنیکی در فلسفه» نامیده است. تفسیری از حقیقت که از منظر وی دیگر باید دگرگون، و عکس آن طرح شود این است که تاکنون «معرفت» چنین تفسیر شده است: «مطابقت ذهن با اعیان و اشیای خارجی». از دید او، به علّت مشکلات این اصل، و اینکه تطبیق آن بر خارج دشوار است، این اصل را باید عکس نمود و «معرفت» را به گونهای دیگر تعریف کرد. از اینرو، معرفت عبارت است از: «مطابقت اشیا و اعیان با ذهن». بدینسان، برای اینکه به چیزی معرفت پیدا کنیم، آن چیز باید با ذهن مطابقت کند. کانت، در بیان این دیدگاه، از نظریه کپرنیک الهام گرفته است. پیش از کپرنیک، مردم میپنداشتند که زمین ثابت است و خورشید به دور آن میچرخد؛ چراکه به نظر میرسد زمین ثابت است، در حالی که خورشید از مشرق طلوع و در امتدادی حرکت میکند تا اینکه در مغرب از دیدهها پنهان میشود. امّا کپرنیک عکس این نظر را طرح کرد و گفت که زمین متحرک است و به دور خورشید میچرخد. بعدها، فرضیه کپرنیک با دلایل بسیاری به اثبات رسید. کانت میگوید: در فلسفه و معرفتشناسی، معرفت (یا حقیقت) را به «مطابقت ذهن با عین» تفسیر کردهاند و من اکنون آن تفسیر را برعکس میکنم و معرفت را به «مطابقت عین با ذهن» تعریف مینمایم
البته، کانت مدعی نیست که ذهن انسان اشیا را میآفریند، او میگوید: عین خارجی یا شیء فینفسه، برای معلوم شدن، باید رنگ ساختارها یا قالبها یا شاکلههای ذهنی را بپذیرد. بدینسان، اشیا از طریق چارچوب یا ساختار ویژه ذهنی ما معلوم میشوند و ما بدانها معرفت مییابیم. مادّه خارجی معرفت که شیء فینفسه است، با ورود به ذهن، با صورتها یا قالبهای ذهنی ترکیب میشود. ذهن انسان این ساختارها را بر موادّ ورودی خود تحمیل میکند تا موادّ ورودی معلوم شوند. بدون این فعالیت ذهنی، نمیتوان شیئی را شناخت. معرفت محصول مشترک ذهن و شیء فینفسه (نفسالامر) است. ذهن آنچه را به صورت تأثرات حسی دریافت میکند مادّه شناسایی قرار میدهد و به اقتضای ساختار معرفتی خود، صوَری جداییناپذیر بر آن مادّه میپوشاند؛ صوری که همان ساختارهای ذهنی و مفاهیمی همچون کلّی و ضروری هستند.[5]
به باور کانت، میان اشیا، چنانکه هستند و چنانکه بر ما پدیدار میشوند، تفاوت است؛ و ما فقط به پدیدارها (نه پدیدهها) دسترسی داریم. با ذهنهای مختلف، پدیدارها و نمودهای گوناگونی خواهیم داشت: ممکن است شیء برای فردی به گونهای پدیدار شود، امّا برای فردی دیگر به گونهای دیگر نمود یابد. دستهای از مفاهیم و مقولاتْ فطری و جزء جداییناپذیر ذهن آدمیاند. زمانی که آنچه به ذهن آمده است با مقولات ذهنی آمیخته شود، عمل فهم انجام میشود. گفتنی است که نمیتوان به ذات بود و پدیده معرفت یافت. بدینترتیب، از نظر کانت، ادراک آدمی محصول تفاعل ذهن و عین است. به عبارت دیگر، هنگامی که انعکاسهای خارجی ذهن با مفاهیم فطری ذهن آمیخته میشوند، ادراک یا فهم صورت میگیرد. از اینرو، خود واقعیت عینی را نمیتوان شناخت
پیامد راهحل کانت، به ویژه در فلسفه دین، آن است که هرچه زمانی و مکانی نباشد و در مقولهها یا ساختارهای ذهنی پیشین ما نگنجد معرفت انسانی بدان ممتنع است. از اینرو، معرفت به واقعیتهایی همچون خدا، نفس، و اختیار امکانپذیر نیست؛ چراکه این واقعیتها مجرّد (فرازمان و فرامکان) هستند، در حالی که ذهن ما بر زمان و مکان بنیان یافته است و چارچوبی زمانی و مکانی دارد. هرگونه استدلال بر امور ذکرشده جدلیالطرفین است و نمیتواند ما را به حقیقت رهنمون سازد
کانت در جای جای آثار خود، به این پیامد تصریح کرده است؛ از جمله، در تعارض چهارم عقل محض، بدین دستاورد «نقد عقل» میپردازد که استدلال عقلی بر وجود خداوند، مشحون از تعارض است؛ از اینرو، برای معرفت به وجود خدا، به کارگیری استدلال عقلی ممتنع است. ناگفته پیداست که از نظر وی، همانگونه که وجود خدا را نمیتوان از راه عقل نظری اثبات کرد، اثبات عقلی عدم او نیز امکانپذیر نیست. در هر صورت، بر اساس راهحل کانت، ما نمیتوانیم پدیدهها را شناسایی، و دربارهشان داوری کنیم یا اینکه حُکمی را نفی و اثبات نماییم. زمانی که بخواهیم پدیدهها را بشناسیم، به تناقضها یا تعارضهایی دچار میشویم که وی آنها را تعارضهای عقل محض نامیده است. او چهارمین تناقض را که به اثبات وجود خدا اختصاص دارد چنین بیان کرده است
4 وضع: در سلسله علل جهان، واجبالوجودی هست
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت با pdf دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله اعتباریّت ماهیت از عرش عینیت تا فرش سرابیّت با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدمه
1 اقسام حیثیات
2 اقسام حیثیات تقییدی4
3 اقسام اطلاق موجود
پىنوشتها
منابع
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، (قم، اسماعیلیان، 1339ه.) چاپ سوم؛
ـ ـــــــــــ، نهایه الحکمه، (قم، موسسهالنشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1362)؛
ـ ـــــــــــ، توحید علمی و عینی، (مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، 1417ه.)، چاپ دوم؛
ـ مصباح، محمدتقی، تعلیقه علی نهایهالحکمه، (تهران، الزهرا، 1405ه.ق)؛
ـ ـــــــــــ، آموزش فلسفه، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1379)؛
ـ ملاصدرا، اسفار، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1383ه.)؛
ـ ـــــــــــ، رساله زاد المسافر، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1359)؛
ـ ـــــــــــ، المسائل القدسیه، رسائل فلسفی، با تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلالالدین آشتیانی، (مشهد، دانشگاه مشهد، 1352ه.)؛
ـ ـــــــــــ، شواهد الربوبیه، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360)، چاپ دوم؛
ـ ـــــــــــ، مفاتیح الغیب، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)؛
ـ ـــــــــــ، رساله اتحاد العاقل و المعقول (مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین)، (تهران، حکمت، 1375)؛
ـ ـــــــــــ، رساله جعل الوجود (مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین)، (تهران، حکمت، 1375)؛
ـ ـــــــــــ، المظاهر الالهیه، (قم، دفتر تبلیغات، 1377)، چاپ دوم؛
ـ ـــــــــــ، تعلیقات حکمت الاشراق، (چاپ سنگی)؛
ـ ـــــــــــ، تعلیقه بر شفا، (چاپ سنگی)؛
