پروژه دانشجویی مقاله عقلانیت رئالیسم متافیزیکى با pdf دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله عقلانیت رئالیسم متافیزیکى با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
چالشهاى رئالیسم متافیزیکى
رئالیسم متافیزیکى و نظریه بازىهاى زبانى
محتواى رئالیسم متافیزیکى
ضدرئالیسم و شرک مسیحى
جمعبندى
منابع
ـ ایلخانى، محمّد، تاریخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس، تهران، سمت، 1382
ـ بونجور، لورنس، دفاع از خرد ناب، ترجمه رضا صادقى، قم، مهر خوبان، 1382
ـ پوپر، کارل، اسطوره چارچوب، ترجمه على پایا، تهران، طرح نو، 1379
ـ ـــــ ، واقعیگرى و هدف علم، ترجمه احمد آرام، تهران، سروش، 1373
ـ ژیلسون، آتین، روح فلسفه قرون وسطى، ترجمه ع. داوودى، تهران، علمى و فرهنگى، 1379
ـ صادقى، رضا، «نمرود مدرن؛ نگاهى به نظریه جهانسازى نلسون گودمن»، معرفت فلسفى 9 (پاییز 1384)، ص 125ـ146
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر اعلم، تهران، سروش، 1375
- Alston, William P., A realistic conception of truth, New York, Gornell University Press,
- Carnap, Rudolf, “Empiricism, Semantics and Ontology” in Meaning and Necessity, Chicago, University of Chicago Press,
- Cortens, Andrew Joseph, Global Anti-Realism: A Metaphilosophical Inquiry, Colorado, Westiview Press,
- Dummett, Michael, The Logical Basis of Metaphysics, Cambridge, Mass, Harvard University Press,
- Goodman, Nelson, Ways of worldmanking, Indianapolis, Hackett Publishing Company,
- Murray, J. Michael, “The Gods I Point to View” in Realism and Antiralism, ed. by W.P. Alston, pp. 79-
- Niiniluoto, Ilkka, Critical Scientific Realism, Oxford, Oxford University Press,
- Putnam, Hilary, Reason, Truth, and History, Cambridge, Cambridge University Press,
فیلسوفان تحلیلى معاصر وجودشناسى را شاخه معرفتى مستقلى به شمار نمىآورند و به همین علّت، هرگونه بحث درباره رئالیسم متافیزیکى را نامشروع و بىمعنا تلقّى مىکنند. نویسنده در این مقاله، با محور قرار دادن نوعى رئالیسم معتدل، از معنادارى رئالیسم متافیزیکى جانبدارى مىکند. وى در ضمن، نشان مىدهد بیشتر دلایلى که براى اثبات بىمعنایى رئالیسم طرح شده بر پیشفرضهاى ضدرئالیستى استوارند و در نهایت خودویرانگر خواهند بود. همچنین، در این مقاله، به پارهاى از زمینههاى تاریخى شکلگیرى ضدرئالیسم اشاره خواهد شد
کلیدواژهها : رئالیسم، رئالیسم متافیزیکى، ضدرئالیسم، وجودشناسى، معناشناسى، الهیات
بحث از رئالیسم1 در حوزههاى مختلفى از جمله متافیزیک، منطق، معرفتشناسى، معناشناسى2 و مسئله «صدق» قابل طرح است. در این نوشتار، ما صرفآ به رئالیسم متافیزیکى مىپردازیم و تلاش مىکنیم تا از عقلانیت این نوع رئالیسم دفاع کنیم. از اینرو، رئالیسم متافیزیکى را با توجه به پاسخى که به دو پرسش اساسى مىدهد تعریف مىکنیم: پرسش نخست این است که آیا چیزى وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش، کسى که وجود چیز یا چیزهایى را مىپذیرد رئالیست است و کسى که وجود جهان را انکار مىکند ضدرئالیست است. پرسش دوم و مهمتر اینکه آیا جهانِ موجود مستقل از ذهن انسان، یا وابسته به ذهن اوست؟ بر این اساس، رئالیست کسى است که وجود جهان را مىپذیرد و آن را مستقل از ذهن انسان مىداند. ضدرئالیست نیز کسى است که وجود هر چیزى را انکار مىکند یا وجود هر چیزى را وابسته به ذهن انسان مىداند
برخى از سوفیستهاى یونانى صراحتآ از ضدرئالیسم4 دفاع مىکردهاند. براى نمونه، زمانى که گرگیاس در پاسخ به پرسش نخست ما مىگوید که «چیزى وجود ندارد»، موضعى ضدرئالیستى مىگیرد. همچنین، سخن معروف پروتاگوراس (انسان معیار همه چیز است) پاسخى ضدرئالیستى به پرسش دوم است. امّا، صاحبان این دو دیدگاه ضدرئالیستى، ادعاهایى کلّى را طرح کردهاند: گرگیاس منکر وجود هر چیزى است؛ پروتاگوراس وجود هر چیزى مستقل از ذهن را انکار مىکند. به همین سبب، براى ابطال این دو دیدگاه، فقط کافى است که وجود یک چیز مستقل از ذهن اثبات شود
بنابراین، نفى ضدرئالیسم گرگیاس و پروتاگوراس، در گرو پذیرش نوعى رئالیسم معتدل است که بر اساس آن، برخى چیزها وجودى مستقل از ذهن دارند. توضیح آنکه رئالیسم معتدلْ فرد را گرفتار تعهدات حداکثرى نمىکند؛ چون نه مدعى است که همه موجودات جهان از ذهن استقلال دارند و نه مدعى است که ذهن توان ارائه تصویرى کامل، روشن و خطاناپذیر از همه ابعاد جهان خارج را دارد
این دو ادعا بیانگر نوعى رئالیسم افراطى به نظر مىرسند و اگر طرفدارانى داشته باشند، یافتن این طرفداران دشوار است؛ زیرا این نوع از رئالیسم کاریکاتورى است که ضدرئالیستها آن را طراحى کردهاند. در واقع، شیوه رایج ضدرئالیستها این است که ابتدا تصویرى افراطى و نامعقول از رئالیسم ارائه و آن را باطل اعلام مىکنند و سپس، با نادیده انگاشتن دیدگاههاى معتدلى که قابل تصور است، از بطلان رئالیسم افراطى براى اثبات انواع ضدرئالیسم افراطى استفاده مىکنند. براى مثال، پاتنم (Putnam) رئالیسم متافیزیکى را اینگونه تعریف مىکند: بر اساس این دیدگاه، جهان از کلّیت ثابتى از اشیاى مستقل از ذهن ساخته شده است. از اینرو، دقیقآ یک توصیف صادق و کامل درباره شیوه بودن جهان وجود دارد. صدق، نوعى رابطه مطابقت بین واژهها یا اندیشه ـ نشانهها5 و چیزهاى خارجى قلمداد مىشود.6 پاتنم بدون اینکه طرفداران این نگاه افراطى را معرفى و بدون آنکه به وجود انواعى معتدل از رئالیسم اشاره کند، به سادگى رئالیسم افراطى را باطل اعلام و به سود نوعى ضدرئالیسم افراطى استدلال مىکند؛ به طورى که مىتوان آن را با ضدرئالیسم پروتاگوراس مقایسه کرد. از نظر پاتنم، اینکه چه چیزى وجود دارد، به چارچوب مفهومى فرد بستگى دارد. مارى (Murray) دیدگاه ضدرئالیستى پاتنم را در جمله ذیل چنین خلاصه کرده است: «همه چیز قراردادى است.»
