سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشجو یار

پروژه دانشجویی مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با pdf

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با pdf دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با pdf

چکیده  
مقدّمه  
تبیین نظریه «عدالت» (عدالت چون انصاف)  
الف. اصل «آزادی»  
ب. اصل «تمایز» (برابری)  
چند نکته:  
براهین  
1 برهان «قرارداد اجتماعی» (وضع نخستین)  
2 برهان «عقلانیت»  
3 برهان «غایات فی‌نفسه»  
4 برهان «موازنه تأمّلی»  
5 برهان «پایداری»36  
6 برهان «اجماع هم‌پوششی»  
نقدها  
الف. نقدهایی ناظر به اصل «آزادی»  
ب. نقدهایی ناظر به اصل «تمایز»  
ج. نقدهایی ناظر به هر دو اصل  
د. نقد اجماع هم‌پوششی  
نتیجه‌گیری  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با pdf

ـ افضلی، جمعه‌خان، «تأمّلی در روش‌شناسی فلسفه سیاسی رالز»، معرفت فلسفی 15 (بهار 1386)، ص 37ـ72

ـ میکائل، گاراندو، لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عبّاس باقری، تهران، نشر نی، 1383

- Archard, David, “Political and Social Philosophy” in The Blackwell Companion to Philosophy, ed. by Nicholas Bunnin and E.P. Tsui-james, Oxford, Blackwell,

- Barry, Brian, The Liberal Theory of Justice: A Critical Examination of the Principal Doctrines, in A Theory of Justices by John Rawls, Oxford, Clarendon Press,

- Burton, Dreben, “On Rawls, and Political Liberalism”, in The Cambridge Companion to Rawls, ed. by Samuel, Freeman, Cambridge, Cambridge University Press,

- Christman, John, Social and Political Philosophy: A Contemporary Introduction, London and New York, Routledge,

- Daniels, Norman, ed. by Reading Rawls: Critical studies on Rawls’ A Theory of Justice, Oxford, Basil Blackwell,

- Freeman, Samuel, “Rawls, John” in Routledge Encyclopedia of Philosophy (REP), ed. by Edward Craig, London,etc., Routledge, 1998, v

- Horner Chris, and Westacott, Emrys, Thinking Through Philosophy: An Introduction, Cambridge, Cambridge University Press,

- Kant, Immanuel, Groundwork of the Metaphysic of Morals, trans. H. Paton, New York, Harper & Row,

- Kant, Immanuel, The Doctrine of Virtue, pt. 2: Metaphysic of Morals, trans. Mary, J. Gregor, New York, Harper & Row,

- Lessnoff, Michael, H., Political Philosophers of the Twentieth Century, Oxford etc. Blackwell Publishers,

- Mulhall, Stephen and Adam Swift, Liberal and Communitarians, Oxford, Blackwell Publishers,

- Parkinson, G.H.R. and others, eds. Routledge History of Philosophy; Philosophy of Meaning, Knowledge and Value in the Twentieth Century, London, Routledge,

- Rawls, John, “Some Reasons for the Maximin Criterion”, in American Economic Review, 64, May, 1994, Papers & Proc

- Rawls, John, “The Idea of an Overlapping Consensus” (IOC), in John Rawls: Colleted Papers, ed. by Samuel Freeman, Cambrige, Harvard University Press,

- Rawls, John, A Theory of Justice (TJ), Cambridge, Belknap Press of Harvard University Press,

- Rawls, John, Political Liberalism (PL), New York, Columbia University Press,

- Scanlon, T.M. “Rawls Theory of Justice”, in Reading Rawls: Critical Studies on Rawls: A Theory of Justice, ed. by Daniels, Norman, Oxford, Basil Blackwell,

راهنمای الفبایی مقالات و پدیدآورندگان سال چهارم معرفت فلسفی (شماره‌های 16ـ13)

الف. راهنمای مقالات

ابطال‌گرایی در بوته نقد، محمّد شجاعی اشکوری، ش 14، ص 147ـ174

براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا، رحیم قربانی، ش 13، ص 53ـ84

بررسی اندیشه رخنه‌پوش لاهوتی، عبدالرسول عبودیت، ش 14، ص 81ـ90

برهان‌های وجوب و امکان و قاعده «ذوات الاسباب لاتعرف إلاّ بأسبابها»، عسکری سلیمانی‌امیری، ش 16، ص 97ـ118

تأمّلی در برهان نظم، محسن موسی‌وند، ش 14، ص 91ـ103

تأمّلی در روش‌شناسی فلسفه سیاسی رالز، جمعه‌خان افضلی، ش 15، ص 37ـ72

حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه، رحیم قربانی، ش 16، ص 119ـ156

حکمت و فلسفه: بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا، رحیم قربانی، ش 15، ص 225ـ258

خطاناپذیری شهود (نقض‌ها و پاسخ‌ها)، محمّد حسین‌زاده، ش 15، ص 167ـ206

درآمدی بر احتمال معرفت‌شناختی، مجتبی مصباح، ش 15، ص 127ـ166

شهود خدا برهان خدا، عسکری سلیمانی امیری، ش 14، ص 61ـ80

عقل از منظر معرفت‌شناسی، محمّد حسین‌زاده، ش 16، ص 11ـ60

علم حضوری (پیشینه، حقیقت و ملاک تحقق)، محمّد حسین‌زاده، ش 13، ص 11ـ52

علم حضوری (ویژگی‌ها، اقسام و گستره)، محمّد حسین‌زاده، ش 14، ص 105ـ146

علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟، سیداحمد غفّاری قره‌باغ، ش 13، ص 115ـ137

فلسفه سیاست (2): روش‌شناسی در حوزه فلسفه سیاسی اسلام، گفت‌وگو با آیت‌اللّه محمّدتقی مصباح، ش 15، ص 11ـ36

فلسفه سیاست (1): مفهوم‌شناسی و روش‌شناسی، گفت‌وگو با آیت‌اللّه محمّدتقی مصباح، ش 14، ص 11ـ27

فلسفه سیاسی تلفیقی؛ مزایا و کاستی‌ها، جمعه‌خان افضلی، ش 16، ص 219ـ266

مجرّد و مادی، سید محمود نبویان، ش 15، ص 207ـ223

مسئله معیار؛ چالش‌ها و رهیافت‌ها، رحمت‌اللّه رضایی، ش 16، ص 61ـ95

معنا و ماهیت حق، سیدمحمود نبویان، ش 16، ص 157ـ192

منشأ و خاستگاه حقّ بشر، محمّدحسین طالبی، ش 16، ص 192ـ218

موصوف صدق در نظریه «مطابقت»، احمدحسین شریفی، ش 15، ص 73ـ126

نقدی بر استدلال مباشر، مهدی عظیمی، ش 13، ص 85ـ113

نگاهی به مبانی فلسفه سیاسی رالز، جمعه‌خان افضلی، ش 14، ص 29ـ60

ب. راهنمای پدیدآورندگان

افضلی، جمعه‌خان، نگاهی به مبانی فلسفه سیاسی رالز، ش 14، ص 29ـ60

افضلی، جمعه‌خان، تأمّلی در روش‌شناسی فلسفه سیاسی رالز، ش 15، ص 37ـ72

افضلی، جمعه‌خان، فلسفه سیاسی تلفیقی؛ مزایا و کاستی‌ها، ش 16، ص 219ـ266

حسین‌زاده، محمّد، علم حضوری (ویژگی‌ها، اقسام و گستره)، ش 14، ص 105ـ146

حسین‌زاده، محمّد، خطاناپذیری شهود (نقض‌ها و پاسخ‌ها)، ش 15، ص 167ـ206

حسین‌زاده، محمّد، عقل از منظر معرفت‌شناسی، ش 16، ص 11ـ60

رضایی، رحمت‌اللّه، مسئله معیار؛ چالش‌ها و رهیافت‌ها، ش 16، ص 61ـ95

سلیمانی امیری، عسکری، شهود خدا برهان خدا، ش 14، ص 61ـ80

سلیمانی امیری، عسکری، برهان‌های وجوب و امکان و قاعده «ذوات الاسباب لاتعرف إلاّ بأسبابها»، ش 16، ص 97ـ118

شجاعی اشکوری، محمّد، ابطال‌گرایی در بوته نقد، ش 14، ص 147ـ174

شریفی، احمدحسین، موصوف صدق در نظریه «مطابقت»، ش 15، ص 73ـ126

طالبی، محمّدحسین، منشأ و خاستگاه حقّ بشر، ش 16، ص 192ـ218

عبودیت، عبدالرسول، بررسی اندیشه رخنه‌پوش لاهوتی، ش 14، ص 81ـ90

عظیمی، مهدی، نقدی بر استدلال مباشر، ش 13، ص 85ـ113

غفّاری قره‌باغ، سیداحمد، علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟، ش 13، ص 115ـ137

قربانی، رحیم، براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا، ش 13، ص 53ـ84

قربانی، رحیم، حکمت و فلسفه: بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا، ش 15، ص 225ـ258

قربانی، رحیم، حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه، ش 16، ص 119ـ156

مصباح (آیت‌اللّه)، محمّدتقی، فلسفه سیاست (1): مفهوم‌شناسی و روش‌شناسی، (گفت‌وگو)، ش 14، ص 11ـ27

مصباح (آیت‌اللّه)، محمّدتقی، فلسفه سیاست (2): روش‌شناسی در حوزه فلسفه سیاسی اسلام، (گفت‌وگو)، ش 15، ص 11ـ36

مصباح، مجتبی، درآمدی بر احتمال معرفت‌شناختی، ش 15، ص 127ـ166

موسی‌وند، محسن، تأمّلی در برهان نظم، ش 14، ص 91ـ103

نبویان، سیدمحمود، مجرّد و مادی، ش 15، ص 207ـ223

نبویان، سیدمحمود، معنا و ماهیت حق، ش 16، ص 157ـ192

چکیده

رالز نظریه سیاسی خود را، که در این نوشتار از آن به عنوان «فلسفه سیاسی تلفیقی» یاد شده است، عمدتا در دو کتاب مهمش، نظریه‌ای در باب عدالت و لیبرالیسم سیاسی تبیین کرده است. گرچه وی اصل نظریه خود را در مقاله «عدالت چون انصاف» بیان کرد و بعدها آن را در نظریه‌ای در باب عدالت توسعه داد، اما توجیهات و دلایل آن را به صورت پراکنده بیان کرده است. برخی از این توجیهات را می‌توان در کتاب نخست و برخی دیگر را نیز در کتاب دوم او پیدا کرد. در این مقاله، پس از بیان اصل دیدگاه رالز، توجیهات او برای اصول عدالت از هر دو کتاب ذکر و سپس نقّادی گردیده است

کلیدواژه‌ها: اصل «آزادی برابر»، اصل «تمایز»، اصل «دفع ضرر»، پایداری، عقلانیت، اجماع هم‌پوششی، قرارداد اجتماعی، انسجام

 

مقدّمه

امروزه، بر خلاف گذشته‌های دور، جامعه‌ها به لحاظ فرهنگی، نژادی و دینی متکثّرند. شاید نتوان در جهان کنونی جامعه‌ای را یافت که از هر نظر یک دست باشد و تنوعی در آن وجود نداشته باشد. وجود ادیان متفاوت، مذاهب گوناگون، فرهنگ‌های متنوّع، ایدئولوژی‌های متعارض و قومیت‌ها و زبان‌های ناهمگن در جوامع امروزی یک پدیده طبیعی و عادی است و یک دست بودن جوامع و تکثّر نداشتن آن یک امر تصنّعی و باورنکردنی

اکنون باید پرسید که با این نوع تکثّرات و تنوعات که در حال حاضر به یک چالش آشکار تبدیل گردیده است و می‌رود که همبستگی برخی جوامع را به مخاطره افکند، چه باید کرد؟ آیا باید آنها را نادیده گرفت و از کنار آنها به راحتی گذشت؟ یا باید با آنها جنگید و جامعه را به هر نحو ممکن یک دست کرد و از این طریق وحدت و همبستگی اجتماعی را تضمین نمود؟ و یا سرانجام باید آنها را به رسمیت شناخت و با آنها مدارا کرد و ساختاری را پدید آورد که مورد پسند همگان باشد تا تأیید همگان را به دنبال داشته باشد؟