ـ ـــــــــــ، مشاعر، (اصفهان، مهدوی)؛
تفسیر اعتباریّت ماهیت در نظر همه کسانی که قایل به اصالت وجود هستند، از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ زیرا در این تفاسیر، فاصلهای از عینیت ماهیات با وجودات خاص خود تا سراب کلی بودن ماهیات وجود دارد و میتوان به سه تفسیر رسید که در هر تفسیر نیز دو تبیین جزئیتر وجود دارند و حاصل آنها شش تفسیر برای اعتباریّت ماهیت قابل طرح و بررسی است
1 ماهیت عین وجود است؛ همچون صفات حق که عین ذات حقّند، و ماهیت با این اتحاد با وجود، به عین وجود موجود میشود و ثبوت تحلیلی پیدا میکند
2 ماهیت عین وجود است؛ همچون صفات حق، ولی با این اتحاد همچون وجود موجود نمیشود، بلکه فقط موجود حقیقتا بدان متصف میشود
3 ماهیت حدّ وجود است و همچون سطحوحجم، که نحوه وجودجوهرند، نحوهثبوتیوجود است
4 ماهیت حدّ وجود است و همچون نقطه، که عدماست، هیچ نحو ثبوتی ندارد و صرفا جنبه عدمی دارد
5 ماهیت سراب است، ولی سرابی که ساخته محض ذهن باشد نیست، بلکه از تعامل ذهن و نحوه موجودات حاصل میآید
6 ماهیت سراب محض و ساخته صد درصد ذهن است و هیچ اثر و جای پایی در خارج ندارد
کلید واژهها
اعتباریّت ماهیت، اطلاق وجود و موجود، حیث تقییدی، عینیت ماهیت، حدّیت ماهیت، سرابیّت ماهیت
از اصول محوری فلسفه ملاصدرا اصالت وجود و اعتباریت ماهیت است. اندیشمندان بسیاری این نظریّه را پذیرفته و آن را شرح و بسط دادهاند، ولی با دقت در کلمات ملاصدرا و تابعین به نظر میرسد که اعتباریت معنایی واحد ندارد و دست کم سه معنای کاملا متفاوت از آن به ذهن میرسد؛ معناهایی که حتی طرفدار نیز دارند. توضیح این مطلب نیازمند بیان سه مقدّمه است
ـ اقسام حیثیات (تقییدی، تعلیلی و اطلاقی)؛
ـ اقسام حیثیات تقییدی (نفادی، اندماجی، شأنی و سرابی)؛
ـ اقسام اطلاق موجود بر شیء
حیث تعلیلی. در این حیث، حکمی بر موضوعی حمل میشود و موضوع به واسطه غیر بدان متصف میگردد؛ مانند «المعلول موجود بالعله.» یعنی معلول به واسطه وجود علت موجود است. در اینجا دو موجودیت و دو وجود مطرح است: وجودی برای علت و وجودی برای معلول، ولی وجود معلول به واسطه وجود علت است و متعلق به وجود او است
حیث تقییدی. در این حیث، حکمی بر موضوعی حمل میشود و موضوع بدان متصف میگردد، ولی حکم اولا و بالذات از آنِ او نیست، بلکه حکم واقعی از آنِ چیزی است که با او همراه است؛ مانند «الوحده موجوده بالوجود.» در اینجا «موجودیت» بر وحدت حمل شده است، ولی وجود و موجودیت حقیقتا و بالذات از آنِ وجود و موصوف وحدت است و وحدت به برکت منشأ انتزاع خود که وجود است به صفت موجودیت متصف میشود و وجودی زائد بر وجود موضوع و منشأ انتزاع خود ندارد و اسناد وجود به آن، به یک معنا مجازی است
حیث اطلاقی. در این حیث حکمی بر موضوعی حمل میشود بدون واسطه؛ نه واسطه تعلیلی و نه واسطه تقییدی؛ مانند «الله موجود.» که وجود حق تعالی نه نیاز به حیث تعلیلی دارد و نه نیاز به حیث تقییدی
با توجه به حیثیات مذکور، همه کسانی که ماهیت را اعتباری و وجود را اصیل میدانند، وجود را حیث تقییدی ماهیت میشمارند؛ یعنی برای وجود و ماهیت دو موجودیت قائل نیستند و گرنه اصالت برای هر دو مطرح میشد، بلکه مدعا این است که «الوجود موجود حقیقتا و الماهیه موجوده بالوجود.» یعنی تحقق اولا و بالذات از آنِ وجود است و ثانیا و بالعرض به ماهیت نسبت داده میشود. البته اسناد وجود به ماهیت به یک معنا مجازی و به یک معنا حقیقی است که در مقدمه سوم توضیح آن خواهد آمد
حیث تقییدی نیز بر چهار قسم است
ـ حیث نفادی؛
ـ حیث اندماجی؛
ـ حیث شأنی؛
ـ حیث سرابی
حیث نفادی. وقتی میگویند «السطح موجود بالجسم،» روشن است که «سطح» وجودی زائد بر «جسم» ندارد. «جسم» حیث تقییدی او است. از طرف دیگر «سطح» طرف و نفاد و حدّ جسم است؛ یعنی از جایی انتراع میشود که جسم به پایان رسیده باشد، به گونهای که اگر یک جسم نامتناهی محقق شود، سطح بالفعل نخواهد داشت و یا خط که نفاد سطح است
حیث اندماجی. وقتی میگویند «اللّه تبارک و تعالی عالم،» وجود و ذات حق تعالی حیث تقییدی صفات او است؛ یعنی صفات حق تعالی وجودی زائد بر ذات حق ندارند، بلکه به عین ذات حق موجودند. امّا صفات حق همچون سطح، نفاد و حدّ وجود حق نیستند، بلکه منطبق بر کل ذات حق هستند و میتوان گفت «الله علمٌ کله،» و به تعبیر دیگر، صفات حق مندمج با ذات حقّاند. از اینرو، بهتر است به جای آنکه بگوییم: «الله عالمٌ و قادرٌ و حی،» بگوییم: «اللّه علمٌ و قدرهٌ و حیاتٌ»
حیث شأنی. ملاصدرا در باب نفس و قوای نفس معتقد به عینیت است؛ یعنی قوای نفس را عین نفس میداند و نفس را حیث تقییدی قوای آن میشمارد و وجودی زائد بر نفس در قوا نمیپذیرد، بلکه قوا را مراتب و شئون نفس میداند؛ یعنی نفس در یک مرتبه عین عاقلیت و در یک مرتبه عین متخیله و در مرتبه دیگر عین قوه حاسه است و در آن مرتبهای که عاقله است، متخیله نیست و در مرتبهای که متخیله است، عاقله و حاسه نیست. پس همه قوای نفس عین نفساند و به وجود نفس موجودند و وجودی زائد بر نفس ندارند، ولی قوای نفس نه نفاد و حدّ نفس هستند و نه مندمج در آن، بلکه از مراتب و شئون نفساند
حیث سرابی. در این حیث نه تنها وصف، وجودی زائد بر موصوف ندارد، بلکه اتصاف موضوع به وصف نیز مجازی است. در حیث نفادی و اندماجی و شأنی، اتصاف حقیقی است. به عنوان مثال، وقتی میگویند: «الجسمٌ مسطحٌ،» این اتصاف حقیقی است هرچند سطح وجودی زائد بر جسم ندارد. اما در حیث سرابی وصف نه وجود زائد دارد و نه اتصاف حقیقی است
حال پرسشی مهم مطرح است که اعتباری بودن ماهیت با کدام یک از این حیثیات مقایسه میشود و قائلین به اعتباریّت ماهیت کدام یک از این حیثیات را بر آن منطبق میکنند؟ با رجوع به کلمات بزرگان حتی ملاصدر روشن میشود که همه آنان یکسان سخن نگفتهاند و حیثیات گوناگون را میتوان در کلمات آنان بازدید. برخی بزرگان، ماهیت را حیث نفادی و حدّی وجودی و برخی دیگر حیث اندماجی و گروهی نیز حیث سرابی قلمداد میکنند و در کلمات ملاصدرا نیز عبارات متناسب با هر سه حیثیت قابل فهم است گرچه یک حیثیت قابل ترجیح است