روشن است بین رئالیسمى که پاتنم آن را نقد مىکند (رئالیسم افراطى) و ضدرئالیسمى که او پیرو آن است (ضدرئالیسم افراطى)، مىتوان مسیرهاى معتدلى را نیز یافت که پاتنم آنها را نادیده انگاشته است. رئالیسم معتدلى که بر اساس نفى ضدرئالیسم گرگیاس و پروتاگوراس تعریف شد، چون همه موجودات را مستقل از ذهن نمىداند، با ارائه نمونههایى از موجودات وابسته به ذهن باطل نخواهد شد. این دیدگاه مدعى شناخت کامل همه موجودات جهان نیست و ذهن بشر را خطاپذیر مىداند؛ از اینرو، با دلایلى که محدودیتهاى ابزارهاى شناخت را نشان مىدهند سازگار است. خطاپذیرى روش علمى، و ناتوانى ذاتى آن در پوشش دادن به همه ابعاد جهان، به این دیدگاه لطمهاى وارد نمىکند. این دیدگاه بدون استفاده از مفهوم «صدق» طرح شده است؛ بنابراین، نیازى به پاسخگویى به پرسشهایى که در مورد نظریه «مطابقت» طرح شده است ندارد
شاید تصور شود که مقاومت این تعریف از رئالیسم در برابر دلایل رایج مخالفان رئالیسم، به این سبب است که محتواى بااهمیتى ندارد. توضیح آنکه براى نفى رئالیسم معتدل، فقط دو راه وجود دارد: یا باید نشان داد که هیچ چیز وجود ندارد، یا باید نشان داد که هرچه وجود دارد وابسته به ذهن بشر است. بنابراین ممکن است تصور شود، چون کمتر کسى حاضر است این دو راه را بپیماید، رئالیسم معتدل دیدگاهى درست امّا بىاهمیت است. پاسخ این اِشکال در ادامه مباحث روشن خواهد شد و ما خواهیم دید که ضدرئالیسم پروتاگوراس در غرب معاصر حضورى گسترده دارد. در واقع، رواج ضدرئالیسم افراطى در فلسفه معاصر به اندازهاى است که برخى معتقدند حتى براى ضدرئالیسم گرگیاس نیز مىتوان طرفداران زیادى را یافت و بسیارى از دیدگاههاى فیلسوفان تحلیلى بر این پیشفرض مبتنى است که: «چیزى وجود ندارد.»
با اینهمه، رئالیسم معتدل نیز با مسائلى روبهروست که باید به آنها پاسخ داد. مهمترین مسئله ناسازگارى ماهیت وجودشناختى این تعریف از رئالیسم با دیدگاه فیلسوفان تحلیلى است؛ چراکه در فلسفه تحلیلى معاصر، وجودشناسى را شاخهاى معرفتى به شمار نمىآورند. از اینرو، پایهگذاران روش تحلیلى اینگونه دیدگاهها را بىمعنا تلقّى مىکنند. این گروه از فیلسوفان بر اساس روش تحلیلى، به جاى حل کردن مسئله رئالیسم متافیزیکى، تلاش مىنمایند تا آن را منحل کنند. بنابراین، مهمترین چالشى که هرگونه رئالیسم متافیزیکى و از جمله رئالیسم معتدل با آن روبهروست چالش مشروعیت پرسشهاى وجودشناختى است
تردید در مشروعیت رئالیسم متافیزیکى از دیدگاهى کانتى سرچشمه گرفته که بر اساس آن، تلاش براى پاسخگویى به پرسشهاى متافیزیکى، خروج از مرزهاى ذهن است. البته، در فلسفه کانت، شىء فىنفسه در حد «فرض» حفظ شده، امّا عنوان «وجود» بر آن اطلاق نشده است؛ چون «وجود» از مقولات است و فقط بر پدیدارها اطلاق مىشود. از اینرو، ایدئالیستهاى دوران پس از کانت، شىء فىنفسه را به مثابه فرضى غیرضرورى و متناقض به کنارى نهادند و جهان هستى را منحصر به پدیدارهاى ذهنى دانستند. بنابراین، از نظر تاریخى، تردید در مشروعیت متافیزیک خودویرانگر شد و به نفى رئالیسم و جانبدارى از ضدرئالیسم انجامید
پوزیتیویسم (اثباتگرایى) در قرن بیستم تلاشى براى نفى مشروعیت متافیزیک بود، بدون اینکه به متافیزیک پساکانتى گرفتار شود. بر اساس معیار «معنادارى» پوزیتیویستى، گزارهاى معنادار است که بتوان از راه تجربه به اثبات یا تأیید آن پرداخت. اگر این معیار درست باشد، هرگونه بحث وجودشناختى ـ از جمله بحث از رئالیسم ـ بىمعنا خواهد شد؛ در پاسخ به دو پرسشى که در ابتداى این مقاله طرح شد، نه مىتوان جانب رئالیسم را گرفت و نه مىتوان از ضدرئالیسم جانبدارى کرد. از آنجا که چنین پرسشهایى از راه تجربه پاسخ نمىیابند، باید آنها را به جاى حل کردن منحل کرد. به عبارت دیگر، باید نشان داد که پرسشهایى واقعى نیستند؛ بلکه شبهپرسشهایى هستند که به علّت کاربرد نادرست زبان طرح شدهاند
معیار معنادارى پوزیتیویستى با مشکلات شناختهشدهاى روبهرو شد؛ براى مثال، بر اساس این معیار، بیشتر حوزههاى معرفتى بشر از جمله دین، فلسفه، اخلاق، تاریخ، علوم اجتماعى، و هنر به بحران مشروعیت دچار شدند. این معیار به اندازهاى تنگنظرانه بود که حتى توان تحمّل علوم تجربى را نیز نداشت؛ چون «کلّیت» و «ضرورت» دو ویژگى قانون علمى به شمار مىروند، امّا با مشاهده تجربى نمىتوان به این دو ویژگى قانون علمى دست یافت. ضمن آنکه بسیارى از قوانین علمى بر مبناى روش ایدهآلسازى9 به دست مىآیند که نه مىتوان براى اثبات یا تأیید آنها از تجربه بهره گرفت و نه مىتوان از نقش این قوانین در علم چشمپوشى کرد. مشکل دیگر این معیار آن بود که حتى خود این معیار و استدلالهاى مربوط به آن نیز ماهیتى تجربى نداشتند. بنابراین، با پذیرش معیار پوزیتیویستى، بیشتر حوزههاى معرفتى و علمى بشر ـ حتى خود این معیار ـ بىمعنا خواهند شد
این مشکلات، که هر کدام بارها در متون گوناگون مربوط تکرار شدهاند، نشان مىدهند «تجربه» و «عقل» مکمّل یکدیگرند.10 متافیزیک از تجربه و عقل بهره مىگیرد و علم نیز از مفاهیم متافیزیکى بهرهمند و بر پیشفرضهاى متافیزیکى استوار مىشود. در ضمن، پرسشهاى بااهمیت بسیارى وجود دارند که نمىتوان صرفآ از راه تجربه به پاسخ آنها دست یافت: وجود خدا، استقلال داشتن یا نداشتن جهان از ذهن بشر، اختیار یا جبر، معناى زندگى، امکان جاودانگى و;؟ اینگونه پرسشها دغدغه فکرى انسانهاى فیلسوف و غیرفیلسوف به شمار مىروند؛ از اینرو، تلاش براى منحل کردن چنین پرسشهایى، دغدغه و نگرانى انسان را از بین نمىبرد