آنچه آشکار است این است که رالز چه در آثار پیشین و چه در آثار پسین خود با یک رویکرد مثبت با این پدیده برخورد و تلاش می‌کند تا با ارائه یک ساختار سیاسی بی‌طرفانه و تلفیقی حمایت همگان را نسبت به دیدگاه خود جلب کند. اما قضاوت در مورد اینکه آیا او در به ثمر رسانیدن این پروژه موفق بوده است یا نه کاری است که نوشتار حاضر با عنایت به دیدگاه‌های ناقدان و شارحان او بر عهده گرفته است. ما در این نوشتار ابتدا با دیدگاه او آشنا می‌شویم و سپس آن را ارزیابی می‌کنیم

 

تبیین نظریه «عدالت» (عدالت چون انصاف)

نظریه رالز در باب عدالت، متشکّل از دو اصل اساسی است. اصول عدالت رالز را با نام‌های گوناگون از جمله، اصل «آزادی‌های برابر» و «اصل تمایز» مطرح کرده‌اند. ما نیز از اصل نخست به عنوان اصل «آزادی» و از اصل دوم به عنوان اصل «تمایز» (برابری) یاد خواهیم کرد؛ زیرا بسیاری از شارحان رالز و حتی خود او در برخی موارد، از همین عناوین استفاده کرده‌اند

رالز اصول عدالت را به چندین صورت تقریر کرده است. هدف او از ارائه تقریرهای متفاوت، علاوه بر نشان دادن قوّت تقریر مورد نظر خود و ضعف تقریرهای رقیب، هدایت طبیعی خواننده به سوی گزینه مورد نظر خودش است. ما از تقریرهای دیگر رالز، که جنبه مقدماتی دارند، صرف‌نظر می‌کنیم و اصول عدالت را بر اساس آخرین تقریر وی در نظریه‌ای در باب عدالت گزارش می‌کنیم

الف. اصل «آزادی»

هر کس باید نسبت به گسترده‌ترین مجموعه‌ای کامل از آزادی‌های اساسی برابر ـ که با مجموعه آزادی‌های مشابه برای همگان سازگار باشد ـ از حق مساوی برخوردار باشد

در این‌باره، چند نکته را باید توضیح داد

1 معنای «آزادی»: «آزادی» از نظرگاه رالز، مجموعه‌ای است از حقوق و تکالیف انسان‌ها نسبت به همدیگر. از این‌رو، محدودیت در آزادی به مثابه محدودیت در حقوق انسان‌هاست. آزادی‌ها بر دو گونه‌اند: آزادی‌های اساسی و آزادی‌های غیراساسی. رالز از میان آزادی‌ها، بر دسته نخست تأکید دارد و نسبت به آزادی غیر اساسی حرفی ندارد. برخی گمان کرده‌اند که رالز معیاری برای تعیین آزادی‌های اساسی از آزادی‌های غیراساسی به دست نداده است؛3 اما به نظر می‌رسد چنین نباشد؛ زیرا رالز آنجا که علم اجمالی وعلم تفصیلی نسبت به خیر را مطرح می‌کند، درباره خیرات اولیه به نظریه‌پردازی می‌پردازد. از نظر رالز، انسان عاقل خواهان خیرات اولیه، از جمله آزادی است؛ زیرا خیرات اولیه مقدّمه وصول به هر خیر دیگری است؛ تا زمانی که قبلاً این خیرات تأمین نگردیده باشد، دست‌یابی به هیچ امری ممکن نیست. بنابراین، با توجه به این نظریه، می‌توان حدس زد ـ اگرچه نمی‌توان به گونه‌ای یقینی پیش‌بینی کرد ـ که چه چیزهایی جزو آزادی‌های اساسی‌اند. رالز برای آنکه حدس ما را به واقع نزدیک‌تر کند، خود نیز فهرستی از آزادی‌ها را در اختیار ما قرار داده است. با توجه به علم اجمالی به خیر و نیز با عنایب به نمونه‌هایی که رالز ارائه کرده است، می‌توان تا حدّ زیادی آزادی‌های اساسی را از غیر اساسی تفکیک کرد

به طور کلی، آزادی‌های اساسی عبارتند از: آزادی سیاسی (حق رأی و حق احراز سمت‌های دولتی)، آزادی بیان، آزادی تجمّع، آزادی وجدان، آزادی اندیشه، آزادی فردی همراه با حقّ مالکیت خصوصی، و آزادی از دستگیری‌ها و مصادره‌های خودسرانه که در نظریه «حکومت قانون» بیان گردیده است. مقتضای اصل نخست، برابری افراد در برخورداری از این قبیل آزادی‌هاست؛ زیرا شهروندان جوامع عادلانه باید از حقوق اساسی یکسان برخوردار باشند

2 آزادی؛ مثبت یا منفی؟ گرچه با توجه به فهرستی که رالز از آزادی‌ها ارائه می‌کند ممکن است برخی تصور کنند که منظور از «آزادی» در دیدگاه رالز آزادی منفی است، ولی تتبع در کلمات رالز (به ویژه آنجا که رالز عدالت رویه‌ای محض را مطرح می‌کند) نشان می‌دهد که منظور او از آزادی اعم از آزادی مثبت و آزادی منفی است.5 گرچه مبنای آزادی مثبت علم تفصیلی داشتن به خیر است و به همیندلیل هم هست که لیبرال‌ها علم تفصیلی را با آزادی‌های منفی در تعارض می‌دانند و آن را قبول ندارند؛ اما چون رالز در بحث وضع نخستین، علم اجمالی به خیر را مطرح می‌کند و بعدها از اصول عدالت خود به عنوان علم تفصیلی نسبت به خیر یاد می‌کند، می‌توان نتیجه گرفت که او هر دو نوع آزادی را به رسمیت می‌شناسد: هم آزادی منفی را که عموم لیبرال‌ها بر آن تأکید دارند و هم آزادی مثبت را که ارباب ادیان بر آن صحّه می‌گذارند. اصل نخست رالز نماد آزادی‌های منفی است و بر پایه آن، نهادهای اجتماعی باید به گونه‌ای طرّاحی گردند که آزادی افراد سلب نگردد. رالز در این بخش از دیدگاه خود، آزادی را به دیده یک فرصت می‌نگرد

اما اصل دوم رالز، بدون شک متضمّن نوعی ایدئولوژی است و متناسب با آن، بایدها و نبایدهایی را توصیه می‌کند. بر پایه این اصل، باید برابری را حاکم کرد، اعم از اینکه این اقدام با آزادی‌های منفی افراد در تعارض باشد یا نباشد. نابرابری‌ها در صورتی موجّهند که به نفع همگان باشند. مشخص است که این سنخ توصیه‌ها با روح آزادی منفی محض، که بر رهایی بی‌قید و بند افراد و بازار تکیه دارد، سازگار نیست. تنها با دید اثباتی است که می‌توان این قبیل توصیه‌ها را فهم کرد

3 تقدّم آزادی: از منظر رالز، اصل «آزادی» بر اصل «تمایز» (برابری) تقدّم دارد. رالز از تقدّم اصل «آزادی» بر اصل «برابری» به عنوان «تقدّم الفبایی» یاد می‌کند؛ یعنی تا زمانی که اصل اول تمام و کمال به اجرا گذاشته نشود نوبت به اصل دوم نمی‌رسد. به اعتقاد رالز

اصول عدالت را باید طبق ترتیب الفبایی تنظیم کرد و از این‌رو، آزادی را تنها به خاطر آزادی می‌توان محدود کرد

رالز در جایی دیگر، که در صدد تعریف «اولویت آزادی» است، بیشتر توضیح می‌دهد

منظور من از «تقدّم آزادی» اولویت داشتن اصل «آزادی برابر» بر اصل دوم عدالت است. دو اصل عدالت دارای ترتیب الفبایی‌اند و از این‌رو، باید در درجه نخست، خواست‌های اصل نخست را برآورده کرد. تا زمانی که مفاد اصل نخست به دست نیامده باشد، هیچ اصل دیگری به اجرا گذاشته نمی‌شود

آزادی را چیزی جز آزادی محدود نمی‌کند. محدویت آزادی به وسیله آزادی در دو جا انجام می‌گیرد: 1 در صورتی که آزادی‌های محدودتر سبب تقویت آزادی‌های همگانی گردند؛ 2 آزادی‌های محدودتر مورد قبول شهروندانی با آزادی‌های کمتر قرار گیرند

نقطه مقابل «رابطه الفبایی»، رابطه «کثرت‌گرایانه» است. بر خلاف رابطه الفبایی، در رابطه کثرت‌گرایانه، معاوضه وجود دارد. اگر دو اصل را در نظر بگیرید که بین آنها رابطه کثرت‌گرایانه وجود داشته باشد، آن‌گاه می‌توان بین آنها نوعی تعامل حاکم کرد؛ به این معنا که می‌توان از اصل اول به دلیل رسیدن به مفاد اصل دوم صرف‌نظر کرد. اما رالز با تأکید بر ترتیب الفبایی، دقیقا می‌خواهد رابطه کثرت‌گرایانه را رد کند

دست‌کم، به لحاظ نظری امکان دارد که انسان در ازای منافع اقتصادی و اجتماعی، از آزادی‌های اساسی خود صرف‌نظر کند. اما همین امر است که اصول پیشین آن را رد می‌کند. اصول عدالت با ترتیبی الفبایی که دارند، مبادله بین آزادی‌های اساسی و منافع اقتصادی را مجاز نمی‌دانند

بنابراین، از نظر رالز، آزادی همه‌جا و همیشه تقدّم دارد و حدود و ثغور آزادی را خود آزادی تعیین می‌کند. البته این دیدگاه، دیدگاه رسمی رالز است؛ اما تأمّل و تحقیق در کلمات او نشان می‌دهد که وی قاعده «اولویت» را به این شدت قبول ندارد و به نحوی خواهان انعطاف‌پذیری آن است. وی تحت عنوان «مسئله اولویت» اعتراف می‌کند که گرچه ترتیب الفبایی مطلقا درست نیست، اما تحت شرایطی خاص، تقریب روشنگری به شمار می‌رود.10 در اینجا، او به همین بسنده می‌کند و چیزی درباره شرایط مورد نظر خود بیان نمی‌کند؛اما در ادامه شرایطی را تحت عنوان «زمینه‌های تقدّم آزادی» بیان می‌دارد. بر اساس این شرایط، اقتصاد دیگر آن اندازه بی‌ارزش نیست که اصلاً نتواند به عنوان بدیل آزادی در نظر گرفته شود؛ اقتصاد ارزش دارد و گاهی می‌تواند به جای آزادی قرار گیرد. رالز می‌نویسد

مبنای تقدّم آزادی تقریبا به قرار زیر است: وقتی که شرایط تمدنی بهتر شد اهمیت جزئی منافع اقتصادی و اجتماعی بیشتر نسبت به منافع آزادی (که با تأمین دقیق‌تر شرایط تجربه آزادی‌های برابر بیشتر می‌گردد) رو به کاهش می‌گذارد. از نقطه‌نظر وضع نخستین، فراتر از یک مرحله (که معاوضه بین آزادی و اقتصاد در آنجا جایز است)، تن دادن به آزادی کمتر به خاطر دست‌یابی به وسایل مادی و تسهیلات اداری بیشتر، نامعقول است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دید

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان با pdf دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان با pdf

چکیده  
مقدّمه  
معناى لغوى «برزخ»  
معانى اصطلاحى برزخ  
1 معناى برزخ در اصطلاح حکما  
2 معناى برزخ در اصطلاح عرفا  
3 معناى برزخ در اصطلاح متکلّمان  
ارتباط معانى فوق با یکدیگر  
معناى لغوى مثال  
معانى اصطلاحى عالم مثال  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله سیرى تطبیقى در معناى «برزخ» و «مثال» از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان با pdf