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله علم حضوری (ویژگی ها، اقسام و گستره) با pdf دارای 46 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله علم حضوری (ویژگی ها، اقسام و گستره) با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
ویژگی های علم حضوری
1 متصف نشدن به صدق یا کذب
2 خطاناپذیری
3 فقدان واسطه
4 عینیت علم و معلوم
5 اتحاد عالم و معلوم یا اتصال وجودی میان آنها
6 امکان دست یابی به حقیقت وجود
7 شخصی و غیرقابل انتقال بودن
8 عدم امکان اتصاف به احکام ذهنی
9 عینیت یا وحدت علم و ذات عالِم
10 بی نیازی از قوای ادراکی
11 عینیت وجود علمی و عینی
12 امتناع تقدّم علم بر معلوم
13 شناخت هستی و نه چیستی
14 عدم اندراج تحت مقوله
15 تشکیک پذیری
مساوقت علم با حضور؛ بازگشت حصولی به حضوری
تقسیمات علم حضوری
1 علم حضوری همگانی و غیرهمگانی
2 علم به وجه و علم به کُنه
3 شهود کلی و جزئی یا مطلق و مقیّد
گستره علم حضوری
مکاشفات عرفانی
ارتباط مکاشفه یا تجربه عرفانی با علم حضوری
الف. کشف صوری
ب. کشف معنوی
منابع
ـ ابن سینا، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، قم، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1404
ـ ـــــ ، الشفاء، الالهیّات، تهران، ناصر خسرو، 1363
ـ ابن فناری، مصباح الانس، تهران، فجر، 1363
ـ ابوالبرکات، المعتبر، چ دوم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1373
ـ بهبهانی، علی نقی، معیار دانش، تصحیح سیدعلی موسوی بهبهانی، تهران، بنیان، 1377
ـ جوادی آملی، عبداللّه، شناخت شناسی در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، بی تا
ـ حسین زاده، محمّد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، 1382
ـ ـــــ ، «حواس ظاهری از منظر معرفت شناسی»، فصلنامه معرفت فلسفی، ش 10 (زمستان 1384)
ـ حسین زاده، محمّد، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، 1385
ـ ـــــ ، «طبقه بندی مفاهیم از منظر متفکران مسلمان»، ماهنامه معرفت، ش 99 (اسفند 1384)
ـ ـــــ ، مبانی معرفت دینی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره)، 1380
ـ حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا
ـ داماد، میرمحمّدباقر، تقویم الایمان، تحقیق علی اوجبی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، 1376
ـ داود قیصری، شرح القیصری علی فصوص الحکم، قم، بیدار، بی تا
ـ رازی، فخرالدین محمّد، المباحث المشرقیه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1410
ـ ـــــ ، المطالب العالیه من العلم الالهی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420
ـ زنوزی، ملّاعبداللّه، لمعات الهیه، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1361
ـ ـــــ ، منتخب الخاقانی فی کشف حقائق عرفانی، تصحیح نجیب مایل هروی، تهران، مولی، 1361
ـ سید جلال الدین آشتیانی، شرح مقدّمه قیصری بر فصوص الحکم، تهران، امیرکبیر، 1370
ـ شیخ اشراق، التلویحات ]در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق[، چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373
ـ ـــــ ، المشارع و المطارحات] در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق[، تهران، حکمت و فلسفه ایران، 1355
ـ شیرازی، قطب الدین محمّد، شرح حکمه الاشراق، قم، بیدار، بی تا
ـ طالقانی، محمّدنعیما، اصل الاصول در: سید جلال الدین آشتیانی، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، چ دوم، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، دارالعلم، بی تا
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا
ـ غزّالی، ابوحامد محمّد، مقاصد الفلاسفه، تحقیق سلیمان دنیا، مصر، دارالمعارف، 1961
ـ قمی، محسن و حسین زاده، محمّد، «مکاشفه و تجربه دینی»، مجله معرفت، ش 19 (زمستان 1375)
ـ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372
ـ مدرّس تهرانی، آقاعلی، مجموعه مصنّفات، تهران، اطلاعات، 1378
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1379
ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایه الحکمه، قم، در راه حق، 1405
ـ ـــــ ، شرح اسفار، کتاب نفس، نگارش محمد سعیدی مهر، قم، انتشارات اسلامی، 1375
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، چ ششم، قم، صدرا، 1377، ج 6
ـ ملّاصدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، بی تا
ـ ـــــ ، الرسائل، قم، مصطفوی، بی تا
ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354
ـ موسوی خمینی، روح اللّه، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چ سوم، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377
علم حضوری ویژگی های بسیاری دارد که آن را از علم حصولی متمایز می سازد. در میان انبوه ویژگی ها، تنها برخی از آنها، همچون خطاناپذیری، امری معرفت شناختی است، اما عمده آنها وجودشناختی اند. برای اینکه این ویژگی ها را تمییز دهیم و ویژگی های معرفت شناختی آنها را از وجودشناختی تفکیک کنیم، لازم است نگاهی گذرا به این ویژگی ها داشته باشیم
در این مقاله، پس از تقسیمات علم حضوری، بدین نتیجه رهنمون می شویم که قلمرو علم حضوری گسترده است و موارد بسیاری را دربر می گیرد. از عصر شیخ اشراق تاکنون، نمونه های بسیاری ذکر شده که درخور توجه و بررسی است. سپس، مکاشفه یا تجربه عرفانی نیز با علم حضوری بررسی کرده ایم. در ادامه، به این مسئله پرداخته ایم که آیا معرفت هایی که از راه مکاشفه و تجربه عرفانی حاصل می شوند، حضوری اند یا حصولی، یا برخی حضوری است و برخی دیگر حصولی؟
کلید واژه ها: وجود علمی و عینی، خطاناپذیری، علم حصولی، مکاشفات عرفانی، تأثّرات حسی، علم حضوری همگانی و غیرهمگانی، مثال متصل و منفصل، کشف معنوی و صوری
با تأمّل در تعریف های «علم حضوری» و «علم حصولی» و جستوجو در آثار حکمای مسلمان، می توان ویژگی ها یا تمایزهایی میان آنها یافت. در اینجا، نگاهی گذرا به اهمّ ویژگی های علم حضوری خواهیم داشت. پیش از هر چیز، لازم است خاطرنشان سازیم که ممکن است بتوان شماری از تمایزها یا ویژگی هایی را که ارائه می شود، به یک ویژگی ارجاع داد یا یک ویژگی را به چند ویژگی تحلیل کرد. اما این امر ـ یعنی تعداد و کمیّت آنها ـ چندان اهمیتی ندارد، بلکه مهم توجه به اصل این تمایزها و ویژگی هاست