شکست پوزیتیویسم نشان داد که حتى مخالفان متافیزیک نیز، بدون دست یازیدن به پیشفرضها و مفهومهاى متافیزیکى، نمىتوانند از دیدگاه خود دفاع کنند. گفتنى است، بحران فراگیر مشروعیتى که پوزیتیویسم در حوزههاى گوناگون معرفتى ایجاد نمود ثابت کرد که اگر از روش عقلى چشمپوشى و به تجربه بسنده کنیم، فقط به سایهاى از حقیقت مىرسیم. در فلسفه هیوم، که از نظر تاریخى زمینهساز نفى متافیزیک در اندیشه کانتى و پوزیتیویستى است، این نتیجه به گونهاى روشنتر دیده مىشود. دکارت، پیش از هیوم، بر وجود سه جوهر «خدا»، «جسم» و «نفس» استدلال کرده بود؛ امّا هیوم مفهوم جوهر را، چون تجربهپذیر نیست، مفهوم متافیزیکى بىمحتوایى دانست.11 از نظر او، جسم مادّى چیزى جز اعراض ادراکشدنى نیست. البته بر اساس روش هیوم، دلیلى بر وجود این اعراض در خارج از ذهن نیز در اختیار نیست. بنابراین، آنچه براى هیوم (پس از نفى جوهر) باقى ماند تصوراتى بود که از اعراض داشت. به همین سبب، فلسفه هیوم به نوعى از اصالت پدیدار12 انجامید. گاه، براى اینکه به عمق شکّاکیت هیوم پى برده شود، این اصالت پدیدار را با خودتنهاگروى13 برابر دانستهاند؛14 امّا خودتنهاگرا دستکم باید وجود جوهر «نفس» را بپذیرد، در حالى که هیوم راهى براى پذیرش جوهر «نفس» نداشت و چیزى بیش از جریانى از تصورات را در درون خود نمىیافت.15 به هر روى، تنگنظرى معیار هیوم به قدرى است که حتى خودتنهاگروى نیز نمىتواند عمق انحصارگرایى حاصل از آن را نشان دهد
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله وحی و تجربه دینی با pdf دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله وحی و تجربه دینی با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
چیستی وحی در مسیحیت
دیدگاه زبانی
دیدگاه تجربی
عوامل زمینه ساز ظهور رمانتیسم
عقلگرایی سده هجده
نقّادی کتاب مقدس
تعارض عهدین با عقل و علم
ماهیت تجربه دینی
1 تلقّی احساسی از تجربه دینی
2 تجربه دینی؛ نوعی ادراک حسی
3 تلقّی فوق طبیعی از تجربه دینی
وحی قرآنی و تجربه دینی
چیستی وحی
کاربردهای وحی در قرآن
رابطه تجربه دینی و وحی رسالی
پىنوشتها
منابع
ـ ابن فارس، ابوالحسن احمد، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دارالجلیل، 1411ق؛
ـ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد بن حماد، الصّحاح، الطبعه الثالثه، دارالعلم للملایین، 1404ه.ق؛
ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362؛
ـ پترسون و دیگران، عقل و اعتقادات دینی، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، طرح نو، 1376؛
ـ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، تهران، مؤسسه فرهنگی رجاء، 1373، ج 7؛
ـ جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، قم، دارالفکر، 1372؛
ـ ساجدی، ابوالفضل، «روشهای حل تعارض عقل و دین»، معرفت، ش51؛
ـ ــــــــــ، «مقایسه میان سه رویکرد تفسیری در فهم قرآن و عهدین»، قبسات، ش29؛
ـ سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1379؛
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، جماعه المدرسین بقم المشرفه، مؤسسه النشر الاسلامی، 1360؛
ـ فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب کتاب العین، تهران، اسوه، 1414ه.ق؛
ـ قائمینیا، علیرضا، تجربه دینی و گوهر دین، قم، بوستان کتاب، 1381؛
ـ گاردر، یوستاین، دنیای سوفی: داستانی درباره تاریخ فلسفه، ترجمه کورش صفوی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی،1374؛
ـ گالووی، آلن، پانن برگ: الهیات تاریخی، ترجمه مراد فرهادپور، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1376؛
ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج18؛
ـ معرفت، محمدهادی، «گفتوگویی پیرامون وحی»، مجله معرفت، ش 60، ص 8ـ13؛
ـ وین، پرادفوت، تجربه دینی، ترجمه عباس یزدانی، قم، مؤسسه فرهنگی طه، پاییز 1377؛
ـ هوردرن، ویلیام، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه طاطهوس میکائلیان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368؛
ـ هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی، 1372؛
منابع لاتین
- Grant, Robert M. and David Tracy, A Short History of the Interpretation of the Bible, Fortress Press, 1984;
- Peterson, Michel, et al., Reason and Religious Belief, An Introduction to the Philosophy of Religion, Oxford University Press, 1991;
- Otto, Rudolf, The Idea of the Holy, Oxford University Press,
یکی از مسائل مطرح در حوزه دینپژوهی نوین، ماهیت وحی و تجربه دینی است. موضوع، بررسی این مسئله است که آیا میتوان وحی قرآنی را تجربه دینی پیامبر تلقّی کرد؟ این نوشتار در پی آشکار ساختن نسبت میان این دو میباشد. برای رسیدن به این مقصود، لازم است ابتدا چیستی وحی و تجربه دینی در اندیشه مسیحی به بحث گذاشته شود. بدین منظور، دیدگاههای دوگانه درباره وحی و دیدگاههای سهگانه ماهیت تجربه دینی و دیدگاه صحیح بررسی گردیدهاند، سپس به بیان چیستی وحی قرآنی پرداخته شده است. در این میان، کاربردهای متعدد وحی در قرآن و سپس مراد از وحیانی بودن آموزههای آن بررسی شدهاند. در فرجام مقاله، ملاحظاتی درباره نوع پیوند وحی قرآنی با تجربه دینی ذکر گردیده است