ـ آرتور، جفرى، واژه‏هاى دخیل در قرآن، ترجمه فریدون بدره‏اى، تهران، توس، 1372

ـ آشتیانى، سید جلال‏الدین، شرح مقدّمه قیصرى بر فصوص الحکم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1365

ـ ابن‏سینا، حسین‏بن عبداللّه، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375

ـ ابن‏عربى، محیى‏الدین، فتوحات المکّیه، بیروت، دارصادر، بى‏تا

ـ ـــــ ، مطلع خصوص الکلم فى معانى فصوص الحکم، شرح داوودبن محمود قیصرى، تهران، انوارالهدى، 1416ق

ـ ابن‏فارس، محمّدبن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، مکتب الاعلام‏الاسلامى، 1404ق

ـ ابن‏منظور، محمّدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث‏العربى، 1416ق

ـ الازهرى، محمّدبن احمد، معجم تهذیب اللغه، بیروت، دارالمعرفه، 1422ق

ـ انیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1408ق

ـ ایجى، عبدالرحمن‏بن احمد، المواقف فى علم الکلام، بیروت، عالم‏الکتب، بى‏تا

ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، شریف رضى، 1409ق

ـ جامى، عبدالرحمن‏بن احمد، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، مقدّمه، تصحیح و تعلیقات ویلیام چیتیک و پیشگفتار سید جلال‏الدین آشتیانى، چ دوم، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1370

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، تهیه و تنظیم حمید پارسانیا، قم، اسراء، 1375

ـ جوهرى، اسماعیل‏بن حمّاد، الصّحاح، تاج اللّغه و صحاح العربیه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1399ق

ـ حسن‏زاده آملى، حسن، دو رساله مثل و مثال، تهران، طوبى، 1382

ـ حلّى، حسن‏بن یوسف، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح، مقدّمه و تعلیقات حسن حسن‏زاده آملى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1413ق

ـ داماد، میر محمّدباقر، القبسات، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1367

ـ دشتکى، غیاث‏الدین، اشراق هیاکل النور، تقدیم و تحقیق على اوجبى، تهران، میراث مکتوب، 1382

ـ دوانى، جلال‏الدین، شواکل الحور فى شرح هیاکل النور، مشهد، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1411ق

ـ رازى، فخرالدین، کتاب معالم اصول الدین، بیروت، دارالفکر اللبنانى، 1992م

ـ راغب اصفهانى، حسین‏بن محمّد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت و دمشق، الدار الشامیه و دارالقلم، بى‏تا

ـ زبیدى، محمّدمرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بى‏تا

ـ زمخشرى، محمودبن عمر، الکشاف عن غوامض التنزیل، چ سوم، بیروت، دارالکتب العربى، 1407ق

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تصحیح حسن حسن‏زاده آملى، تهران، ناب، 1422ق

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، چ سوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380

ـ سیوطى، جلال‏الدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت‏اللّه العظمى مرعشى نجفى، 1404ق

ـ شهرزورى، شمس‏الدین محمّد، رسائل شجره الالهیه فى علوم الحقایق الربانیه، مقدّمه، تصحیح و تحقیق نجفقلى حبیبى، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، 1383

ـ ـــــ ، شرح حکمه الاشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372

ـ شیرازى، قطب‏الدین، شرح حکمت الاشراق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383

ـ شیر، السید ادّى، معجم الالفاظ الفارسیه المعرّبه، بیروت، مکتبه لبنان، 1990م

ـ صدوق، محمّدبن على، الاعتقادات فى دین الامامیه، قم، علمیه، 1412ق

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، مکتبه النشر الاسلامى، 1417ق

ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، تعلیقه غلامرضا فیّاضى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1382

ـ طبرسى، فضل‏بن حسن، مجمع البیان، چ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372

ـ طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، چ دوم، بى‏جا، مکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه، بى‏تا

ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا

ـ طوسى، نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375

- عبدالجبار، بن احمد، شرح الاصول الخمسه، بى‏جا، مکتبه وهبه، 1408ق

ـ عبودیت، عبدالرسول و مجتبى مصباح، خداشناسى فلسفى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1384

ـ عبدالرسول، عبودیت، هستى‏شناسى، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1379

ـ ـــــ ، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1389

ـ فنارى، محمّدبن حمزه، مصباح الأنس فى شرح غیب الجمع و الوجود، چ دوم، بى‏جا، فجر، 1363

ـ فیروزآبادى، محمّدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1412ق

ـ فیض کاشانى، ملّامحسن، علم الیقین فى اصول الدین، قم، بیدار، 1418ق

ـ قرطبى، محمّدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364

ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، الکافى، چ دوم، تهران، اسلامیه، 1365

ـ لاهیجى، بهایى، رساله نوریه در عالم مثال، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، چ دوم، تهران، دفتر مطالعات دینى هنر، 1372

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1377

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1368

ـ مفید، محمّدبن محمّد نعمان، تصحیح الاعتقاد، قم، رضى، 1363

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، اسرار الآیات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360

ـ ـــــ ، الحاشیه على الهیات الشفاء، قم، بیدار، بى‏تا

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، اعلمى، 1423ق

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، چ دوم، مشهد، المرکز الجامعى للنشر، 1360

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354

ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، چ دوم، قم، بیدار، 1366

ـ یزدان‏پناه، سید یداللّه، مبانى و اصول عرفان نظرى، نگارش سید عطاء انزلى، قم، مؤسسه آمورشى و پژوهشى امام خمینى، 1389

چکیده

واژه «برزخ» در لغت و نیز در اصطلاح، معانى گوناگونى دارد که عدم توجه دقیق به این معانى، گاه موجب سوء برداشت از آن واژه مى‏شود. از این‏رو، شایسته است که در یک پژوهش تطبیقى، معانى واژه «برزخ» را در اصطلاح فلاسفه، عرفا، و متکلّمان به طور دقیق بررسى نماییم تا به این وسیله مانع از هرگونه سوء برداشت از این واژه در اصطلاحات گوناگون شویم

از دیدگاه فلاسفه مسلمان، برزخ به مرتبه‏اى از وجود گفته مى‏شود که حدّ وسط بین عالم مادّه و عالم عقل است و به دو قسم متّصل و منفصل تقسیم مى‏شود. امّا از نظر عرفا، برزخ به دو قسم نزولى و صعودى تقسیم مى‏گردد؛ قوس نزول و صعود برزخ عرفا هرکدام حصّه‏اى از مثال منفصل فلاسفه محسوب مى‏شود. از دیدگاه متکلّمان، برزخ همان عالم حدّ فاصل مرگ و قیامت انسان است که از نظر مفهوم، با برزخ در اصطلاح فلاسفه و عرفا تباین دارد؛ ولى از نظر مصداق، همان قوس صعودى برزخ عرفاست و با برزخ فلاسفه رابطه عامّ و خاصّ من‏وجه دارد

کلیدواژه‏ها: برزخ، مثال، مادّه، عالَم، فلسفه، عرفان، کلام، متّصل، منفصل، صعودى، نزولى

 

مقدّمه

در نگاه فلاسفه، متکلّمان، عرفا، و شاید سایر اندیشمندان، واژه «برزخ» معانى متفاوتى دارد. این معانى با یکدیگر بى‏ارتباط نیستند؛ ولى از آنجا که عدم توجه دقیق به معناى واژه «برزخ» در علوم مختلف گاهى موجب برداشت‏هاى ناصواب مى‏شود، لازم است این واژه را در علوم مختلف بررسى کنیم

 

معناى لغوى «برزخ»

«برزخ» در لغت به معناى جداکننده، حائل، جداکننده مخفى، و حدّ وسط بین دو چیز است.1 اهل لغت درباره ریشه این کلمه دو قول دارند

1 برخى معتقدند که این کلمه، در اصل، از کلمه «براز» (به فتح باء) گرفته شده است.2 «براز» به معناى زمین پهناورى است که بین دو دریا یا بین دو رودخانه بزرگ فاصله انداخته است.3 کلمه «برزخ» بعدها از معناى اصلى خود خارج شد و بر هر چیزى که بین دو چیز دیگر فاصله مى‏انداخت، و آنها را از یکدیگر جدا مى‏کرد، اطلاق گشت؛ به طورى که حدّ فاصل (مرز) سایه و آفتاب را هم برزخ نامیدند.4 به همین ترتیب، درباره انسانى که اسلام آورده، ولى هنوز ایمان او کامل نشده است (و به عبارتى، هنوز بین شکّ و یقین به سر مى‏برد) گفته مى‏شود: او در برازخ‏الایمان است؛ یعنى بین ابتداى ایمان و انتهاى ایمان قرار دارد.5 بر اساس این قول، حرف «خاء» در کلمه «برزخ» زائده بوده و دلالت بر مبالغه و تأکید مى‏کند

2 برخى دیگر از اهل لغت، ریشه کلمه «برزخ» را لفظى غیرعربى مى‏دانند که به ادبیات عرب راه پیدا کرده است. پس، از نظر آنان، این کلمه «معرّب» از فارسى است. امّا در صورت معرّب بودن این واژه نیز اهل لغت، درباره اصل و ریشه آن اتّفاق‏نظر ندارند. برخى ریشه این کلمه را «برزه» مى‏دانند که در حقیقت، به معناى حاجز و جداکننده است.7 برخى نیز آن را برگرفته از «پرژک» (به معناى ناله و شیون)،8 «پرسنگ» (به معناى واحد اندازه‏گیرى زمین)،9 و غیره دانسته‏اند

برخى از لغت‏دانان، با توجه به دو نکته زیر، تأیید مى‏کنند که واژه «برزخ» معرّب است

الف) هیچ‏یک از واژه‏نامه‏هاى عربى، براى آن، ریشه فعلى ذکر نکرده‏اند

ب) هیچ‏کدام از اهل لغت نتوانسته‏اند نمونه‏اى از کاربرد آن را در اشعار کهن عربى پیدا کنند؛ از این‏رو، همگى لغت‏دانان کوشیده‏اند واژه فوق را با مطالبى تفسیر نمایند که در قرآن آمده است

گاهى در عبارات برخى از لغت‏دانان نیز دیده مى‏شود که آنها با نگاهى دینى، واژه «برزخ» را معنا کرده و آن را مرکّب از دو واژه «برزه» و «اخوکه» (barzaxu + ahu) دانسته‏اند. با توجه به اینکه جزء اوّل به معناى «بلند و رفیع» و جزء دوم به معناى «هستى» است، مجموعا معناى «هستى بلند» از آن برمى‏آید و در برابرِ واژه «دوزخ» قرار مى‏گیرد که به معناى «هستى بد» است

با تمام اختلاف‏نظرهایى که درباره ریشه واژه «برزخ» و «معرّب» بودن یا نبودن آن وجود دارد، همه لغت‏دانان معناى واژه فوق را همان «حاجز»، «حائل»، «حدّ وسط بین دو چیز» و امثال آن مى‏دانند و در این‏باره، هیچ اختلافى با یکدیگر ندارند

چنان‏که در بحث‏هاى آینده به طور مفصّل خواهد آمد، یکى از وجه تسمیه‏هاى عالم برزخ همان واسطه بودن این عالم بین دنیا و آخرت است. به همین ترتیب، عالم مثال را نیز که حدّ وسط بین عالم مادّه و عالم عقل است، برزخ گفته‏اند. کتب لغت هم این حقیقت را بیان کرده‏اند

معانى اصطلاحى برزخ

1 معناى برزخ در اصطلاح حکما

برزخ، از دیدگاه اغلب فلاسفه مسلمان، همان عالم مثال است که حدّ وسط عالم مادّه و عالم عقل مى‏باشد؛ یعنى این عالم از مادّه مجرّد است، ولى برخى از آثار مادّه از قبیل: کم، کیف، وضع و; را دارد

فلاسفه اشراقى و صدرایى قائل به وجود عالم مثال هستند؛ امّا پیروان مکتب مشّاء و نیز ابن‏سینا عالم مثال را انکار مى‏کنند. فلاسفه اشراقى و صدرایى عالم مثال را به متّصل و منفصل تقسیم مى‏کنند: مثال متّصل همان عالمى است که وابسته به نفس انسان مى‏باشد و ذهن انسان در پیدایش آن تأثیر دارد (مانند: صورت‏هاى ذهنى)؛ مثال منفصل عالمى است که وابسته به ذهن انسان نیست، و به تعبیر فلاسفه، قوّه دماغیه یا ادراکىِ انسان در پیدایش آن نقشى ندارد (مانند: وجود انسان مثالى بعد از مرگ و قبل از قیامت.)