این تمایز یا ویژگی در آثار حکمای مسلمان تا گذشته ای بسیار دور قابل پی گیری است و می توان آن را تا عصر شیخ اشراق دنبال کرد. شیخ اشراق بدین ویژگی تصریح کرده و بدین سان میان علم حضوری و حصولی تمایز نهاده است
سؤال: اذا علم مدرک ما شیئاً ان لم یحصل شیء فما ادرکه، و ان حصل فلابدّ من المطابقه
جواب: العلم الصوری یجب ان یکون کذا، و امّا العلوم الاشراقیه المذکوره فاذا حصلت بعد ان لم تکن، فیحصل للمدرک شیء ما لم یکن و هو الاضافه الاشراقیه لاغیر، و لایحتاج الی المطابقه
علاوه بر شیخ اشراق، صدرالمتألّهین نیز بدین ویژگی تصریح کرده است.2 در هر صورت، یکی از مهم ترین تمایزها یا ویژگی های علم حضوری این است که قابل اتصاف به صدق و کذب یا مطابقت و عدم مطابقت با واقع نیست، در صورتی که علم حصولی بدان متصف می گردد. اما منشأ این تمایز چیست؟ چرا علم حضوری به صدق و کذب یا مطابقت و عدم مطابقت با واقع متصف نمی شود؟ پاسخ این مسئله را باید در ویژگی های دیگر جستوجو کرد
علم شهودی یا حضوری خطاناپذیر است، در صورتی که علم حصولی چنین نیست و احتمال خطا در آن راه دارد. در مورد این ویژگی، می توان ادعا نمود: از عصر حکمایی که آموزه علم حضوری را ابداع نموده و تلویحاً یا تصریحاً به تمایز آن با علم حصولی توجه کرده اند، تاکنون در این باره اتفاق نظر وجود دارد که علم حضوری منهای تفسیرها و تعبیرهای آن، که خود نوعی علم حصولی است، خطاناپذیر است. کمتر مسئله فلسفی را می توان یافت که چنین مقبولیت همگانی داشته باشد، به گونه ای که حتی یک نفر از حکما در آن اظهار تردید یا مخالفت نکرده باشد
از منظر معرفت شناسی، مهم ترین ویژگی علم حضوری یا شهودی «خطاناپذیری» آن است. منشأ این تمایز یا ویژگی چیست؟ چرا علم حضوری خطاناپذیر است و احتمال خطا در آن راه ندارد؟ با تأمّل در تعریف یا تعریف های علم حضوری، می توان راز خطاناپذیری علوم حضوری را گشود و به پاسخ این مسئله دست یافت. پاسخ به این مسئله، خود، ویژگی یا تمایز دیگری است که در پی می آید
ویژگی دیگر علم حضوری این است که در این گونه معرفت، میان عالم و معلوم، مدرِک یا مدرَک واسطه ای همچون مفاهیم و صور ذهنی متحقق نیست، بلکه ذات معلوم در عالم حضور دارد. این ویژگی را به روشنی در برخی از تعریف های علم حضوری می توان یافت. دست کم در این تعریف، که علم حضوری ادراک بدون واسطه صور و مفاهیم ذهنی است، این ویژگی مشهود است. با تحقق این ویژگی یا تمایز علم حضوری، که امری وجودشناختی است، راز خطاناپذیری علوم حضوری، که ویژگی یا تمایزی معرفت شناختی است، آشکار می گردد. خطا در مورد ادراکی متصور است که میان عالم و معلوم یا مدرِک و مدرَک واسطه باشد. آنجا که واسطه ای نیست، بلکه نفس معلوم یا مدرَک نزد عالم یا مدرِک حاضر است، خطا ناممکن است. از باب نمونه، در آنجا که شیئی را با آینه مشاهده می کنیم، خطا متصور و امکان پذیر است؛ زیرا ممکن است آینه محدّب یا مقعّر باشد و در ارائه یک شیء آنچنان که هست، خطا کند. اما آنجا که ذات شیء را بدون واسطه ای همچون مفاهیم و صور ذهنی می یابیم، چگونه ممکن است خطا تحقق یابد؟
حاصل آنکه، سومین ویژگی علم حضوری این است که واسطه ندارد؛ زیرا در این گونه معرفت، معلوم در عالم یا مدرَک نزد مدرِک حضور دارد و عالمْ معلوم را بدون واسطه صور و مفاهیم ذهنی می یابد. از این روست که علم حضوری یا شهودی خطاناپذیر است. راز خطاناپذیر بودن علم حضوری، بدون واسطه بودن آن است
در تحلیل خطاناپذیری علم حضوری، خاطرنشان کردیم که علم حضوری بدون واسطه است و در این گونه معرفت، معلوم در عالم یا مدرَک نزد مدرِک حضور دارد. منظور از این عبارت چیست؟ با تأمّل در این عبارت و دقت در تبیین و توضیح آن، به ویژگی یا تمایز دیگری دست می یابیم که می توان آن را چهارمین ویژگی به شمار آورد
در علم حضوری، واقعیت معلومْ عین واقعیت علم است. اما در علم حصولی چنین نیست، بلکه واقعیت معلوم در آن با واقعیت علم مغایر است؛ زیرا در علم حصولی، واقعیت علمْ مفهوم یا صورتی است که در ذهن ما موجود است و واقعیت معلومْ ذاتی است که بیرون از ذهن ما در خارج موجود است. در علم حضوری، علم ما همان واقعیت معلوم است که نزد ما حاضر است. اگر اکنون شاد یا غمگین هستیم، واقعیت معلوم نزد ما موجود است و ما با اتصال وجودی یا اتحاد با آن واقعیت، آن را می یابیم. از این رو، علم ما به شادی، ترس و اندوهْ همان وجود شادی، ترس و اندوه در ماست
این ویژگی یا تمایز در ناحیه علم و از حیث ارتباط آن با معلوم است، نه در ناحیه عالم و معلوم. آیا می توان در ناحیه عالم و از حیث ارتباط آن با معلوم نیز میان علم حضوری و حصولی تمایز نهاد؟ پاسخ مثبت به این پرسش ما را به تمایز یا ویژگی دیگری رهنمون می گردد
در علم حضوری، معلوم در عالم حضور دارد. معنای این گفته آن است که در علم حضوری، عالم و معلوم با یکدیگر متحدند. به تعبیر دیگر، میان آنها اتصال وجودی حکم فرماست؛ تعبیری که در عبارت شیخ اشراق نیز آمده است: «العلم الحضوری الاتصالی الشهودی... .»4 اگر عالم با معلوم متحد نباشد و میان آنها اتصال وجودی تحقق نیابد، علم حضوری یا شهودی تحقق نخواهد یافت. بدین سان، برای تحقق علم حضوری، تحقق این گونه ارتباطْ شرط اساسی است. هر جا این ارتباط تحقق یابد، علم حضوری محقق می گردد. البته، در علم ذات به ذات، این ارتباط فراتر از اتحاد است. ارتباط و اتصال وجودی عالم و معلوم در علم ذات به ذات به نحو وحدت است. در این قسم علم حضوری، عالم در واقع، با معلوم یکی است. به لحاظ وجود خارجی عالم عین معلوم و معلوم عین عالم است و تمایز آنها از حیث اعتبار است. ابن سینا به عینیت و وحدت عالم و معلوم در مورد علم ذات به ذات تصریح کرده است؛ آنجا که می گوید
فالبری عن الماده ... هو معقول لذاته، و لانّه عقل بذاته فهو معقول ذاته؛ فذاته عقل و عاقل و معقول، لا انّ هناک اشیاء متکثّره ... فقد فهمت انّ نفس کون الشیء عاقلا و معقولا لایوجب ان یکون اثنین فی الذات و لا فی الاعتبار ایضاً
حاصل آنکه، چهارمین تمایز یا ویژگی علم حضوری، که امری وجودشناختی ـ و نه معرفت شناختی ـ است، آن است که معلوم با عالم متحد است و با آن اتصال وجودی دارد. این اتصال یا اتحاد، معنای گسترده ای دارد و علاوه بر اتحاد، که در آن به لحاظ واقع میان عالم و معلوم تغایر هست، شامل وحدت نیز می شود. بدین سان، هر جا واقعیت معلوم نزد عالم حاضر باشد، علم حضوری و شهودی تحقق می یابد. از این رو، معرفت حضوری عبارت است از: حضور واقعیت معلوم نزد عالم