کلید واژهها
فلسفه دین، وحی، تجربه دینی، الهام، تجربه، قرآن، کتاب مقدّس
بررسی سیر دینپژوهی مسیحی گویای حضور دو دیدگاه زبانی و تجربی درباره وحی است که در پی میآیند
این دیدگاه در قرون وسطی حاکم بوده و امروزه نیز در صورتهای سنتیتر مذهب کاتولیک رومی و برخی حامیان پروتستان محافظهکار به چشم میخورد و طبق آن، وحی مجموعه حقایقی است که در قالب احکام و قضایا بیان شده است. وحی منتقلکننده حقایق اصیل و معتبر الهی به آدمی است. به تعبیر دائرهالمعارف کاتولیک «وحی را میتوان به انتقال برخی حقایق از خداوند به موجودات عاقل از طریق وسایطی، که ورای جریان معمول طبیعت است، تعریف کرد»
این تفسیر از وحی بر بعد گزارهای، لفظی و خطاناپذیری آن، به عنوان مجموعه آموزههایی صادق، حقیقی و فرستاده شده از سوی خدا پای میفشارد. بر این اساس، حقایق دینی نخست از زبان پیامبران بیان شده و سپس مسیح و رسولان، آن را به نحو اتم و اکمل بیان نمودهاند و اکنون در کتاب مقدس مضبوط است. شورای نخست واتیکان، باور کاتولیکها در عصر جدید از کتاب مقدس را چنین بیان نموده: «; این کتابها چون با الهام از روحالقدس نگاشته شدهاند، میتوان گفت که نویسنده آن خداوند است.»2 ماورودس این نوع وحی را مدل مبتنی بر گفت و شنود مینامد. در این مدل فرض آن است که خداوند از رهگذر سخن گفتن با ما، خود را بر ما مکشوف میسازد
منشأ این نگرش زبانی از وحی، دیدگاهی در باب ایمان است که آن را عبارت از پذیرش بیچون و چرای این حقایق وحیانی میداند. شورای واتیکان به سال 1870در تعریف ایمان چنین اظهار کرد: «یک کیفیت ماورای طبیعی که به واسطه آن، درحالی که لطف خداوند شامل حال ما گردیده و به مدد ما شتافته، باورکنیم چیزهایی را که خداوند وحی کرده، واقعیهستند»
این دیدگاه نقدهایی را در پی داشت؛ از جمله آنکه مدعی مرجعیتی مطلق، آزمون نشده و ناشدنی است. گرچه میتوان در زندگی روزمره مرجعیت اموری مانند تشخیص پزشک خبره را پذیرفت و آن را معقول و مدلل ساخت، امّا در دعاوی دینی این امر میسر نیست؛ زیرا آزمونهای شناخته شدهای برای اثبات اعتبار تشخیص پزشک وجود دارد، امّا در مورد وحی چنین امری ناممکن است. وانگهی، در کثیری از موارد، دعاوی تورات و انجیل بر خلاف نتایج علم و عقل است
سده هجدهم، که دوره شکوفایی عقل و عصر روشنگری نام گرفته است، بر مرجعیت مطلق کتاب مقدس حمله بُرد. فقدان پاسخی روشن به مشکلات درونی کتاب مقدس و به دنبال آن روند رو به رشد علمگرایی و اومانیسم، به تدریج بستر رویکردی بدیل برای تلقّی زبانی وحی فراهم آورد
بنابر این روی آورد، وحی حاوی مجموعه گزارهها و حقایقی فرستاده شده از سوی خدا نیست. خداوند در پی آن نبوده است کتابی خطاناپذیر را املا و یا محتوای آن را به پیامبر القا کند، بلکه وحی به معنای انکشاف خداوند است. او از طریق تأثیر بر تاریخ به عرصه تجربه بشری پای مینهد. از اینرو، احکام کلامی بر وحی مبتنی نیستند، بلکه تلاشی بشری برای فهم معنا و اهمیت حوادث وحیانی تلقّی میشوند. این نگرش نتایجی دارد. یکی از نتایج آن، نفی الهیات طبیعی (عقلی) و نقلی است. الهیات طبیعی، که درصدد یافتن پایههایی عقلانی برای آموزههای دینی است از این جهت مورد انکار قرار میگیرد که برای اثبات متعلق ایمان باید از ایمان و تجربه درونی مدد جست. نفی الهیات نقلی نیز بدین رو است که الهیات نقلی، وحی را به مثابه انکشاف مجموعهای از احکام الهی و کلامی انسان میانگارد؛ در حالی که وحی، به معنای انکشاف خداوند از طریق تاریخ است
نتیجه دیگر این است که کتاب مقدس سراپا مکتوبی بشری است که انسان جایزالخطا آن را به نگارش درآورده است. به همین دلیل، بررسی آن باید به مدد انواع روشهای تحقیق تاریخی و ادبی انجام شود
وانگهی، از آنجا که وحی چیزی جز انکشاف خداوند نیست، فقط اکنون و در زمان حال میتوان او را به عنوان خداوند حی شناخت. وحی در فعل کنونی خداوند و تجربه کنونی ما پدیدار میشود، و این چیزی است که در لسان شرع آن را «پیامآوری روح القدس» تعبیر میکنند. وحی مجموعهای از گزارهها یا تعالیم الهی نیست که بتوان جدا از تجربه خویش از خداوند به دست آورد. از سوی دیگر، به دلیل ماهیت درونی و تجربی آن همیشه بیان آن همراهِ تعابیر و تفاسیر بشری است و هیچ وحیای فارغ از تفسیری بشری نمیتوان یافت
ظهور نگرشهای تجربی از وحی، زمینهای پدید آورد تا دینپژوهان و متکلّمان مسیحی در مقام تبیین بیشتر تجربه دینی برآیند و نظریّههای متعددی ارائه دهند. در این رویآورد، وحی را امری درونی قلمداد کردند که برای آدمی قابل تجربه شخصی است و آن را «تجربه دینی» خواندند.8 در تبیین مفهوم تجربه دینی به اختصار میتوان چنین گفت: ما در زندگی خود تجارب فراوانی را کسب میکنیم؛ مانند تجارب علمی، پژوهشی، هنری، همسرداری و فرزندداری. گاهی متعلق تجربه ما امور متعارف نیست، بلکه احساسات درونی ما نسبت به موجودی فوق طبیعی است. گروهی از اندیشهوران احساسات درونی انسان در مواجهه و ارتباط با خداوند، حقیقت غایی، موجود نامتناهی و تجلیات خداوند، یا نسبت خود با خدا و یا خدا با جهان را تجربه دینی گفتهاند. برخی جنبه شهودی و معرفتی آن را نیز در نظر گرفتهاند. تجارب دینی غالبا با نوعی شهود و احساس ارتباط مستقیم با غایت موردنظر همراهند. هر کس به فراخور حال خود میتواند در شرایط ویژهای چنین احساساتی را تجربه کند. به گفته برایتمن، تجربه دینی هرگونه تجربهای است که هر کس میتواند با خدا داشته باشد. تجربه دینی نوع یا کیفیت یگانهای از تجربه نیست. روش یگانهای برای درک تجربه است. عوامل متعددی به ظهور این رویکرد انجامید که در پی میآید