ایشان براى اثبات هرکدام از مثال متّصل و منفصل ادلّه جداگانه‏اى به دست داده‏اند، همان‏گونه که مشّاییان به منظور ردّ عالم مثال ادلّه‏اى بیان کرده‏اند. البته، فلاسفه اشراقى اصطلاح «برزخ» را در معناى عالم مادّه و اجسام به کار مى‏برند و همواره، از عالم برزخ، به عالم مثال و تعبیراتى از این دست یاد مى‏کنند.15 (توضیح کامل برزخ از دیدگاه حکما در ذیل مثال متّصل و منفصل خواهد آمد.)

2 معناى برزخ در اصطلاح عرفا

پیش از پرداختن به معناى برزخ از دیدگاه عرفا، بیان مقدّمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد. در نزد عرفا، مراتب ظهور وجود بى‏نهایت است؛ امّا این مراتب در عین اینکه بى‏نهایت هستند، در پنج مرتبه کلّى با عنوان «حضرات خمس» قرار مى‏گیرند. این مراتب کلّى یا حضرات خمس از این قرارند

مرتبه اوّل یا حضرت اوّل: حضرت غیب مطلق که عبارت است از تعیّن خداوند در مرتبه احدیت (فیض اقدس) و واحدیت (فیض مقدّس.)

مرتبه دوم یا حضرت دوم: مرتبه عالم عقل که از هرگونه مادّه و عوارض آن عارى است

مرتبه سوم یا حضرت سوم: مرتبه ارواح یا همان عالم مثال که عالم برزخ نیز نامیده مى‏شود. این مرتبه از وجود «ذووجهین» است، به طورى که هم به عالم عقل شباهت دارد و هم شبیه عالم مادّه است (این مرتبه از آن جهت که مادّه ندارد، شبیه عالم عقل است و از این جهت که آثار مادّه از قبیل کم، کیف، وضع و; را دارد، شبیه عالم مادّه است.)

مرتبه چهارم یا حضرت چهارم: مرتبه عالم مادّه که عالم شهادت نیز نامیده مى‏شود

مرتبه پنجم یا حضرت پنجم: مرتبه حضرت جامعه که در لسان عرفا، بیشتر از آن به عنوان «انسان کامل» یاد مى‏شود. این مرتبه جامع هر چهار مرتبه فوق است، از این‏رو، حضرت جامعه نامیده مى‏شود

گاهى، مرتبه اوّل را که شامل دو تعیّن خداوند است، دو مرتبه به حساب آورده‏اند و گاهى آن را یک مرتبه دانسته‏اند. به همین جهت، حضرات خمس را در برخى منابع عرفانى شش مرتبه، و در برخى دیگر، پنج مرتبه مى‏دانند.17 برخى از شارحان فصوص چنین نوشته‏اند: «; المراتب منحصره فى خمس اثنتان منها منسوبتان إلى الحقّ سبحانه و ثلاث منسوبه إلى الکون و سادستها هى الجامعه بینها.»

پس از بیان این مقدّمه باید گفت که برزخ در اصطلاح عرفا همان مرتبه سوم از مراتب فوق یعنى عالم مثال است؛ امّا عرفا همین عالم برزخ یا مثال را به دو قسم تقسیم مى‏کنند

الف) برزخ نزولى: این برزخ عبارت از تجلّى خداوند در مرتبه‏اى از عالم هستى است که آن عالمْ امرى مجرّد به شمار مى‏رود، ولى برخى از آثار مادّه را دارد. به عبارتى، عرفا خلقت موجودات مثالى توسط خداوند را همان برزخ نزولى مى‏نامند. ابن‏عربى این برزخ را که همان قوس نزول آفرینش است، «غیب امکانى»19 و «برزخ اوّل»20 مى‏نامد. سبب آنکه او این برزخ را غیب امکانى مى‏نامد آن است که ظهور حقایق این عالم در عالم شهادت (مادّه) امکان‏پذیر مى‏باشد.21 گفتنى است، موجودات مجرّدى همچون فرشتگان ـ که از بدو آفرینش، برزخى و مثالى خلق شده‏اند ـ متعلّق به این عالم هستند. شاید به همین جهت باشد که برزخ اوّل را براى این عالم برگزیده‏اند

ب) برزخ صعودى: این برزخ عبارت از عالم ارواح انسانى بعد از مفارقت از نشئه دنیایى است. به عبارتى، انسان با رشد تکاملى و اشتدادى، و به تعبیر ملّاصدرا، با حرکت جوهرى به مرتبه تجرّد برزخى مى‏رسد. به بیان عرفا، از این طریق، انسان به عالم برزخ صعود مى‏کند. ابن‏عربى این عالم را «غیب محالى»22 و «برزخ اخیر» مى‏نامد. از آنجا که بازگشت حقایق عالم برزخ دوم به عالم مادّه و شهادت ـ قبل از قیامت ـ محال است، این عالم را غیب محالى نامیده‏اند.23 چنان‏که پیداست، به ارواح انسان پس از مرگ و پیش از قیامت، «موجود برزخى» (در این معنا) اطلاق مى‏شود. شاید به همین جهت باشد که این برزخ را برزخ اخیر یا برزخ دوم نامیده‏اند. البته، این برزخ ـ از نظر رتبه ـ از برزخ اوّل متأخّر است؛ زیرا موجودات عالم برزخ نزولى قبل از تحقّق عالم برزخ موجود هستند، به این بیان که آنها به اقتضاى فیض دائم خدا باید از قبل موجود باشند (زمان نیز در آنها راه ندارد.)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با pd

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با pdf دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با pdf

چکیده  
مقدّمه  
پیشینه علم حضورى در سنّت اسلامى  
علم حضورى در نزد فارابى  
علم حضورى در نزد ابن‏سینا  
علم حضورى یا تعقّل  
علم حضورى در نزد شیخ اشراق  
علم حضورى در نزد ملّاصدرا  
علم حضورى پس از ملّاصدرا  
نتیجه ‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با pdf

ـ ابن‏سینا، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، بیروت، مکتبه الاعلام‏الاسلامى، 1404ق

ـ ـــــ ، الشفاء، قم، مکتبه آیت‏اللّه مرعشى نجفى، 1404ق

ـ ـــــ ، المباحثات، قم، بیدار، 1371

ـ ـــــ ، رسائل، قم، بیدار، 1400ق

ـ حسین‏زاده، محمّد، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1386

ـ سلیمانى امیرى، عسکرى، «حضورى بودن محسوسات»، معرفت فلسفى، ش 7، بهار 1384، 11ـ41

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1375

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقى مرتضى مطهّرى، در: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 6، قم، صدرا، 1368

ـ ـــــ ، نهایه‏الحکمه، قم، نشر اسلامى، 1416ق

ـ طوسى، نصیرالدین، شرح‏الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه، 1375

ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، تهران، سمت، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1385

ـ فارابى، ابونصر، الاعمال‏الفلسفیه، تحقیق جعفر آل‏یاسین، بیروت، دارالمناهل، 1413ق

ـ ـــــ ، فصوص‏الحکم، قم، بیدار، 1405ق

ـ فیاضى، غلامرضا، تعلیقه بر نهایه‏الحکمه، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1378

ـ ـــــ ، هستى و چیستى در مکتب صدرایى، تحقیق و نگارش حسینعلى شیدان‏شید، قم، پژوهشگاه 1387

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378

ـ ـــــ ، شرح اسفار، تحقیق و نگارش محمّد سعیدى‏مهر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1375

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفارالعقلیه الاربعه، تعلیقه ملّاهادى سبزوارى، بیروت، دار احیاءالتراث، 1981م

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354

ـ ـــــ ، شرح الهدایه‏الاثیریه، تصحیح محمّدمصطفى فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ‏العربى، 1422ق

ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفا، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1382

ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألّهین، تحقیق و تصحیح حامد ناجى اصفهانى، تهران، حکمت، 1375

ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفاء، به اشراف سیدمحمّد خامنه‏اى، تصحیح، تحقیق و مقدمه نجفقلى حبیبى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى، 1382

چکیده

موضوع «علم حضورى» جنبه‏هاى گوناگونى دارد. یکى از این جنبه‏ها بررسى تاریخى علم حضورى و بازکاوى نگاه فلاسفه گذشته است. پرسش از اینکه علم حضورى یکى از آموزه‏هاى جدید فلسفه اسلامى است یا سابقه‏اى دیرین دارد؛ و در صورت مثبت بودن پاسخ بخش دوم سؤال نقش فیلسوفان گذشته در آن چه بوده است، مهم‏ترین سؤالاتى است که در این مقاله مورد بررسى قرار گرفته است

روش ما در بررسى این سؤالات مراجعه به منابع اصیل فلسفه اسلامى و تحلیل آراء فلاسفه مهم این سنّت بوده است. بدیهى است برداشت ما از مطالب قدما متأثر از یافته‏هاى جدیدى است که متأخرّان بر حرف‏هاى قدما اضافه کرده‏اند

نتایج حاصل این پژوهش عبارت است از: توجه فیلسوفان ـ از همان ابتدا ـ به موضوع علم حضورى و تفکیک آن از علم حصولى، و دانستن احکام خاصّ علم حضورى. ضمنا یکى دانستن تعقّل و علم حضورى، از طرف فیلسوفان مسلمان دست‏کم در برخى از مصادیق، از دیگر نتایج این پژوهش است

کلیدواژه‏ها: علم، حضور، علم حضورى، تعقّل، فارابى، ابن‏سینا، شیخ اشراق، ملّاصدرا، فلسفه اسلامى

 

مقدّمه

علم حضورى در معرفت‏شناسى اسلامى جایگاه ویژه‏اى دارد، تا جایى که امروزه بخشى از اساس معرفت‏شناسى اسلامى بر آن نهاده مى‏شود. حتى برخى از فلاسفه معاصر بدیهیات اوّلیه را بر اساس علم حضورى قابل توجیه مى‏دانند. اگر چنین نیز نگوییم، بى‏شک علم حضورى نقش مهمّى در معرفت‏شناسى اسلامى دارد؛ زیرا بخش مهمّى از معارف ما به صورت حضورى است. از طرفى، فیلسوف بزرگى همچون ملّاصدرا همه علوم را حضورى مى‏داند و اگر در مواردى علم را به حضورى و حصولى تقسیم کرده، در موارد متعدّدى، تصریح نموده: علم حصولى نیز در حقیقت و ذات خود حضورى است

موضوع علم حضورى ابعاد مختلفى دارد. حقیقت علم حضورى، ارزش معرفت‏شناختى آن، اقسام آن و نقشى که در هندسه معرفت ایفا مى‏کند یا مى‏تواند ایفا کند، از مسائل مهمّى هستند که مى‏توان درباره آنها سخن گفت. از طرفى، سابقه علم حضورى و فهمى که به صورت تاریخى از علم حضورى شکل گرفته است قابل تأمّل مى‏باشد و به نظر مى‏رسد که نیازمند بازنگرى است. بازکاوى تعریف و حقیقت علم حضورى در فلسفه و معرفت‏شناسى اسلامى نکات تازه و مهمّى را روشن خواهد ساخت که برخى از آنها مورد غفلت قرار گرفته است. در این مقاله، کوشش ما آن است که با رجوع به منابع اصلى در حوزه فلسفه اسلامى، نگاه فیلسوفان بخصوص فیلسوفان مکتب‏ساز را اصطیاد کنیم و با آنچه امروزه از علم حضورى فهمیده مى‏شود مقایسه نماییم. به نظر مى‏رسد، این امر مى‏تواند در راه درک بهتر علم حضورى و به‏کارگیرى آن ما را یارى رساند