از اینجا، روشن می شود که ملاک تحقق علم حضوری اتحاد یا اتصال وجود عالم و معلوم است، اما اینکه مراد از این اتحاد یا اتصال چیست، و در کجا چنین رابطه ای محقق می شود، خود مسئله مهمی است که در ادامه مباحث به آن می پردازیم. آنچه لازم است در اینجا خاطر نشان سازیم این است که این ویژگی با ملاک تحقق علم حضوری ارتباط تنگاتنگی دارد، بلکه می توان آن را ملاک تحقق علم حضوری به شمار آورد
ممکن است با توجه به مبحث «اتحاد عالم و معلوم»، به ذهن خطور کند که این ویژگی به علم حضوری اختصاص ندارد و شامل علم حصولی نیز می شود. در علم حصولی نیز عالم با معلوم متحد است و با آن اتصال وجودی دارد. از این رو، نمی توان آن را از ویژگی های اختصاصی علم حضوری و امتیازات آن تلقّی کرد. علم حضوری و حصولی در این ویژگی مشترکند و اصولا علم بدون اتصال وجودی عالم و معلوم و ارتباط آنها با یکدیگر، تحقق نمی یابد
برای یافتن پاسخ این اشکال، لازم است به ارکان علم حضوری و حصولی و تمایز آنها از این نظر توجه کنیم. علم حضوری بر دو رکن استوار است: عالم و معلوم؛ اما علم حصولی سه رکن دارد: عالم، واسطه ـ که مفهوم و صورت ذهنی است ـ و معلوم. در اصطلاح، واسطه یا مفهوم و صورت ذهنی را «معلوم بالذات»، و معلوم را «معلوم بالعرض» می نامند. معلوم های بالعرض عمدتاً همان اشیای خارجی هستند که در ظرف خارج تحقق دارند و از طریق صور ذهنی معلوم می گردند. کسانی که به اتحاد عالم و معلوم در علم حصولی قایلند، مدعی اتحاد عالم و معلوم بالعرض نیستند. هیچ حکیمی نمی تواند چنین ادعای نامعقولی را بر زبان آورد. اگر در علم حصولی سخن از «اتحاد عالم و معلوم» است، مراد از «معلوم»، معلوم بالذات است که همان صورت ذهنی است. بدین سان، منظور از «اتحاد عالم و معلوم» در علم حصولی این است که جوهر و ذات عالم با معلوم بالذات، یعنی صور ذهنی، متحد می شود. آشکار است که صور ذهنی موجود در نفس، با آن اتصال وجودی داشته، متحد است. حکما از عصر شیخ اشراق تاکنون تأکید کرده اند که چنین علمی حضوری است. اگر علم نفس به صور ذهنی حضوری نباشد، مستلزم تسلسل است. بدین روی، صور ذهنی، که معلوم بالذات اند با عالم (نفس) متحدند و اتصال وجودی دارند. پس علم نفس به آنها حضوری است. حصولی بودن علم در صورتی است که صور ذهنی از این نظر، که از معلوم های بالعرض حکایت می کنند، مطمح نظر قرار گیرند. پس صور ذهنی از این نظر که از معلوم های بالعرض حکایت می کنند، علومی حصولی اند و در مورد این دسته از علوم، اتحاد عالم و معلومْ بالعرض، نامعقول است. پس می توان گفت: در علم حضوری، عالم و معلوم با یکدیگر متحدند، در صورتی که در علم حصولی چنین نیست
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت با pdf دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
کمال به مثابه غایتمندى عینى درونى
غایتمندى بدون غایت به مثابه اصل راهنماى حکم ذوقى
زیبایى آزاد و مقیّد
نتیجه گیرى
منابع
ـ اسکروتن، راجر، کانت، ترجمه على پایا، تهران، طرح نو، 1383
ـ کانت، ایمانوئل، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و على قیصرى، تهران، خوارزمى، 1369
ـ کانت، ایمانوئل، نقد قوّه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چ دوم، تهران، نى، 1381
ـ ماحوزى، رضا، «زیبایى طبیعى و اخلاق در اندیشه کانت»، پژوهشهاى فلسفى، در دست بررسى
ـ ماحوزى، رضا، «زیبایى و استقراء در فلسفه نقّادى کانت»، نامه حکمت، سال ششم، ش 1، بهار و تابستان 1387، 53ـ68
- Allison, H. E., Kant’s Theory of Taste, Cambridge University Press, First Published,
- Coleman, Fransis, The Harmony of Reason: A Study in Kant’s Aesthetics, Pittsburg, University of Pitssburg Press,
- Crawford, Donald, Kant’s Aesthetic Theory, Wisconsin, University of Wisconsin Press,
- Elliott, “The Unity of Kant’s Critique of Aesthetic Judgment” Immanuel Kant Critical Assessment, v. 4, 1996, p. 293-
- Ginsborg, H., Kant’s Aesthetics and Teleology, Stanford Encyclopedia of Philosophy,
- Kant, I, Critique of Pure Reason, Trans by Norman Kemp Smith, Pressdin Macmillan,
- Kirwan, james, The aesthetic in Kant, London & NewYork University Press,
- Scarre, Geoffrey, “Kant on Free and Dependent Beauty”, Immanuel Kant, Critical Assessment, v. 4, 1996, 320-
- Schaper, E, “Taste, Sublimity, and Genius: The Aesthetics of Nature and Art”, in The Cambridge Companion to Kant, Cambridge University Press,
- Zimmerman, E., “Kant: The Aesthetic Judgment”, Immanuel Kant Critical Assessment, v. 4, 1996, 158-
کانت قوّه حکم تأمّلى (خیال) را قوّه ذوقِ زیباشناختى معرفى کرده است. هنگامى که خیال مستقل از فاهمه و عقل، و بر مبناى اصل غایتمندى ذهنى، صورتهاى محض اعیان را انتزاع کند، «زیبایى آزاد» عرضه مىدارد، و هنگامى که این صورتها را با مفهوم کمال (غایتمندى عینى درونى) عین همراه سازد، «زیبایى مقیّد» عرضه مىدارد. کانت این اتّصال را در زیبایى مقیّد، اتّصال خیر و زیبا دانسته است. این نکته، ابهام وسیعى را در تلقّى کانت از معناى زیبایى ایجاد کرده است؛ به گونهاى که برخى از مفسّران، زیبایى مقیّد را زیبایى اصیل ندانسته، بلکه آن را محصول عقل دانستهاند. این نوشتار درصدد است با تشریح زیبایى آزاد و زیبایى مقیّد از نظر کانت، و تأکید وى بر استقلال حکم زیباشناختى، نادرستى این تفسیر را نشان دهد
کلیدواژهها: خیال، فاهمه، عقل، زیبایى آزاد، زیبایى مقیّد، غایتمندى
کانت در بخش شانزدهم نقد قوّه حکم، دو نوع زیبایى را از هم تفکیک کرده و گفته است
دو نوع زیبایى وجود دارد: زیبایى آزاد1 ((pulchritudo vaga، یا زیبایى صرفامقیّد2 (pulchritudo ad haerens). اوّلى هیچ مفهومى دالّ بر چیستى عین راپیشفرض نمىگیرد؛ دومى چنین مفهومى و کمال3 عین موافق با آن را پیشفرضمىگیرد. اوّلى زیبایى (قائم به ذات4) این یا آن شىء خوانده مىشود؛ دومى که مقیّد به مفهومى است (زیبایى مشروط) به اعیانى منتسب مىشود که تحت مفهوم غایتى خاص قرار مىگیرند