در قرن 18و 19، نبرد تأملات فلسفی و استدلالهای خشک و بیروح به تضعیف گرایید و بستر تولد مکتبی جدید به نام رمانتیسم فراهم آمد. این نهضت، که واکنشی فراروی عصر روشنگری و مطلقالعنان انگاری عقل بود، در آلمان هویدا گشت. آنچه جایگزین عقل شد، احساس، تخیل، عشق و اشتیاق بود. پیشتر نیز کسانی چون روسو بر جایگاه احساس پای فشرده بودند، اما این بار رویکرد احساسی به جریان خروشانی مبدّل شد که عصر فکری بدیعی را پدید آورد. تبلور کامل این عصر را میتوان در آثار نوابغ هنری چون بتهون مشاهده کرد. از خصایص بارز این دوران تأکید بر جایگاه هنر در معرفت انسان است. رمانتیکها به رغم ناشناختنی بودن «بودها» از نظر کانت، مدعی بودند که میتوان به مدد عواطف و احساسات به فهم ناشناختنیها رسید. آنان تنها هنرمند را قادر به دستیابی به ناگفتنیها میدانستند. برخی پا را فراتر نهادند و از شباهت هنرمند و خدا در خلاقیت و آفرینش دم زدند
ولادت این مکتب بستر مناسبی برای رویش نگرش احساسی و عاطفی در دینپژوهی گشت تا جایی که شلایر ماخر، دین را به احساسات قلبی محصور دانست
سده 18، که به قرن عقلگرایی و روشنگری مشهور است، ضرباتی سهمگین بر پیکره باورهای دینی مسیحیت وارد ساخت. عقلگرایان در هرگونه باور غیر عقلی تردید کردند. هیوم به مخالفت با معجزات پرداخت. کانت ادله توماس اکوایناس بر اثبات خدا را مخدوش ساخت. وی با دیدگاه ناقدانهاش اعتبار الهیات طبیعی را فروریخت و امکان تبیین باورهای دینی از رهگذر استدلال عقلی و فلسفی را کنار زد و با اخراج دین از قلمرو عقل نظری، آن را به عقل عملی محدود نمود. کانت باورهای مذهبی را تابع حوزه اخلاق شمرد که خود پیوندی ژرف با عواطف و احساسات دارد
یکی از مهمترین دینپژوهیهای دو سده 19و 20، بررسی و نقادی کتاب مقدس است. همواره به ویژه در قرون اخیر تلاشهای عمدهای برای کشف نسخ اصلی و کهن کتاب مقدس و رفع تردید در اعتبار و انطباق آن با نسخ اصلی انجام شده است، ولی نه تنها تردیدها مرتفع نشده، بلکه قرن 19و 20 شاهد رشد روز افزون این تردیدها بوده است. این امر به گسترش روز افزون روند نقادی کتاب مقدس انجامید.11 ربرت ام. گرنت در وصف مکاتب تفسیری عهد جدید مینویسد
انتقاد جدیدتر از کتاب مقدس در واقع شکگراتر از انتقاد در قرن 19 است؛ زیرا امکان فهم بسیاری از مطالبی را که در آن قرن بدیهی تلقّی میشدند، زیر سؤال میبرد. فیالمثل آیا ما برای رسیدن به اینکه فلان عبارت معتبر است، اطّلاعاتی داریم یا نه. ما اغلب فاقد چنین اطلاعاتی هستیم و یک انتقاد صادق باید به محدودیتهای خود اعتراف کند
پاپ پایوس دوازدهم در اعلامیه پاپی خود با نام30 (Divino afflante spiritu) سپتامبر (1943ضمن برشمردن نکات و شرایط لازم برای تفسیر و فهم کتاب مقدس بر باستانشناسی، پاپیروسشناسی، و کشف نسخ خطی تأکید دارد.12 پاپیروسشناسی13 و کشف نسخ خطی در جایی لازم است که اصل اعتبار اناجیل موجود مورد تردید باشد و لذا پاپ پایوس دوازدهم نخستین قدم لازم برای فهم کتاب مقدس را پیگیری راههایی برای کشف اصل اعتبار آن میداند
گرنت صریحا انطباق انجیل فعلی با گفتههای عیسی را رد میکند و میگوید
این بدان معنا نیست که عیسی تمام کلماتی را که از او گزارش شده است، دقیقا به همان شکلی که انجیلنویسان نوشتهاند، گفته است
و نیز میگوید
وانگهی از اینکه محققین به مرحله تحلیل تاریخی برسند، باید در اعمال نسبتا علمی انتقاد متنی و ادبی [کتاب مقدس] درگیر شوند. اخیرا کشفهای مهمی در باب مسائل مربوط به متن انجام شده است;. این کشفها به خوبی میتوانند به این معنا باشند که بازیابی متون معتبر نخستین، در جایی که اختلاف نظر وجود دارد، یک «احتمال غیرممکن» شده است
انتقادات روزافزون، فلاسفهای نظیر شلایرماخر را به چارهاندیشیهای نوینی در دینپژوهی سوق داد و آنان را واداشت تا تکیهگاه دین را از کتاب مقدس به نهانخانه قلب مؤمن انتقال دهند و به زعم خویش، اساس دین را از آسیب دور سازند و خیال خود را از پرسشهای پرتوان آسوده کنند
پیدایش و پیشروی دانش نوین تجربی پرسشهای پرشماری پیش روی پژوهشگران کتاب مقدس نهاد و بدین سان، تعارضاتی تازه میان علم و دین رخ نمود.15 گرنت منشأ اصلی انتقادات متفکران و حامیان مدرنیسم به یهودیت ومسیحیت را شکافی میداند که مدرنیستها میان الهیات و علم یافتند.16 ارنست رنن مینویسد
هیچ تناقضی نباید در این کتاب وجود داشته باشد. اکنون با توجه به مطالعه دقیقی که از کتاب مقدس انجام دادهام، در همان حال که گنجینههایی تاریخی و زیباشناختی بر من نمایان شد، این نکته نیز برایم اثبات شد که کتاب مقدس همچون سایر کتب کهن، از تناقضات، اشتباهات و خطاها در امان نیست. در این کتاب داستانهای دروغین، افسانهها و آثاری وجود دارد که کاملا بر ساخته انسان است