 

پیشینه علم حضورى در سنّت اسلامى

شاید این‏طور پنداشته شود که در حوزه فلسفه اسلامى، اوّلین بار شیخ اشراق علم حضورى را مطرح کرده است؛ امّا این پندار درست نیست، زیرا پیش از او فیلسوفى همچون فارابى ـ که از نخستین فلاسفه مسلمان است ـ با صراحت تمام بر وجود علم حضورى تأکید دارد. شاید تعبیر علم حضورى از تعابیرى باشد که در دوران بعد، در کتب فلسفى شهرت یافته؛ امّا قطعا حقیقت علم حضورى از همان ابتدا مورد توجه فلاسفه مسلمان بوده است. این نکته را نیز مى‏توان اضافه کرد که شیخ اشراق موارد دیگرى بر اقسام علم حضورى افزوده است که قبل از وى تقریبا سخنى از آنها به میان نیامده بود. در بحث مربوط به نظریات شیخ اشراق، به این موضوع اشاره خواهیم کرد. این مقاله به بررسى و ارزیابى دیدگاه فلاسفه مشهور حوزه فلسفه اسلامى در باب علم حضورى اختصاص دارد

علم حضورى در نزد فارابى

فارابى، به حقیقت علم حضورى و تفاوت آن با علم حصولى توجه دارد؛ مثلاً وى در بحث «علم خدا به ذات خود و صور معقوله صادره از خود»، از این آموزه استفاده کرده است. عبارت زیر به روشنى بیانگر این نکته است

کلّ ما یصدر عن واجب‏الوجود فانّما یصدر بواسطه عقلیته له. و هذه الصور المعقوله یکون نفس وجودها نفس عقلیّته لها، لا تمایز بین الحالین و لا ترتّب لاحدهما على الآخر. فلیس معقولیّتها له غیر نفس وجودها عنه. فاذن من حیث هى موجوده معقوله، و من حیث هى معقوله موجوده. کما انّ وجود البارى لیس الّا نفس معقولیته لذاته؛ فالصور المعقوله یجب ان یکون نفس وجودها عنه نفس عقلیّته لها و الّا کانت معقولات اخرى علّه لوجود تلک الصور، فکان الکلام فى تلک المعقولات کالکلام فى تلک الصور و یتسلسل

عبارت «نفس وجودها نفس عقلیته لها» و نیز عبارت «فلیس معقولیتها له غیر نفس وجودها عنه» به روشنى بیان مى‏کند که وجود صور معقوله عینا تعقّل، و علم عقلى خداوند به این صور است. آشکار است که چنین علمى حضورى است، زیرا بین علم و معلوم هیچ واسطه‏اى در کار نیست. بنابراین، نمى‏توان مدّعى شد: تعقّل در اینجا به همان معناى معهودى است که در علم حصولى مطرح مى‏شود

فارابى در همین عبارت، در اثبات حضورى بودن علم به صور معقوله، استدلالى ارائه کرده است. صورت استدلال چنین است: اگر علم به صورْ توسط صورت‏هاى دیگرى حاصل شود (یعنى علم به آنها حصولى باشد)، لازمه‏اش تسلسل است؛ زیرا این صور نیز براى معقول شدن نیازمند صورت‏هاى دیگر خواهند بود. و ادامه یافتن چنین امرى چیزى جز تسلسل در علل نیست؛ زیرا نیازمندى یک صورت به صورت دیگر از مصادیق علّیت است. از طرفى، تسلسل در علل محال است؛ بنابراین، صور معقوله مستقیما و بدون واسطه مورد تعقّل حق تعالى واقع مى‏شوند. در همین عبارت، فارابى علم حق تعالى به ذات خود را نیز حضورى دانسته است؛ چراکه تعقّل ذات نسبت به خود، عین ذات است و این امر، به روشنى، حضورى بودن علم بارى تعالى به خودش را نشان مى‏دهد

در برخى از عبارات فصوص‏الحکم، فارابى از تعبیر علم به غایب و علم به مشاهَد استفاده مى‏کند و مى‏گوید: علم به امر خاص، در مقابل علم به امر عام (مثل انسان)، مى‏تواند به دو نحوِ «علم به امر غایب» و «علم به امر مشاهَد» باشد. آن‏گاه اضافه مى‏کند: علم به امر خاصِّ غیرغایب، بدون استدلال حاصل مى‏شود. او از چنین علمى تعبیر به «مشاهده» مى‏نماید و آن‏گاه علم خداوند به ذات خود را علم امر خاصِّ غیرغایب به خود مى‏نامد.2 این تعابیر به خوبى نشان مى‏دهند که در نزد فارابى، علم حضورى و علم حصولى مفاهیم کاملاً روشنى دارند؛ گرچه وى از این دو تعبیر به صورت صریح استفاده نکرده است

از آنچه گفته شد، معلوم مى‏شود: فارابى علم خداوند به ذات خود3 و علم علّت هستى‏بخش به معلول مجرّد خود4 را حضورى مى‏داند. با توجه به اینکه علم موجود مجرّد به خود از سنخ علم خداوند به خود است، مى‏توان نتیجه گرفت: وى به طور کلّى، علم موجود مجرّد به خود را حضورى مى‏داند. از طرفى، در انتهاى عبارت فصوص، ظاهر کلام فارابى به گونه‏اى است که به نظر مى‏رسد، او علم حضورى معلول خداوند ـ البته در صورتى که مجرّد باشد ـ به خداوند را نیز حضورى مى‏داند.5 در عبارات دیگرى، فارابى تصریح کرده است که نفسْ ذات خود را تعقّل مى‏کند.6 چنان‏که بعدا اشاره خواهیم کرد، منظور وى همان علم حضورى است. همچنین، دیدیم که وى علم عاقل به صور معقوله را نیز حضورى مى‏داند.7 پس، از این عبارات مى‏توان چهار قسم از اقسام علم حضورى را استخراج کرد: علم موجود مجرّد (شامل: خداوند متعال، عقول مجرّده، و نفس) به ذات خود؛ علم علّت به معلول مجرّد خود؛ علم معلول مجرّد به علّت خود؛ علم عاقل به صور معقوله

نکته قابل توجه آن است که به‏کارگیرى تعبیر تعقّل، درباره علم حضورى، در آثار دیگر فلاسفه مشّاء نیز به چشم مى‏خورد. در ادامه، این موضوع را بررسى و دلیل آن را روشن خواهیم کرد

از آنچه گفته شد، معلوم مى‏شود که علم حضورى آموزه‏اى نیست که بعد از شیخ اشراق وارد فلسفه و معرفت‏شناسى ما شده باشد. آنچه نقل شد، نشان مى‏دهد که فارابى به عنوان یکى از متقدّمین و پایه‏گذاران فلسفه اسلامى به این آموزه کاملاً توجه داشته و از آن در تبیین مباحث معرفتى و فلسفى بهره جسته است. اینکه تعبیر علم حضورى در کلمات فارابى وجود ندارد، نمى‏تواند به عنوان دلیلى موجّه بر عدم توجه فارابى به علم حضورى تلقّى گردد

علم حضورى در نزد ابن‏سینا

ابن‏سینا همچون فارابى به موضوع علم حضورى توجه داشته و در این‏باره نیز از تعبیر تعقّل استفاده کرده است. وى علم خداوند متعال به ذات خود8 و صور مرتسمه را که معلول مجرّد او هستند، حضورى مى‏داند.9 همچنین، علم مجرّدات و عقول10 و نیز علم نفس11 به ذات خود را حضورى مى‏داند. ابن‏سینا حتى علم به صورت‏هاى ذهنى را حضورى دانسته؛12 بلکه در برخى از عبارات خود، تعبیر حضور را نیز به کار برده است

از طرفى، خواجه نصیر در شرح عبارات ابن‏سینا ـ هنگامى که وى به تشریح حقیقت ادراک پرداخته است ـ تقسیمى را متذکّر مى‏شود که قابل انطباق بر علم حضورى و حصولى است. او در شرح عبارت ابن‏سینا مى‏گوید

اشیاى مدرَک، یا امورى مادّى هستند و یا مفارق؛ اگر مادّى باشند، ادراک با انتزاع صورتى از آنها و تمثّل آن در نزد مدرِک حاصل مى‏شود و اگر مجرّد باشند، نیازى به این انتزاع نیست و حقیقت امرِ مجرّد خود در نزد مدرِک متمثّل مى‏شود

وى در جاى دیگرى مى‏نویسد

با دقّت در این بیان، به خوبى معلوم مى‏شود علم در قسم دوم، از سنخ حضورى است. خود شیخ ادراک را به تمثّل حقیقت شى‏ء (وقتى از امور موجود و بالفعل باشد)، و تمثّل صورتى مثالى از آن (وقتى از امور مفروض و غیرموجود باشد) تقسیم کرده است

در شرح خواجه نصیر، تعبیر دیگرى وجود دارد که قابل انطباق بر تقسیم علم به حضورى و حصولى است: «یقال تمثّل کذا عند کذا، إذا حضر منتصبا عنده بنفسه أو بمثاله.»16 مى‏بینیم که خواجه نصیر حتى کلمه «حضور» را نیز به کار برده است. در این کلام، حضور خود شى‏ء بر علم حضورى، و حضور مثال شى‏ء بر علم حصولى قابل انطباق است. همچنین، از این تعبیر برمى‏آید که در نزد مشّائیان نیز علم نوعى حضور بوده است. خواجه نصیر، در ادامه شرح خود، این حقیقت را با صراحت بیشترى بیان کرده است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله نگاهی بهمبانی فلسفه سیاسی رالز با pdf

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله نگاهی بهمبانی فلسفه سیاسی رالز با pdf دارای 36 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله نگاهی بهمبانی فلسفه سیاسی رالز با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله نگاهی بهمبانی فلسفه سیاسی رالز با pdf

چکیده  
مبانی فلسفه سیاسی رالز  
1 انسان گرایی  
2 سکولاریزم  
3 انسان شناسی وظیفه گرا12  
4 کثرت گرایی  
5 نسبیت گرایی معرفت شناختی  
نقد مبانی فلسفه سیاسی رالز  
1 نقد انسان گرایی  
2 نقد سکولاریزم  
3 نقد انسان شناسی وظیفه گرا  
4 نقد کثرت گرایی  
5 نقد نسبیت گرایی معرفت شناختی  
… منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله نگاهی بهمبانی فلسفه سیاسی رالز با pdf

ـ افضلی، جمعه خان، تبیین و نقد فلسفه سیاسی رالز، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1385

ـ حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح التجرید، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1399ق

ـ دورانت، ویل، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، شرکت سهامی نشر اندیشه، 1344

ـ دیونیس، تونی، اومانیسم، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، 1378

ـ سارتون، جورج، شش بال، ترجمه احمد آرام، تهران، شرکت انتشار، 1339

ـ شیرازی، صدرالدین محمّد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1410، ج 1

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411، ج 13

ـ لاهوری، محمّداقبال گزیده اشعار فارسی، به کوشش ابوالقاسم رادفر، چ دوم، تهران، چاپخانه سپهر، 1369

ـ مصباح، محمّدتقی، معارف قرآن (خداشناسی، کیهان شناسی و انسان شناسی)، قم، مؤسسه در راه حق، 1373

ـ مطهّری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، 1361

ـ مطهّری، مرتضی، مقدّمه ای بر جهان بینی اسلامی، ج 1 «انسان و ایمان»، تهران، صدرا، 1371

ـ ویلسون، برایان، عرفی شدن در اینجا و اکنون، ترجمه مجید محمدی، تهران، قطره، 1377، ج 1