وى براى زیبایى آزاد مواردى چون گلها، بسیارى از پرندگان (همچون طوطى، مرغ مگسخوار، و مرغ بهشتى)، بسیارى از صدفهاى دریایى، نقوش یونانى (ala grecque)، شاخ و برگهاى تزیینى حاشیهها یا کاغذهاى دیوارى، موسیقىهاى فانتزى (قطعات فاقد موضوع [= تم]) و در واقع هرگونه موسیقى بدون کلام، و براى زیبایى مقیّد مواردى چون زیبایى انسان (مرد، زن، و کودک)، زیبایى اسب، و زیبایى عمارت (کلیسا، قصر، زرّادخانه، و خانه ییلاقى) را مثال زده است
این بخش از نوشتههاى کانت در باب زیبایى بسیار پیچیده و مبهم است؛ به گونهاى که بسیارى از مفسّران، به لحاظ همراهى زیبایى مقیّد با مفهوم کمال، این زیبایى را به عقل و اخلاق نسبت داده و بنابراین، با انکار اصالت آن، حصول این زیبایى را نتیجه اعمال دخالت عقل دانستهاند. این مفسّران، اساسا زیبایى را منحصر به زیبایى آزاد دانسته و بنابراین، زیبایى مقیّد را به دلیل دخالت عقل در صورتبندى آن، فاقد ارزش زیباشناختى انگاشتهاند.7 به عقیده این گروه از مفسّران، شیئى که به عنوان زیبایى مقیّد داورى شده است، واجد معیارهایى از کمال عین است که این معیارها، نوع خاصّى از زیبایى را که متفاوت با زیبایى آزاد است عرضه مىدارند؛ به گونهاى که اشیایى که واجد زیبایى مقیّدند، اساسا دنباله زیبایى آزاد نیستند.8 براى مثال، کُلمن مدّعى است: «دراحکام زیبایى مقیّد، به علّت وجود مفهومهاى «متعینِ» غایات و کمال، به قوّه ذوق نیازى نیست.»9 کرافورد نیز مدّعى است: «در احکام مربوط به زیبایى مقیّد، [عبارت ]“اینزیباست”، به عنوان اظهارى از مجاورت با کمال یا ایدهآل آن نوع، مورد داورى قرار مىگیرد.»10 اسکروتن نیز زیبایى مقیّد را مستلزم مفهومسازى قبلى از عین دانسته وبنابراین، زیبا خواندن چنین اعیانى را تنها از طریق کارکردهاى اخلاقى آنها ممکن شمرده است.11 به عقیده وى، زیبایى مقیّد، فاقد اسکلت زیبایى آزاد است؛ بدین معنا که هم به وجود عین (کارکرد آن)، و هم در نسبت با غایات اخلاقى به غایتى معین نظر دارد و بنابراین، زیبایى خود را از آن جهت که نمایشدهنده و تأمینکننده اهداف اخلاقى است به دست مىآورد. گینسبورگ نیز با تأکید بر نقش عقل در داورىهاى زیباشناختى در زیبایى مقیّد، این معنا از زیبایى را با هنر تمثّلى12 (سمبولیک)، که در آن اثر هنرىبیانکننده خیر و کمال اخلاقى است، تطبیق داده است
این تفسیر از تمایز زیبایى آزاد ـ مقیّد، اگرچه رایج است، ولى صحیح نیست. به منظور نشان دادن نادرستى این تفسیر، لازم است نخست عباراتى چون کمال، غایتمندى ذهنى، و رضایت زیباشناختى را ملاحظه نماییم تا در نتیجه آن، بتوانیم تمایز حکم زیباشناختى از احکام معرفتى و اخلاقى (عقلى) را مبناى قرائت صحیح خود از دیدگاه کانت قرار دهیم
کانت مدّعى است: متخیّله در تأمّلات زیباشناختى خود، صرفا بر مبناى غایتمندى ذهنى (صورى) صورت محض اعیان را تأمّل کرده و در نتیجه، به احساس رضایت و لذّتى زیباشناختى دست مىیابد. وى با تفکیک غایتمندى ذهنى از غایتمندى عینى، و تعریف نوع اخیر به مثابه «نسبت کثرات با غایتى معین»،14 احکام مربوط به زیبایى محض (آزاد) را از هرگونه غایتمندى عینى ناظر به مفهوم سودمندى (استفاده) و کمالِ عینْ مستقل دانسته و بنابراین، امر زیبا را که بر غایتمندى صرفا صورى یعنى غایتمندى بدون غایت مبتنى است از مفهوم خیر که بر غایتمندى عینى (غایتمندى با غایت) یعنى نسبت عین با غایتى معیّن مبتنى است، تفکیک کرده است
کانت با تقسیم غایتمندى عینى به بیرونى (یعنى سودمندى) و درونى (یعنى کمالِ عین)، و خالى بودن حکم ذوقى محض از هردوى آنها، نکته فوق را توضیح داده است. از نظر وى، در «سودمندى»، به نسبت خارجى عین با دیگر اعیان و با کل، و در «کمال»، به نسبت درونى اجزا کثیر با مفهوم چیستى عین توجه مىشود که این (کمال) نیز به «کمال کیفى» یعنى توافق کیفى کثرات (اجزا) عین با مفهوم چیستى عین، و «کمال کمّى» یعنى توافق کمّى کثرات با مفهوم چیستى عینْ تقسیم مىگردد. قوّه حکم تأمّلى، آنگونه که در دقیقه اوّل ذکر شده است،15 در انتزاع صورت محض اعیانْ هیچ توجهى به وجود خارجى آنها و نسبتشان با دیگر اعیان ندارد. بنابراین، در چنین تأمّلى، اساسا به رابطه خارجى اعیان و سودمندى آنها توجهى نمىشود. امّا، این صورت محض از هر دو مفهوم کمال کیفى و کمّى نیز مستقل است؛ زیرا همراهى کمال، خلوص آن را از بین مىبرد
براى داورى درباره غایتمندى عینى، همیشه به مفهوم یک غایت (و اگر این غایتمندىْ باید، نه یک غایتمندى بیرونى [سودمندى]، بلکه درونى باشد) به مفهوم غایتى درونى نیازمندیم که حاوى مبناى امکان درونى عین باشد؛ لیکن چون یک غایت به طور کلّى چیزى است که مفهومش را نمىتوان مبناى امکان خود عین شمرد، پس براى تصوّر کردن غایتمندى عینى در یک شىء، مفهومى که دالّ بر چیستى آن شىء است بایستى از قبل معلوم باشد و توافق کثرات در شىء مزبور با این مفهوم (که قاعده پیوند کثرات در شىء را به دست مىدهد) کمال کیفى شىء است. [امّا ]کمال کمّى به معناى تکمیل هر شیئى در نوع خویش،; مفهوم صرفى از کمّیت (از تمامیت) است. در این حالت، چیستى شىء از قبل معیّن دانسته شده و سؤال فقط بر سر این است که آیا شىء همه لوازم ضرورى را داراست یا نه؟ [امّا عنصر ]صورى در تصوّر شىء، یعنى توافق کثرات با یک وحدت (بدون اینکه معیّن باشد این [وحدت ]چه باید باشد)، هیچگونه غایتمندى عینىاى را نمىشناسد؛ زیرا چون از این وحدت به مثابه غایت (آنچه که شىء باید باشد) قطعنظر شده است، چیزى جز غایتمندى ذهنى تصوّرات در ذهن شهودکننده باقى نمىماند و این،; حاکى از هیچ کمالى از عین نیست، زیرا عین در اینجا به وسیله مفهوم غایتى اندیشیده نشده است
بدین ترتیب، کانت از غایتمندى عینى درونى یا همان کمال، چیستى شىء (آنچه شىء باید باشد) را در نظر دارد که اجزاى کثیر یک شىء در نسبت با آن چیستى، وحدت یافته و اندیشیده مىشوند. به عقیده وى، در احکام مربوط به زیبایى آزاد، برخلاف زیبایى مقیّد، از این مفهوم صرفنظر مىشود؛ زیرا حکم زیباشناختى بر مبناى غایتمندى بدون غایت شکل مىگیرد و همراه کردن مفهومى از کمال، «آزادى قوّه متخیّله را که با نظاره شکل به بازى درمىآید، فقط محدود خواهد کرد.»