پراودفوت، منشأ اندیشه تجربه دینی را تنازع دین و رشد دانش تجربی میداند. به نظر وی پردازشگران پهنه دین به پذیرش احساسی بودن دین پناه بردند تا از مواجهه با تعارضات علم و دین بگریزند. فیالمثل شلایر ماخر با طرح تجربه دینی به مثابه امری مستقل از مفاهیم و عقاید، راهی برای حفظ عقاید دینی جست. رویکرد وی اساس تعارض میان باورهای دینی و دستاوردهای دانش نوین یا هر نظریه دیگری را از میان برداشت.18 بارث، شلایر ماخر و فیلیپس رویکردهای مشابهی پیش گرفتند تا هرگونه اندیشهورزی و تعقل در حیطه ایمان مسیحی یا تجربه و باور دینی را به تحلیل و توضیح درونی منحصر سازند
عوامل فوق به رویآوردهای تجربی در عرصه وحیشناسی انجامید و وحی نوعی تجربه دینی قلمداد شد. اینک، برای تبیین بیشتر موضوع، ماهیت تجربه دینی را به بحث میگذاریم
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله معنا و ماهیت حق با pdf دارای 42 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله معنا و ماهیت حق با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
معانی «حق»
الف. معنای لغوی «حق»
ب. اصطلاح فلسفی
ج. اصطلاح اخلاقی
د. اصطلاح فقهی
ه . اصطلاح حقوقی
و. اصطلاح سیاسی
تبیین معنای «حق»
نسبت فعل با هدف مطلوب
نسبت فعل با فاعل
نسبت صاحب حق با مطلوب
ماهیت حق
ماهیت حق در موجودات ممکن
ماهیت حق در خداوند
نتیجه بحث
منابع
پى نوشت ها
ـ آخوند خراسانی، محمّدکاظم، حاشیه المکاسب، تحقیق سیدمهدی شمسالدین، تهران، وزاره الارشاد الاسلامی، 1406
ـ آقابخشی، علی و افشاریراد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، چاپار، 1379
ـ آقایی، بهمن، فرهنگ حقوقی بهمن (انگلیسی ـ فارسی)، تهران، کتابخانه گنج دانش، 1378
ـ آملی، میرزا هاشم، المکاسب و البیع: تقریرات النائینی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1413، ج 1
ـ ابنسینا، الالهیّات من الشفاء: مع تعلیقات صدرالمتألّهین، قم، بیدار، بیتا
ـ ـــــ ، الشفاء: الفن الخامس من المنطق فی البرهان، تحقیق أبوالعلاء عفیفی، قاهره، وزاره التربیه و التعلیم، 1375ق
ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، أدبالحوزه، 1405، ج 10
ـ ابوالسعود، رمضان محمّد و زهران، همام محمّد محمود، مبادیء القانون (المدخل للقانون الالتزامات)، الاسکندریه، دارالمطبوعات الجامعیه، 1998م
ـ احمدبن فارسبن زکریّا، ابوالحسین، معجم مقاییس اللغه، تحقیق و ضبط عبدالسلام محمّد هارون، قم، مکتبالاعلام الاسلامی، 1404، المجلد الثانی
ـ اراکی، محمّدعلی، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان، 1415، ج 1
ـ اسماعیلابن عباد، المحیط فی اللغه، تحقیق محمّدحسین آل یاسین، بیروت، عالمالکتب، 1414، ج 2
ـ التوحیدی، میرزا محمّدعلی، مصباح الفقاهه فی المعاملات: تقریرات ابحاث ابیالقاسم الموسوی الخوئی، بیروت، دارالهادی، 1412، الجزءالثانی
ـ الجوهری، اسماعیلبن حمّاد، الصحاح تاجاللغه و صحاح العربیه، ط. الثانیه، بیروت، دارالعلم للملایین، 1399ق، الجزءالرابع
ـ الخوری الشرتونی اللبنانی، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، بیروت، مرسلی الیسوعیه، 1889م، ج 1
ـ الراغب الاصفهانی، ابوالقاسمالحسین بن محمّد، المفردات فی غریبالقرآن، ط. الثانیه، بیجا، مکتبه المرتضویه، 1362
ـ الزبیدی، محمّد مرتضی، تاج العروس من جواهرالقاموس، بیروت، منشورات دارمکتبه الحیاه، 1306ق، ج 6
ـ الشیرازی، صدرالدین محمّد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، صحّحه و علّق علیه حسن حسنزاده آملی، تهران، مؤسسه الطباعه و النشر، 1414، الجزء الاول
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، ط. الثانیه، قم، مکتبه المصطفوی، 1368، ج 1
ـ الطباطبائی الیزدی، السید محمّدکاظم، حاشیه المکاسب، قم، اسماعیلیان، 1378، ج 1ـ2
ـ الطباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ط. الثالثه، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1393ق، المجلد الثانی
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، تصحیح و تعلیقه غلامرضا فیّاضی، قم، مؤسسه آموزشیوپژوهشی امامخمینی، 1382،ج 4
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1362
ـ العسکری، ابوهلال، معجم الفروق اللغویه، قم، جامعه مدرّسین، 1412
ـ الغروی الاصفهانی، محمّدحسین، حاشیه کتاب المکاسب، قم، منشورات مجمع الذخائر الاسلامیه، 1418، الجزء الاول
ـ الفراهیدی، ابوعبدالرحمان الخلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، قم، دارالهجره، 1405، الجزءالثالث
ـ الفیروزآبادی، مجدالدین محمّدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 1412، الجزءالثالث
ـ ـ القزوینی الکاتبی، عمربن علی، شرح الشمسیه، چ دوم، قم، منشورات الرضی ـ زاهدی، 1363
ـ الکیّالی، عبدالوهّاب و دیگران، موسوعه السیاسه، بیروت، المؤسسه العربیّه للدراسات و النشر، 1981
ـ المقری الفیومی، احمدبن محمّدبن علی، المصباح المنیر، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 2001، ج 1ـ2
ـ الموسوی الخمینی، روحاللّه، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان، 1366، ج 1
ـ النجفی الخوانساری، موسیبن محمّد، منیهالطالب فی شرح المکاسب: تقریرات النائینی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1418، ج 1