- Barry Brian, The Liberal Theory of Justice: A Critical Examination of the Principal Doctrines in A Theory of Justices by John Rawls, (Oxford, Clarendon Press, 1973)

- Craig Edward, “Pluralism” in REP, vol

- Craig Edward, ed. Routledge Encyclopia of Philosophy (REP), (London etc., Routledge, 1998)

- Freeman Samuel, ed. John Rawls: Collected Papers, (Cambridge, Harvard University Press, 2001)

- Gensler Harry, J. Ethics: A Contemporary Introduction, (London & New York, Routledge, 2002)

- Goodman N., Fact, Fiction and Forecast, (Indianapolis, In Bobbs-Merril, 1965)

- Kant I., Critique of Practical Reason, trans. L. W. Beck, (Indianapolis, 1956)

- Kant I., Groundwork of the Metaphysics of Morals, trans. H. J. Paton, (NewYork, 1956)

- Kenneth Winkler P., “Collins, Anthony” (1676-1729) in REP, vol. 2, p. 415 and J.R. Milton, “Bacon, Francis (1516-1626)” in REP, vol

- Lessnoff Michael, Philosophers of the Twentieth Century, (Oxford etc., Blackwell publishers, 1999)

- Milton J.R., “Bacon, Francis (1516-1626)” in REP, vol

- Monfasani John, “Renaissance Humanism” in Routledge Encyclopedia of Philosophy (REP), vol

- Mulhall Stephen and Adam Swift, Liberals and Communitarians, second edition, “Blackwell Publishers, Oxford, etc. 1996″)

- Nozick Robert, Anarchy, State and Utopia, (Oxford, Blakwell, 1974)

- Rawls John, “Justice as Fairness: Political not Metaphysical” (JFPM) in John Rawls: Collected Papers, ed. Samuel Freeman, (Cambridge, Harvard University Press, 2001)

- Rawls John, “The Basic Structure as Subject”, American Philosophical Quarterly,

- Rawls John, A Theory of Justice (TJ), (Cambridge etc., Belknap Press of Harvard University Press, 1971)

- Rawls John, Political Liberalism (PL), (New York, Columbia University Press, 1993)

- Sandel Michael J, Liberalism and the Limits of Justice, (Cambridge, Cambridge University Press, 1992)

- Stich Stephen P., “Epistemic Relativism” in REP, vol

چکیده

در این نوشتار، ابتدا مبانی و زیرساخت های اندیشه سیاسی رالز با توجه به کلمات خود وی، با رعایت انصاف و بی طرفی شناسایی و ارائه شده سپس این مبانی و زیرساخت ها از زاویه های گوناگون مورد نقّادی قرار گرفته است. نویسنده در بخش تقریر مبانی نظریه رالز و نیز در بخش نقّادی این مبانی، از کلمات شارحان و مفسّران کلام رالز بهره گرفته است. البته، آشنایان با اندیشه سیاسی رالز به خوبی می دانند که تبیین مبانی اندیشه سیاسی وی، همانند تبیین اصل اندیشه او، کاری بس دشوار است و به راحتی نمی توان بر مشکلات فایق آمد و تبیینی مقبول همگان در این زمینه ارائه کرد؛ به ویژه مسایلی از این دست که کم تر در کانون توجه بوده و یا اصلا مورد توجه نبوده است. با این وصف، نوشتار حاضر می تواند دست کم پیش درآمدی بر این قبیل مباحث باشد

کلیدواژه ها: انسان گرایی، سکولاریزم، انسان شناسی وظیفه گرا، کثرت گرایی، نسبیت گرایی معرفت شناختی، موازنه تأمّلی، لیبرالیسم وظیفه گرا، لیبرالیسم سیاسی، رالز، فلسفه سیاسی

 

مبانی فلسفه سیاسی رالز

1 انسان گرایی

قرون وسطی با دو رستاخیز عظیم، که در تاریخ به رنسانس و رفورماسیون مشهور است، به پایان رسید و در نتیجه، دورانی جدید در تاریخ بشر آغاز گردید. معنا و پیام رنسانس بازگشت به تمدّن و فرهنگ یونان باستان بود؛ تمدّن و فرهنگی که با گسترش مسیحیت از رواج و رونق افتاده و به زاویه ها خزیده بود

شاید مهم ترین ویژگی رنسانس، انسان گرایی آن باشد. مسیحیت تحریف شده در دوران اقتدار خویش به بهانه خدا و دین خدا، انسانیت را لگدمال می کرد و کرامت انسانی را نادیده می گرفت. هسته مرکزی همه اندیشه های آن زمان، این اعتقاد بود: خدایی وجود دارد که کامل و نامتناهی و خیر مطلق است و نماینده او در روی زمین پاپ روم است که سلطنت آسمانی او همتایی زمینی را در کلیسای مقدّس کاتولیک برای خود می جوید. انسان، در مقایسه با خدا، کرمی بیش نیست، ولی پیکر او روحی جاودان را که به صورت خداوند آفریده شده است، در خود محبوس می دارد. دنیا ماتمکده ای است که میان انسان و خدا جدایی می افکند و علایق جسمی، خطرناک و مایه گناهند؛ زیرا آنها انسان را از غایت حیات او یعنی تقویت و پرورش رابطه ای درست میان روح و خدا دور می دارند. از این رو، می بینیم که در قرون وسطی آمرزش روح مهم ترین اندیشه انسان نیست، بلکه تنها اندیشه اوست

در واکنش به این رویکرد مسیحیت بود که انسان گرایی شکل گرفت. انسان گرایی بر عکس مسیحیت، که بر خدا تأکید می کرد، انسان را در کانون توجه خود قرار می داد. در این دوران، انسان بیش از خدا اهمیت می یابد و روابط او با همنوعانش بیشتر از روابط روح انسان با خدا مورد توجه قرار می گیرد. انسان به جای آن آرمان فوق طبیعی و کهن کمال الهی، آرمانی را بر می گزیند که طبیعی و بشری باشد. آنچه اهمیت می یابد، مواهب جهان خاکیست نه آنچه که در جهان باقیست. این مواهب عبارتند از: غنای شخصیت فرد، رشد قوای عقلی و استعدادهای معنوی، بهرهوری از زیبایی های گوناگون و زندگی آراسته به نعمت های دنیوی و فعالیت های متنوع. جهان، از آن جهت که آیینه یا مظهر ثابت مشیت الهی برای انسان است، به صورت صحنه ای پویا از کشاکش نیروهای طبیعی درمی آید. عظمت انسان در انتساب به خدا نیست، بلکه در تنظیم عاقلانه حیات خاکی خود است. هدف انسان نه پرستش خداست و نه رسیدن به بهشت، بلکه تحقق آرمان های انسانی در این جهان خاکی است

انسان گرایی که در بستر رنسانس رشد کرد، بیش از آن که یک نظامی فلسفی منسجم باشد که ادعاهای خاصی را درباب هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، علوم تربیتی، زیبایی شناسی، اخلاق و سیاست مطرح کند، یک روش است که به پرسش هایی درباره انسان و شخصیت او پاسخ می دهد. برخی از اصول انسان گرایی عبارتند از

الف) اعتقاد به دیدگاه ها، منافع و محوریت انسان؛

ب) اعتقاد به عقل و استقلال اخلاقی انسان؛

ج) اعتقاد به اینکه عقل، شکاکیت و روش علمی، تنها ابزار صحیح برای کشف حقیقت و ایجاد یک جامعه انسانی است؛

د) اعتقاد به اینکه مبانی اخلاقی و اجتماعی باید بر پایه های استقلال فردی و برابری اخلاقی استوار باشد

رالز بر پایه شواهد زیر به اصول انسان گرایی اعتقاد دارد و فلسفه خود را بر مبنای آن بنا می نهد

الف. رالز فلسفه سیاسی خود را انسان گرا می داند. وی در لیبرالیسم سیاسی، ابتدا سه پرسش اخلاقی را مطرح می کند

1 آیا آگاهی از وظیفه اخلاقی در دسترس افراد معدودی (فی المثل روحانیان) قرار دارد، یا همگی نسبت به آن امکان دسترسی دارند؟

2 آیا منشأ قانون اخلاقی خداست یا انسان؟

3 آیا انگیزه انسان برای عمل به وظایف اخلاقی اش، عوامل بیرونی (مثلا خدا) است، یا انگیزه درونی او برای این کار کفایت می کند؟

سپس در یک اظهارنظر کوتاه، دیدگاه متفکران انسان گرایی مانند هیوم و کانت را با شق دوم هر یک از این پرسش ها موافق می داند و تصریح می کند که از نظر آنان آگاهی اخلاقی در دسترس همه قرار دارد، منشأ قانون خود انسان است و انگیزه انسان برای عمل به وظیفه اش در درون خود او نهفته است و نیاز به کیفر و پاداش دیگری نیست.2 وی سرانجام رویکرد فلسفه سیاسی خود را نسبت به این موضوعات بررسی می کند. از نظر او «; فلسفه سیاسی در هر یک از این پرسش ها، شق دوم (انسان گرایانه) را مورد تأیید قرار می دهد; تأیید این شقوق، در این مورد اساسی، بخشی از ساخت گرایی سیاسی به شمار می رود.»

بنابراین، فلسفه سیاسی رالز همانند انسان گرایی و برخلاف رویکرد سنّتی، آگاهی از وظیفه اخلاقی را در دسترس همگان قرار می دهد، منشأ قانون اخلاقی را انسان معرفی می کند و انگیزه درونی انسان را برای عمل به وظیفه کافی می داند

ب. انسان گرایی به جای خدا، به تقدیس انسان می پردازد. رالز نیز در نظریه ای در باب عدالت، به پیروی از کانت، انسان را غایت فی نفسه می داند

ج. انسان گرایی انگیزه های عمل به وظیفه را در درون انسان جستوجو می کند. رالز نیز فلسفه سیاسی خود را خودبسنده می داند. به عبارت دیگر، این فلسفه بدون توجه به عوامل بیرونی، به کار خود ادامه می دهد. از نظر رالز نظریه «عدالت چون انصاف» یک نظریه خودبسنده است و نیازی به متوسل شدن به دامن مفاهیم اخلاقی ندارد و حتی می توان گفت که برای عملیاتی شدن خود، نیازی به پیش فرض هایی مانند وجود جهان دیگر (که در آن نابرابری ها جبران گردد) و مانند آن، نیز ندارد

2 سکولاریزم

منظور از سکولاریزم مفهومی است که متفکران نهضت روشن فکری ترسیم کرده اند و هدف از آن جدایی دین ازدولت و عقلانی کردن نظم اجتماعی است.6 سکولاریزیم در بسیاری از اصول از جمله، عقل گرایی، علم باوری و تأکید بر یافته های خود انسان، با انسان گرایی شباهت دارد

رالز نه تنها سکولاریزم را مسلم می انگارد، بلکه به تقویت آن نیز می پردازد. برخی از مواردی که رالز به تقویت و تحکیم سکولاریزم می پردازد، عبارتند از

الف) اجتناب از ورود به حوزه های جنجال برانگیز

رالز، به ویژه در رویکرد جدیدش، تز اجتناب از مسایل جنجالی را با هدف رسیدن به اجماع هم پوششی مطرح می کند

; تلقّی عمومی از عدالت در دموکراسی های مبتنی بر قانون باید حتی الامکان از آموزه های دینی و فلسفی بحث انگیز به دور باشد; تلقّی عمومی از عدالت باید سیاسی باشد نه متافیزیکی

ب) تأکید بر لیبرالیسم وظیفه گرا و تقدّم حق بر خیر که در جای خود به آن پرداخته ایم