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با pdf دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
خیال در ترازوى راست و دروغ
پیشینه بحث: ارسطو
فارابى و صدق و کذب خیال
صور خیال در ترازوى زیبایى و زشتى
پیشینه بحث: سقراط، افلاطون و ارسطو
فارابى و تعریف زیبایى
نسبت زیبایى فارابى و زیباشناسى
خیال در ترازوى خوب و بد
خوب و بد نزد متکلّمان
رابطه زیبایى نزد فارابى و خوبى نزد متکلّمان
خوب و بد نزد فارابى و رابطه آن با زیبا و زشت
داور کیست؟
ملاک نهایى نقد صور خیال
نتیجه گیرى
منابع
ـ افلاطون، دوره آثار، ترجمه محمدحسین لطفى، تهران، خوارزمى، 1355
ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بیروت، عالمالکتب، 1409ق
ـ سبحانى، جعفر، محاضرات فى الالهیات، تلخیص على ربّانى گلپایگانى، قم، مؤسسه النشر اسلامى، 1372
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، رساله آغاز و انجام، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1335
ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله، مقدمه و حواشى على بوملحم، بیروت، دارالهلال، 2003م
ـ ـــــ ، التعلیقات، تحقیق جعفر آلیاسین، تهران، حکمت، 1371
ـ ـــــ ، السیاسهالمدنیه، تصحیح و ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1376
ـ ـــــ ، تحصیل السعاده و التنبیه على سبیل السعاده، ترجمه علىاکبر جابرى مقدم، قم، دارالهدى، 1384
ـ ـــــ ، تلخیص نوامیس افلاطون، بیروت، دارالاندلس، 1402ق
ـ ـــــ ، فصول المنتزعه، تصحیح و ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1382
ـ ـــــ ، موسیقى کبیر، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375
ـ کانت، ایمانوئل، نقد قوّه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چ سوم، تهران، نى، 1383
- Baumgarten, A., Aesthetica, Hildesheim Georg Holms Verlagsbuchhandlung,
- Heidegger, M. Poetry, Language, Thaught, tr. A. Hofstadter, New York, Harper and Row,
- Lacoste, J., L’idee de Beau, Paris, Lacoste,
- Maritain, Jacques, The Responsibility of the Artist, Indiana University of notere dame, Bordas princton,
- Shaftesbury, L. Philosophies of Art and Beauty, Chicago University Press,
فارابى اگرچه به نحو مدوّن و معنون وارد مسئله نقد خیال نشده است، امّا با عرضه این مسئله بر آثار وى مىتوان به نتایجى دست یافت. مسئله نقد خیال متعلّق به گستره فلسفه هنر مى باشد و اینگونه طرّاحى مسئله و تلاش براى حلّ آن، گامى در جهت توسعه فلسفه هنر اسلامى یا فلسفه هنر حکماى مسلمان است و از اهمیت راهبردى در تحلیل و نقد آثار هنرى برخوردار مى باشد. فارابى در نقد خیال با ملاکهاى صدق و کذب، زیبایى و زشتى، و خوبى و بدى داراى دیدگاه است و سرانجام همه این ملاکها را در ترازوى سعادت ارزیابى مىکند. البته مفهوم صدق و کذب معطوف به صور خیال با صدق و کذبِ ناظر به قضیه و خبر تفاوت اساسى دارد. داور و حکمکننده در مقام سنجش خیال با ملاکهاى زیبایى و سعادت، تنها قوّه ناطقه است و قواى خیالى صلاحیت این داورى را ندارند
کلیدواژهها: فارابى، صور خیال، صدق و کذب، زیبایى و زشتى، خوبى و بدى، سعادت، فلسفه هنر
خیال با دامنه بىنهایت، و بدون قیود و ضوابط منطقى، به تصرّف در صور محسوس و محاکات از محسوس و معقول مىپردازد. نظر به اینکه خیال بالطبع آزاد و خلّاق است، چند مسئله جاى تأمّل دارد: فکر ذاتا سنجشپذیر مىباشد و ضوابطى بر آن حاکم است که در صورت مراعات آنها، به ثمر مىرسد و در صورت تخلّف از آنها، منتهى به خطا مىشود (این ضوابط در دانش منطق تدوین شده است)؛ امّا آیا صور خیالى نیز سنجشپذیر، و قابل ارزیابىاند و نقد آنها معناى محصّلى دارد؟ به فرض که صور خیالى نقد را برتابند، در چه ترازویى سنجیده مىشوند: صدق و کذب، زیبایى و زشتى، یا خوبى و بدى؟ ملاک نهایى نقد خیال کدام است؟ آیا چنین ملاکى وجود دارد؟ توضیح آنکه ملاک نهایى به این معناست که: اگر خیال به زیبایى و زشتى سنجیده مىشود، زیبایى و زشتى به چه سنجیده مىشوند؟ اگر خیال به خوبى و بدى سنجیده مىشود، خوبى و بدى به چه سنجیده مىشوند؟ اگر صور خیالى سنجشپذیرند، با نظر به هریک از معیارها و ملاکها، داور کیست؟ آیا قوّه خیال مىتواند خود را ارزیابى کند یا داورى جز خیال ـ و فراتر از آن ـ قادر به سنجیدن آن است؟ در این میان، قوّه ناطقه نظرى و قوّه ناطقه عملى چه نقشى دارد؟
این پژوهش، که با هدف وسعت بخشیدن به فلسفه هنر اسلامى انجام شده است، ملاکهایى را براى تحلیل و نقد هنرى و اخلاق هنر به دست مىدهد و از این جهت اهمیت دارد که ارتباط نیکى و زیبایى را در مقام تحلیل و داورى، تبیین مىنماید
آیا حمل راست و دروغ بر صور خیال معنادار است یا اساسا کذب در خلّاقیت خیال اخذ شده است؟ اگر حمل صدق و کذب بر صور خیال بىمعناست، چگونه باید اینگونه حملها را در سخنان فیلسوفان فهم کرد؟
ارسطو در تمایز خیال از فکر و اعتقاد مىگوید: خیال در قدرت ما و بسته به میل ماست، در حالى که اعتقاد و فکر ناشى از خود ما نیست.1 از آنجا که تفکّر رفتارى اختیارى است، تفاوت تفکّر و تخیّل نمىتواند معطوف به اختیار باشد. از اینرو، سخن ارسطو را مىتوان چنین تفسیر نمود که: تفکّرْ، مقیّد به قوانین و ضوابط منطقى است، امّا تخیّل محکوم به این ضوابط نیست؛ در نتیجه، خطا و صواب منطقى درباره تخیّل معنا ندارد. بنابراین، صدق و کذب در تخیّلاتْ صدق و کذب گزارههاى منطقى به شمار نمىآید و در واقع، داراى ارزش داورى نیست؛ بلکه توصیف است. و تعبیر موافق یا مخالف با محسوسات، که در گفتههاى فارابى خواهد آمد، قرینه بر توصیف است