ـ انصاری، مرتضی، المکاسب، قم، مؤسسه الهادی، 1418، ج 3
ـ أنیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط، ط. الرابعه، بیجا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372، ج 1
ـ جعفری لنگرودی، محمّدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، کتابخانه گنج دانش، 1378، ج 3
ـ ـــــ ، مقدّمه عمومی علم حقوق، چ پنجم، تهران، کتابخانه گنج دانش، 1375
ـ جوادی آملی، عبداللّه، حق و تکلیف، تحقیق و تنظیم مصطفی خلیلی، قم، اسراء، 1384
ـ ـــــ ، فلسفه حقوق بشر: سلسله بحثهای فلسفه دین، قم، اسراء، 1375
ـ حائری یزدی، مهدی، کاوشهای عقل عملی: فلسفه اخلاق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1361
ـ حسنزاده آملی، حسن، انّه الحق: یازده رساله فارسی (فلسفی، منطقی، عرفانی)، بیجا، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363
ـ ـــــ ، نصوصالحکم بر فصوصالحکم، تهران، رجاء، 1365
ـ حسینی شاهرودی، سیدعلی، محاضرات فی الفقه الجعفری: المکاسب المحرّمه: تقریرات ابحاث ابیالقاسم الموسوی الخوئی، قم، دارالکتابالاسلامی، 1409، ج 2
ـ دانشپژوه، مصطفی و خسروشاهی، قدرتاللّه، فلسفه حقوق: سلسله دروس اندیشههای بنیادین اسلامی، چ ششم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381
ـ راسخ، محمّد، حق و مصلحت: مقالاتی در فلسفه حقوق، فلسفه حق و ارزش، تهران، طرح نو، 1381
ـ رضا، احمد، معجم متناللغه: موسوعه لغویه حدیثه، بیروت، دار مکتبهالحیاه، 1377ق، المجلّد الثانی
ـ سبحانی، جعفر، حسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، نگارش علی ربّانی گلپایگانی، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370
ـ سبزواری، ملّاهادی، شرح المنظومه: قسمه الحکمه، غررالفرائد و شرحها، مع تعلیقه حسن حسنزاده الآملی، چ دوم، قم، ناب، 1380، ج 2
ـ سهروردی، شهابالدین یحیی، کتاب المشارع و المطارحات، در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدّمه هنری کربن، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372، ج 1
ـ صدر، سیدمحمّد، ماوراء الفقه، بیروت، دارالاضواء، 1416، الجزءالثالث
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدّمه و پاورقی مرتضی مطهّری، قم، دارالعلم، 1350، ج 2
ـ فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، تهران، حکمت، 1380
ـ کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق: تعریف و ماهیت حقوق، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377، ج 1
ـ ـــــ ، مقدّمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران، چ نوزدهم، بیجا، شرکت سهامی انتشار با همکاری بهمن برنا، 1374
ـ گاراندو، میکائیل، لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عبّاس باقری، تهران، نی، 1383
ـ مرعشلی، ندیم و مرعشلی، أسامه، الصحاح فی اللغه و العلوم: تجدید صحاح العلّامه الجوهری و المصطلحات العلمیه و الفنیه للمجامع و الجامعات العربیه، بیروت، دارالحضاره العربیّه، 1974، ج 1
ـ مصباح، مجتبی، بنیاد اخلاق: روشی نو در آموزش فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364، ج 1
ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، مؤسسه فی طریق الحق، 1405
ـ ـــــ ، حقوق و سیاست در قرآن، نگارش محمّد محرابی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1377
ـ مطهّری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، چ دوم، تهران، حکمت، 1366، ج 2
ـ معین، محمّد، فرهنگ فارسی، چ پنجم، تهران، امیرکبیر، 1362، ج 1
ـ واحدی، قدرتاللّه، مقدّمه علم حقوق، چ دوم، تهران، کتابخانه گنج دانش، 1376
ـ یثربی قمی، سیدعلی، مقدّمه علم حقوق و نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران، چ دوم، قم، دفتر نشر نوید اسلام، 1376
- B.B.C. English, BBC English Dictinary, London, Harper Collins Publishers,
- Bittle, N. Celestine, M. Cap, O. F. Man and Morals: Ethics, Milwaukee, The Bruce Publishing Co.,
- Carson, Thomas, L., and Paul K. Moser, Morality and The Good Life, New York, Oxford University Press,
- Coleman, Jules L., Risks and Wrongs, Cambridge,
- Curley, Edwin, “Kissinger, Spinoza, and Genghis Khan,” in The Cambridge Companion to Spinoza, ed. by Don Garrett, Cambridge,
- Donnelly, Jack, Universal Human Rights in Theory and Practice, London, Cornell University,
- Dworkin, Ronald, “Rights as Trumps,” in Theories of Rights, ed. by J. Waldron, Oxford University Press,
- —– , Taking Rights Seriously, Cambridge, Harvard University Press,
- Feinberg, Joel, “The Nature and Value of Rights,” in Liberalism: Critical Concepts in Political Theory, ed. by G. W. Smith, v.2, London and New York, Rutledge,
- —– , Harm to Others: The Moral Limits of the Criminal Law, New York, Oxford,
- Grant, Moyra, Key Ideas in Politics, London, Nelson Thornes,
- Harris, Errol E., Spinoza’s Philosophy: an Outline, London, Humanities Press,
- Hart, H. L. A., Essays on Bentham: Jurisprudence and Political Theory, New York, Oxford,