ج) تأکید بر معیارهای عقلی به جای معیارهای دینی؛

من همه جا فرض را بر این گرفته ام که افراد موجود در موقعیت نخستین، افراد عاقل اند. هر یک در انتخاب اصول، نهایت سعی خود را انجام می دهند تا منافع خود را افزایش دهند; معمولا چنین تصور می شود که یک فرد عاقل در مقابل گزینه های متفاوتی که در برابر او قرار می گیرد، یکسری اولویت هایی را در نظر می گیرد. وی این گزینه ها را با توجه به میزان دخالت آنها در پیشبرد اهداف خود، درجه بندی می کند و طرحی را به اجرا می گذارد که با تمایلات و اولویت های او هم خوانی بیشتر داشته باشد و عملیاتی شدن آن از شانس بالایی برخوردار باشد

د) تأکید بر توصیه های علمی به جای توصیه های دینی؛

از نظر رالز نظریه وی نسبت به نظریه های دیگر برتری دارد؛ زیرا این نظریه نسبت به جایگرین های دیگر از ثبات بیشتر برخوردار است؛9 چراکه این نظریه برخلاف نظریات دیگر، بیشتر با اصول روان شناسی اخلاقی سازگاری دارد

هـ .) عدم تأیید نظام های ایدئولوژیک و متعصب در وضع نخستین؛

همان گونه که در جای خود (وضع نخستین) به تفصیل بیان شده است، حاضران در وضع نخستین با توجه به اینکه درباره خود چیزی نمی دانند و از موقعیت، شغل، نژاد و جنسیت خود اطلاع ندارند، با نهایت احتیاط تصمیم گیری می کنند تا مبادا خود قربانی تصمیم گیری خود گردند؛ زیرا ممکن است نخستین قربانی هرگونه تصمیم اشتباهی، خود تصمیم گیرنده باشد و چون بنابر فرض، آنها عاقل هستند و به منافع خود می اندیشند، در نتیجه تصمیمی اتخاذ نمی کنند که خود قربانی آن باشند. بنابراین، می توان به راحتی پیش بینی کرد که آنها به بردگی رأی نمی دهند؛ چراکه اگر بردگی قانونی شود، ممکن است اولین قربانی بردگی خود تصمیم گیرنده باشد (چون وضع تصمیم گیرنده بنابر فرض، فعلا مشخص نیست و هر نوع احتمالی درباره وضع او قابل بررسی است.) همچنین به سودگرایی و نظام های ایدئولوژیک و متعصب رأی نخواهند داد؛ زیرا ممکن است منافع خود آنان فدای منافع دیگران گردد (سودگرایی) یا خود آنان جزو آن اقلیتی قرار گیرند که مورد آزار و شکنجه اکثریت متعصب قرار می گیرند. تنها نظامی که می تواند مورد پذیرش قرار گیرد، نظامی بی طرف و غیر متعصب است؛ زیرا بدترین پیامدهای این نظام نسبت به بدترین پیامدهای نظام های مشابه آن بهتر است

3 انسان شناسی وظیفه گرا

رالز مدعی است که لیبرالیسم او لیبرالیسم وظیفه گراست.13 لیبرالیسم وظیفه گرا را نخستین بار کانت مطرح کرد.14 براساس لیبرالیسم وظیفه گرا، حق بر خیر تقدّم دارد. همان گونه که مایکل ساندل، منتقد جامعه گرای رالز می گوید،15 تقدّم حق بر خیر به دو صورت متصور است

الف. تقدّم اخلاقی: مقتضای هیچ اصلی را نمی توان بر مقتضای حق مقدم کرد

ب. تقدّم مبنایی: استنتاج حق به گونه ای مستقل انجام می گیرد و مبتنی بر هیچ اصل دیگری نیست. لیبرالسیم وظیفه گرا به هر دو تقدم قایل است

از آنجا که لیبرالیسم وظیفه گرا فقط با تکلیف سروکار دارد، نه با پیامدها و غایات آن، در نتیجه، نه با نتیجه گرایی16 سازگاری دارد و نه با فرجام باوری؛17 زیرا نتیجه گرایی به نتیجه تکلیف عنایت دارد و فرجام باوری به غایات آن

کانت لیبرالیسم وظیفه گرای خود را با توسل به فرد استعلایی اثبات می کند.19 اما رالز بر خلاف کانت، بر این باور است که باید لیبرالیسم وظیفه گرا را از طریق فرد تجربی (نه استعلایی) به اثبات رساند. به قول رالز «باید قدرت و محتوای نظریه کانت را از پیشینه ایده آلیسم استعلایی آن جدا کرد»؛20 چراکه تلقّی کانت در صورت عدم تفکیک آن از پیشینه استعلایی اش، از نوعی ابهام و خودسری رنج می برد و مشخص نیست که یک فرد استعلایی چگونه می تواند اصول عدالت را در یک عالم متفاوت با عالم تجربی، بدون خودسری، طراحی کند و آن اصول به درد عالم عینی نیز بخورد. بنابراین، وی می کوشد با بازسازی وظیفه گرایی از طریق جداسازی آن از مابعدالطبیعه کانت و همسو کردن آن با تجربه گرایی رایج، این نظریه را با ذهنیت تجربی هماهنگ و سازگار کند

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

پروژه دانشجویی مقاله «امتداد» از دیدگاه لایب‏نیتس با pdf

علی م دیدگاه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی مقاله «امتداد» از دیدگاه لایب‏نیتس با pdf دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله «امتداد» از دیدگاه لایب‏نیتس با pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه پروژه دانشجویی مقاله «امتداد» از دیدگاه لایب‏نیتس با pdf

چکیده  
مقدّمه  
تطوّر بحث «امتداد و مکان» در دیدگاه لایب‏نیتس  
رابطه مکان و امتداد  
دلایل لایب‏نیتس بر نفى جوهریت بُعد  
نامتناهى از دو سو  
اصل کمال  
اصل جهت کافى  
قدرت و حکمت خداوند  
دلیل فیزیکى  
مشابه مکان فوق دنیوى  
وجود بى‏نهایت کوچک  
دلایل تقدّم نیرو  
نتایج فلسفى عبور از امتداد به نیرو  
مناد و بُعد  
مسئله اتّصال  
نتیجه‏ گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه پروژه دانشجویی مقاله «امتداد» از دیدگاه لایب‏نیتس با pdf

ـ الکساندر، ایچ جى، مکاتبات لایب‏نیتس و کلارک، ترجمه على ارشد ریاحى، قم، بوستان کتاب، 1381

ـ جعفرى، محمّدتقى، ارتباط انسان و جهان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1334

ـ حلبى، على‏اصغر، تاریخ سیر فلسفه در اروپا (از دوره پیش‏سقراطى تا پایان عصر روشنگرى)، تهران، بى‏نا، 1383

ـ خراسانى، شرف‏الدین، از بروند تا هگل، تهران، دانشگاه ملّى ایران، 1354

ـ راسل، برتراند، شرح انتقادى فلسفه لایب‏نیتس به ضمیمه قطعات برجسته، ترجمه ایرج قانونى، تهران، نى، 1382

ـ زکوى، على‏اصغر، بسیط‏الحقیقه از دیدگاه ملّاصدرا و منادشناسى لایب‏نیتز، قم، بوستان کتاب، 1384

ـ صانعى درّه‏بیدى، منوچهر، فلسفه لایب‏نیتس، تهران، ققنوس، 1382

ـ صفا، ذبیح‏اللّه، لایب‏نیتز، تهران، صفى‏علیشاه، 1328

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، نهایه الحکمه، ترجمه و شرح على شیروانى، قم، الزهراء، چ چهارم، 1379

ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج 4 (از دکارت تا لایب‏نیتس)، ترجمه غلامرضا اعوانى، تهران، سروش، 1380

ـ لاریجانى، على، متافیزیک و علوم دقیقه در فلسفه کانت، تهران، امیرکبیر، 1383

ـ لایب‏نیتس، گتفرید ویلهلم، منادولوژى، ترجمه یحیى مهدوى، تهران، خوارزمى، 1375

ـ لتا، رابرت، فلسفه لایب‏نیتس، ترجمه فاطمه مینایى، تهران، هرمس، 1384

ـ مصطفوى، نفیسه، تبیین و نقد نظریه مادّه و صورت در فلسفه اسلامى و مقایسه آن با فیزیک کوانتوم، تهران، دفتر نشر معارف، 1387

ـ مگى، بریان، پوپر، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، خوارزمى، 1359

ـ موسوى خمینى، روح‏اللّه، مصباح‏الهدایه الى الخلافه و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چ دوم، 1373

ـ هارتناک، یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلى حدّاد عادل، تهران، فکر روز، 1376

- Ishigro, Hide, Leibniz,s Philosophy of Logic and Language, second edition, NewYork, Cambridge University Press,

- Loemker, Leroy E., Gottfricd Wilhelm, Leibniz, Philosophical Papers and Lotters, second edition, Dodreeh, Holland: D. Reidel Publishing Company,

- Woolhouse Rs. G.W., Leibniz Critical Assessments, V. 104, London, Routledge,

چکیده

مقاله حاضر با پرداختن به مراحل شکل‏گیرى افکار لایب‏نیتس در مورد امتداد و مکان، و ارتباط آن‏دو با هم، نشان مى‏دهد که لایب‏نیتس چگونه با نفى جوهریت امتداد، نیرو را اصل اشیا و امتداد مى‏داند. ضمن آنکه بر این اساس، او از ثنویت دکارتى و کانتى خارج مى‏شود و اصل اشیا را روحانى مى‏داند. لایب‏نیتس امتداد، مادّه، و مکان را سطح پدیدارى، و واقعیتى اشتقاقى مى‏انگارد؛ در نتیجه، از اینکه جهان را از هر دو سو ـ درون و برون ـ نامتناهى بداند ابایى ندارد، بنابراین اتّم و خلأ را منکر مى‏شود و اصل اشیا را نقاطى متافیزیکى مى‏شمارد که «مناد» نام دارند، داراى حیات و ادراک‏اند، و به اطرافْ احاطه برونى دارند. وى بدین ترتیب، اتّصال را توضیح مى‏دهد

کلیدواژه‏ها: امتداد، اتّصال، مکان، نیرو، نامتناهى، لایب‏نیتس، مناد، اتم، خلأ، مادّه

 

مقدّمه

لایب‏نیتس توجه ویژه‏اى به گذشته دارد. از نظر او، «حال سرشار از گذشته و لبریز از آینده است.»1 وى برخلاف دکارت، با تحقیر تاریخ مقابله مى‏کرد و افراط‏هایى را که فلسفه جدید در مخالفت با اهل مدرسه به کار مى‏گرفت، نمى‏پسندید

به زعم لایب‏نیتس، اهل مدرسه ممکن است خطا کرده باشند؛ امّا، به تمامى، در اشتباه نبوده‏اند. مدرن‏ها هم ممکن است برحق باشند، امّا یک‏سره برحق نیستند. هیچ چیزِ گذشته را نباید کاملاً به هیچ گرفت؛ چراکه حال، از دل گذشته بیرون آمده است. این دو را بدون یکدیگر نمى‏توان فهمید

بنابراین، او از فیلسوفانى است که تأثیر بسیارى از دیگران پذیرفته است. «به ادّعاى خود [وى]، افلاطون را با ذیمقراطیس، ارسطو را با دکارت، مَدرسیون را با فلاسفه متأخّرین، و لاهوت و اخلاق را با عقل آشتى مى‏دهد.»3 وى فیلسوف التقاطى است؛ با این حال، او تقلید خام نمى‏کرد و آنچه را اقتباس مى‏نمود به صورت مجموعه‏اى بسامان و هماهنگ درمى‏آورد. به هر روى، «نظم و انتظامى کاملاً منسجم در سرتاسر فلسفه او به چشم مى‏خورد. البته از فیلسوفى که وجود را به “نظم” تعریف مى‏کند، همین انتظار مى‏رفت.»4 لایب‏نیتس جهان را پویا مى‏دید. او که با روش عقل‏گرایى به دنبال بنیانى متافیزیکى براى تحقیقات تجربى بود، داراى یکپارچگى معرفت و جامعیت فکرى بود و ذهنى وحدت‏بخش داشت