ارسطو از یکسو مىگوید: «تخیّلْ هیچیک از اعمالى نیست که همواره صائب است (مانند علم و تعقّل)؛ زیرا تخیّل مىتواند خطا باشد.»2 وى از سوى دیگر، خیال را در مقابل رأى قرار مىدهد: «ما درباره رأى رها نیستیم و نمىتوانیم از تناوب صواب و خطا بگریزیم؛ در حالى که خیال، هرگاه بخواهیم، در قدرت ماست.»3 به نظر مىرسد، خطا در این دو بیان ناظر به دو معناست. همانطور که ذکر شد، صواب و خطا به معناى صدق و کذب در قضایا، درباره صور خیال بىمعناست؛ زیرا «صور خیال» قضیه نیستند، امّا مىتوانند دلالت التزامى بر خبر داشته باشند (و از این جهت، به گزارههاى انشایى شباهت دارند.) براى مثال، انسانى مسکین در خیال خود تصوّر مىکند که بر تخت شاهى نشسته است. این تصویر به خودى خود، از حیث صدق و کذب، قابل سنجش نیست؛ ولى اگر با وضعیت مسکین در عالم واقع قیاس گردد، متّصف به کذب مىشود. به عبارت دیگر، صورت خیالى اوّلاً و بالذات نه صادق است و نه کاذب (زیرا شأنیت اتّصاف به راست و دروغ را ندارد)؛ امّا ثانیا و بالعرض متّصف به راست و دروغ مىشود. مسئله صدق و کذب در دیدگاه فارابى با تفصیل بیشترى بررسى خواهد شد
فارابى هنگامى که از تصرّفات قوّه متخیّله و ترکیب و تفصیلهایى که متخیّله در خواب و بیدارى بر روى صور مأخوذ از حس انجام مىدهد سخن مىگوید، برخى از این تصرّفات را صادق و برخى را کاذب قلمداد مىکند.4 تفسیر صدق و کذب صور خیال در گفتههاى خود او وجود دارد: «اتّفاق مىافتد که برخى ترکیباتْ موافق با امور محسوس باشد و برخى مخالف.»5 امّا هنوز موافقت و مخالفت با محسوسْ مبهم است. هنگامى که خیال دو صورت محسوس را ترکیب مىکند و صورت سومى مىسازد (یا یک تصویر را به چند پاره تجزیه مىنماید)، اگر موافقت با محسوس به معناى موافقت اجزاى صور با محسوس است، همواره این اجزا از محسوسات اخذ مىشوند و با آنها موافقت دارند؛ امّا اگر موافقتِ نتیجه تصرّفات با محسوسات منظور است، این نتیجه همواره محصول تصرّف ذهن است و بنابراین متفاوت با اجزایى است که از عالم حس اخذ شدهاند. علاوه بر این، فارابى صدق و کذب را به صور متصرّفه محدود نکرده است؛ مثلاً درباره هنر موسیقى مىگوید: «تخیّلات صادق و کاذب حاصل در نفس، پایه عمل استعداد قرار مىگیرند.»
براى تحلیل معناى صدق و کذب در صور خیال، باید آن را در هریک از اقسام صور خیال به طور جداگانه مورد تأمّل قرار داد. فارابى قائل به سه دسته صور خیالى است: 1) صورى که به طور مستقیم از محسوسات اخذ مىشوند؛ 2) صورى که ناشى از تصرّفات و تجزیه و ترکیبهاى قوّه متخیّلهاند؛ 3) صورى که از محاکات به دست مىآیند. محاکات داراى اشکالى است: محاکات محسوس توسط محسوس و محاکات از معقولات نظرى و معقولات عملى به واسطه صور محسوس.7 صور خیالى دسته اوّل همیشه در یک وضعیت، و مأخوذ از حسّ و مطابق با محسوساتاند؛ البته، مىتوان صدق را بر آنها حمل کرد. در این صورت، همه این صور، پیوسته صادقاند و کذب در آنها راه ندارد. صور خیالى دسته دوم، ساختههاى قوّه متخیّلهاند و صدق در معناى مطابقت با محسوس، درباره آنها بىمعناست؛ امّا فارابى موافقت و مخالفت با محسوس را بر آنها حمل مىکند. به نظر مىرسد، مخالفت با محسوس در مورد این صور به معناى محال وقوعى، و موافقت با محسوس به معناى ممکن وقوعى مىباشد. براى مثال، اگر خیالْ اسبى با سر انسان و بالهاى عقاب بسازد، کاذب است؛ زیرا چنین چیزى ممتنع وقوعى است. امّا اگر باغى را تجسّم کند که درختان آن به بار نشستهاند، ممکن وقوعى است. صور ناشى از محاکات نیز مىتوانند ممکنالوقوع یا ممتنعالوقوع باشند؛ مثلاً مىتوان گفتار ارزشمند حکیمان را با گوهر و مروارید، که داراى امکان وقوعى هستند، محاکات نمود. همچنین، مىتوان بخل و حرص را با مار عظیمالجثهاى محاکات کرد که ساختمانها، آدمها و; را مىبلعد و ممتنع وقوعى است
اینکه کذب در تخیّل به معناى محال وقوعى باشد، از سخن فارابى پیرامون تخیّل افلاک نیز دانسته مىشود. او بر آن است که افلاک و کواکب، محال را تخیّل نمىکنند و تخیّل آنها نمىتواند کاذب باشد؛ بلکه آنها تنها امور واجب را تخیّل مىنمایند؛ زیرا عوامل و اسباب تخیّل کاذب که عبارت است از: فساد مزاج، عدم تعادل مزاج، آشفتگى فکر و تهى بودن فکر از قوّه عقل، هیچیک در فلک راه ندارد.8 بنابراین، کذب در صور خیالى دسته دوم و سوم به معناى آنکه مستقیما از محسوس اخذ نشدهاند، اساسا مقوّم آنهاست؛ امّا کذب به معناى امتناع وقوعى، مقوّم آنها نیست و بر آنها قابل حمل مىباشد
مهمترین ویژگى صور خیال که بیش از سایر اوصاف آن، در فلسفه هنر انعکاس دارد و دانش زیبایىشناسى پیرامون آن تأسیس شده، زیبایى است. صرفنظر از خلّاقیت و ابداع، که مقوّم و جوهر خیال است، نخستین ترازویى که براى سنجش صور خیال به اذهان متبادر مىشود، ترازوى زیبا و زشت است.9 زیبا و زشت علىرغم بداهت ظاهرى، هم در مقام مفهومسازى و هم در مقام تعیین مصداق، بسیار چالشخیز بوده است. تا زمانى که مورد سؤال نیستیم، مىدانیم زیبا و زشت چیست؛ امّا همین که مورد سؤال واقع شدیم، از پاسخ درمىمانیم. آیا مىتوان زیبایى را تعریف کرد؟ صرفنظر از تعریف، آیا مىتوان براى تمیز مصادیق زیبا و زشت ملاک ارائه داد؟
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.