این نوشتار با مرورى بر سیر تطوّر مفهوم «امتداد» از دیدگاه لایب‏نیتس و دلایل گذر از آن به نیرو (به عنوان اصل اشیا در قالب مناد)، به ارائه دیدگاه‏هاى این فیلسوف در مورد بى‏نهایت‏ها، خلأ، و جزء و کل مى‏پردازد و نشان مى‏دهد که نگاه او به ابعاد جهان چگونه بوده است و این نگاه چقدر به یافته‏هاى علمى جدید نزدیک، و در عین حال، ابداعى و ابتکارى است

 

تطوّر بحث «امتداد و مکان» در دیدگاه لایب‏نیتس

لایب‏نیتس، به تصریح خود وى، ابتدا ارسطویى بود؛ امّا بعد، با قبول آراى دکارت، به فلسفه اتمیان گرایش یافت. او در این دوره به مکان مطلق اعتقاد پیدا کرد، ولى به تدریج به استقلال رأى رسید. لایب‏نیتس همراه با تطوّرى که در نظریاتش در مورد مکان و زمان حاصل شد، درباره امتداد نیز نظرش متحوّل گشت. با مرورى بر سیر نظریات او، معلوم مى‏شود که از نظر وى، امتداد و مکان در هم تنیده شده‏اند؛ به گونه‏اى که حتى گاهى به جاى هم استفاده مى‏شوند و گاهى نیز از هم فاصله مى‏گیرند. از این‏رو، لازم است که در سیر تطوّر، هردو مدّنظر قرار گیرند. اگر به این سیر تطوّرى توجه نشود، ممکن است بعضى با استناد به دیدگاه‏هاى پیشین لایب‏نیتس احساس تناقض کنند یا به فهم غلطى از نظر نهایى لایب‏نیتس نائل آیند. در این بخش، نظریات او در این زمینه به ترتیب تاریخى بیان مى‏شود

1) دوره مقدّماتى: لایب‏نیتس در سال 1669م، در نامه‏اى به توماسیوس،5 مکان را این‏گونهتعریف مى‏کند: «مکان عبارت است از: موجود ممتدّ اولیه یا جسم ریاضى که هیچ‏چیزى جز ابعاد سه‏گانه ندارد.»6 در واقع، مکان همان جسم تعلیمىِ فلاسفه مشّاست که هویّت آن، تنهاامتدادْ آن‏هم در ابعاد سه‏گانه است. او در همان نامه، مکان را واقعیتى مطلق در حدّ واقعیت نفس ـ که بعدها آن را مناد حاکم معرفى کرد ـ مى‏داند: «باید اثبات شود که در عالم هیچ موجودى جز نفس، مکان، مادّه، و حرکت وجود ندارد.»7 در این دوره، لایب‏نیتس متأثر از دکارت است؛ ولىدر دوره‏هاى بعد، کم‏کم، از او فاصله مى‏گیرد

راسل از قول لایب‏نیتس مى‏نویسد: «در گذشته، به مکان به عنوان مکان واقعى بى‏حرکت ـ که صرفا داراى امتداد است ـ مى‏اندیشیدم;؛ امّا، اندک اندک، این تردید در من حاصل شد که: آیا اصلاً چیزى به نام مکان وجود دارد؟»8 با این‏همه، خود راسل معتقد است: «این حقیقت که ذات مادّه بُعد نیست، همواره محلّ توجه لایب‏نیتس بوده است;؛ [او] در نامه به آنتوان آرنو، که احتمالاً در اواخر سال 1671 یا آغاز سال 1672 نگاشته است، جزء حقایقى که به آنها دست یافته است به این مطلب اشاره مى‏کند: ماهیت جسم، بُعد نیست.»9 ناگفته نماند که سه دوره بعدى بر اساس تتبّع دقیق هارتز10 و کاور11 نام‏گذارى شده‏اند

2) دوره اوّلیه: لایب‏نیتس در بین سال‏هاى 1676ـ1688م، امتداد را به همراه زمان و مکان «پدیدارهاى خوش‏بنیاد» مى‏داند: «زمان، مکان، امتداد و حرکت، نه اشیا، بلکه حالات خوش‏بنیاد ملاحظه ما هستند. امتداد، حرکت و خود اجسام، تا آنجا که عبارت‏اند از: صرف حرکت و امتداد، نه جوهر، بلکه نظیر رنگین‏کمانْ پدیدارهاى حقیقى‏اند.»13 لایب‏نیتس گاهىنیز آنها را پدیدارهاى بااساس مى‏نامد، در مقابلِ رؤیاها و خیالات که پدیدارهاى صرف‏اند و پیوستگى و اتّصال درستى ندارند

در این دوره، امتداد واقعیت مطلق و جوهریت خویش را براى لایب‏نیتس از دست مى‏دهد و دیگر امتداد از سنخ حالت است؛ اجسام و مادّه نیز چنین‏اند. از نظر او، امتداد و نیز اجسام و مادّه همه پدیدار حقیقى شمرده مى‏شوند

به این ترتیب، کیفیات مادّه ـ چه ثانوى مثل رنگ و بو، و چه اوّلى مثل امتداد و شکل و حرکت ـ پدیدارهاى بااساس هستند. وقتى آنها را به خودى خود و فى‏نفسه در نظر بگیریم، از آن جهت که کیفیات مادّه‏اى هستند که نفس ندارند، ذهنى‏اند و واقعیت ندارند؛ امّا اگر آنها را از لحاظ نظم یا پیوستگى‏شان در نظر بگیریم، مستلزم مبدأ نظم یعنى نفس مى‏باشند و از این جهت، پدیدار بااساس هستند

3) دوره انتقال و گذر: در بین سال‏هاى 1696ـ1709م، لایب‏نیتس حوزه‏اى را مطرح مى‏کند که موطن ذوات ریاضى است (حوزه M«معنایى15» یا «ذهنى16» یا «خیالى17»). گفتنىاست، امتداد و زمان اشیا مفاهیمى در این حوزه هستند. براى نمونه، او در سال 1702م در پاسخ به مقاله بایل چنین مى‏نویسد

من قبول دارم که زمان، امتداد، حرکت، و اتّصال به طور کلّى، آن‏گونه که ما آنها را در ریاضیات تصوّر مى‏کنیم، صرفا اشیایى مفهومى‏اند (یعنى، آنها امکانات را بیان مى‏کنند، درست نظیر اعداد;)؛ امّا اگر بخواهیم دقیق‏تر سخن بگوییم، امتداد عبارت است از: نظم هم‏وجودهاى ممکن، درست همان‏طور که زمان عبارت است از: نظم ممکنات ناپایدارى که با وجود این، با یکدیگر مرتبط‏اند

«اینجا، لایب‏نیتس “امتداد” را به جاى “مکان” استفاده کرده است، چنان‏که در مکاتبات خود با دیولدر نیز این کار را کرده است؛ ولى بعدها این کاربرد را رها کرد.»19 در همین دوره، در سال1704م، او همین تعریف را براى مکان ارائه مى‏کند: «مکان چیزى جز نظم وجود اشیاى ممکن هم‏زمان نیست.»20 بنابراین، درهم تنیدگى مفهوم «مکان» و «امتداد» در ذهن لایب‏نیتس موجبشد که او از این واژه‏ها به جاى یکدیگر استفاده کند. در این دوره، امتداد واقعیتى در سطح موضوعات ریاضى مثل اعداد و کمّیات پیدا مى‏کند

4) دوره کمال: این دوره (1711ـ1716م) مربوط به نظریه نهایى لایب‏نیتس است؛ نظریه‏اى که در آن، مکان و زمان حتى به اندازه کمّیات اشیاى محسوس نیز واقعیت ندارند، بلکه صرفا اضافه بین اشیاى محسوس‏اند. در این دوره است که او به نقد نظر دکارت در مورد امتداد، و نیز نقد نظر نیوتن در مورد مطلق بودن مکان و زمان پرداخته است. لایب‏نیتس در مکاتبات خویش با کلارک چنین مى‏نویسد: «مکان امرى صرفا اضافى است، همان‏طور که زمان چنین است؛ مکان نظم اشیاى هم‏بود است، همان‏طور که زمان نظم توالى‏هاست.»21 طبق نظر او، مکان مفهومى است که انسان آن را در خیال خود مى‏سازد؛ این مفهوم صرفا عبارت از نسبت‏هاست. «در این تبیین، مکان و زمان دو مرحله از واقعیت (به عبارتى جواهر بسیط) دورند؛ زیرا چیزهایى که در مکان و زمان قرار مى‏گیرند، مناد نیستند، بلکه پدیدارهایى هستند که صرفا نمودى از منادها هستند.»22 بنابراین، مکان و زمان داراى واقعیت نسبى هستند؛ و نخستین اندیشه نسبیت فضا از سوى لایب‏نیتس مطرح شده که بدیهى است، در این صورت، امتداد نیز موقعیتش ضعیف مى‏گشت. البته، همان‏گونه که پیشتر گفته شد، بحث عدم جوهریت امتداد از دوره‏هاى قبل مدّنظر لایب‏نیتس بوده است

در این سیر تطوّرى، بخشى از نظریات پیشین لایب‏نیتس در تکوین نظریه نهایى او مؤثر بوده است و حتى بعضى از جنبه‏هاى آن قابل جمع مى‏باشند؛ ولى نظریه صحیح هر دانشمندى را باید رأى نهایى او دانست و نظریات پیشین، تا حدّى که با رأى نهایى در تضاد نباشند، قابل استنادند. از آنجا که تلقّى نهایى لایب‏نیتس درباره مکان و زمان در نگاه او به امتداد تأثیر بسزایى دارد، لازم است که در این بخش، به طور مختصر، به نقد و ارزیابى زمان و مکان پرداخته شود

به طور کلّى، باید گفت: استدلال لایب‏نیتس در مورد نسبى بودن مکان و زمان، تمام نیست؛ زیرا اوّلاً او به جاى اثبات این مطالب، به دنبال ردّ نظریه نیوتن مبنى بر مطلق بودن زمان و مکان است تا با ردّ آن، نظر خود را ثابت کند (این در حالى است که ممکن است هر دو نظر غلط باشند و فرض سوم جارى باشد، نه آن دو نظر نقیضِ هم‏اند و نه نظریه دیگرى غیرقابل طرح است ـ مثل نظریه عرضِ تحلیلى بودن زمان و مکان که توسط فیلسوفان مشّایى ارائه شد که نظر دیگرى محسوب مى‏شود؛) ثانیا مواردى نیز که لایب‏نیتس براى ردّ نظریه نیوتن طرح کرده است، تمام نیستند (چراکه دلیل اوّل او مبتنى بر اصل جهت کافى است). «اگر مکان موجودى مطلق باشد، امرى واقع خواهد شد که محال است براى آن جهت کافى وجود داشته باشد؛ زیرا مکان چیزى است مطلقا یکنواخت و بدون اشیایى که در آن قرار مى‏گیرند، یک نقطه از مکان مطلقا از هیچ جهت تفاوتى با نقطه دیگر ندارد.»23 پس، براى قرار گرفتن شى‏ء در مکان، هیچ مکانى بر مکان دیگر ترجیح ندارد؛ به طور کلّى، مشرق و مغرب عالم مى‏توانند جابه‏جا شوند و هیچ‏یک از دو حالت بر دیگرى برترى ندارد. کلارک در پاسخ به لایب‏نیتس «اراده خداوند را مستغنى از جهت کافى دیگر مى‏داند»24 و در صورت عدم قبول نیز اشکال را متوجه خود وى مى‏کند: «حتى اگر مکان شى‏ء عینى نباشد و صرفا نظم محض باشد، در مورد ترتیبى که a,b,cکنار هم قرار داده شده‏اند (نه جور دیگر)، باز ترجیحى در کار نیست»؛25 یعنى به هر روى، اصل جهت کافى نسبت به مطلق و نسبى بودن مکان یک جایگاه دارد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی:

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.

سرویس وبلاگ نویسی پارسی بلاگ