- Heywood, Andrew, Political Theory: An Introduction, New York, Palgrave Macmillan,
- Hohfeld, Wesley Newcomb, Fundamental Legal Conception, London, Yale University Press,
- Jones, Peter, Rights, New York, St. Martin’s Press,
- Lyons, David, Rights, Welfare, and Mill’s Moral Theory, New York, Oxford,
- Malcolm, Noel, “Hobbes and Spinoza,” in The Cambridge History of Political Thought, ed. by J. H. Burns, with the assistance of Mark
Goldie, New York, Cambridge,
- Scruton, Roger, Spinoza: A Very Short Introduction, New York, Oxford,
- Tansey, Stephen D., Politics: The Basics, London and New York, Rutledge,
- Waldron, Jeremy, Theories of Rights, New York, Oxford,
- Wellman, Carl, “Concepts of Rights,” in Encyclopedia Of Ethics, ed. by C. Becker, Lawrence, B. Becker, Charlotte, New York, Rutledge,
مسئله «حق» یکی از مسائل مهم و شایع عصر ماست؛ عصری که «عصر حق» نام گرفته. این مسئله از مسائل عمده و اساسی علوم سیاست، اخلاق و حقوق به شمار میآید
اما تحلیل درست مسئله «حق» فرع بر تعیین دقیق معنای آن از میان معانی گستردهاش در لغت و اصطلاحات علوم گوناگون است، و آنچه در این مباحث از لفظ «حق» اراده میشود، معنای آن در ترکیب «حق داشتن» است، نه «حق بودن»
همچنین مباحث گوناگونی درباره «حق» قابل طرح است؛ مانند منشأ حق انسانها در میان موجودات صاحب حق، معنای «حق»، ماهیت حق، تلازم حق و تکلیف، و اطلاق و نسبیت حق
این نوشتار پس از ذکر معانی لغوی و اصطلاحی «حق» و تبیین معنای مورد نظر، در صدد تعیین ماهیت حق از میان مباحث مذکور است و حق را دارای ماهیتی دوگانه ـ یعنی تکوینی و اعتباری ـ میداند
کلیدواژهها: حق، درست، حق بودن، حق داشتن، ماهیت حق، تکوینی و اعتباری
مسئله «حق» یکی از مباحث مهم جاری در حوزه اندیشههای سیاسی، حقوقی و اخلاقی است. انسان امروز، این عصر را «عصر حق» نامیده است و خود را محق میداند. او به همین امر اکتفا نمیکند که مسئلهای موجب رفاه او شود، بلکه تنها دستیابی به حقوقش او را آرام میسازد
حقهایی که انسان طالب آنهاست منحصر به بخش خاصی از زندگی او نیست، بلکه شامل عرصههای گوناگون روابط اخلاقی فرد با خانواده و جامعهاش، روابط متنوّع حقوقی او با افراد دیگر در زندگی خانوادگی و اجتماعی و نیز روابط گسترده سیاسی افراد با یکدیگر و با حاکمان و روابط بینالمللی میشود
اما تعیین درست حقهای صاحبان حق در حوزههای گسترده مزبور، متوقف بر حلّ مسائل گوناگونی درباره حق است؛ مانند تعیین ماهیت و معنای حق، منشأ حق، و تلازم میان حق و تکلیف. این نوشتار درصدد تبیین دو مسئله اول ـ یعنی معنا و ماهیت حق ـ است. اما پیش از تحلیل دو مسئله مزبور، ضروری است مقصود از «حق» در محل بحث روشن شود
«حق»2 در لغت و اصطلاح، دارای معانی گوناگونی است. از اینرو، لازم است آن معانی لغوی و اصطلاحی ذکر و از میان آنها، معنای مورد نظر بیان شود
«حق» در لغت، به معانی گوناگونی استعمال شده است؛ از جمله: درستی، ثبوت، صدق، وجوب، شایسته، امر مقضی، یقین پس از شک، حزم، رشوه، احاطه، مال، قرآن، خصومت، مقابل باطل، احاطه، یقین، عدل و داد، نصیب و بهره فرد یا جامعه، ملک و مال، اسم خاص خداوند، موجود ثابتی که قابل انکار نیست، صحیح شمردن، مرگ، و حکم مطابق واقع که به این معنا، بر اقوال، عقاید و ادیان و مذاهب ـ از آن جهت که مشتمل بر اقوال و عقاید هستند ـ اطلاق میشود و در مقابل آن، باطل قرار دارد، بر خلاف واژه صدق که فقط در اقوال به کار میرود و در مقابل کذب قرار دارد
میان «صدق» و «حق» دو فرق وجود دارد
1 اگرچه قید مطابقت در هر دو موجود است، اما مطابقت در مورد «حق» از جانب واقع لحاظ میشود، در «صدق»، از جانب حکم؛ یعنی اگر حکم را مطابق واقع در نظر بگیریم به آن «صادق» میگویند، ولی اگر واقع را از آن جهت که مطابق حکم است لحاظ نماییم، حکم متصف به حق بودن میشود
2 حق اعم از صدق است؛ چون «حق» در اقوال، عقاید، ادیان و مذاهب استعمال میشود، اما «صدق» مختصّ اقوال است
(وقتی که «حق» صفت رفتار و اعمال قرار میگیرد): اخلاقا خوب، محِقّ بر اساس حکم قانون یا وظیفه، صادق و صحیح، درست در اعتقاد یا حکم، بهترین گزینه، طبیعی و سالم، واقعی و کامل؛ (در پوشاک:) قسمت رویین که دیده میشود، مطابق عدالت و قانون و اخلاق یا ملاک دیگر، مطابق واقع، عقل و حقیقت و درست، مناسب و شایسته، مطلوبترین و ضروریترین، در وضعیت مطلوب قرار داشتن، بیعیب و نقص ذهنی و متعادل، سلامت؛ (استعمال قدیمی و منسوخ:) خالص و غیرقلّابی، مربوط به طرف راست بدن؛ (در سیاست که غالبا در زبان لاتین با Rبزرگ نوشته میشود:) روشها یا دیدگاههای سیاسی ارتجاعی و محافظهکارانه داشتن؛ (در هندسه:) قائمه و راست، مستقیم و غیرمنحنی، مردم یا مکانهایی که در اجتماع مورد تحسین هستند
البته برخی معتقدند: حق فقط یک معنا دارد و موارد گوناگونی که حق در آنها استعمال می شود، مصادیق آن معنای واحد هستند، نه معانی متعدد آن
امّا الحق فله فی اللغه معان کثیره و المظنون رجوعها الی مفهوم واحد و جعل ماعداه من معانیه من باب اشتباه المفهوم بالمصداق و ذلک المفهوم هو «الثبوت» تقریبا، و الحقّ بالمعنی الوصفی هو «الثابت»، و بهذا الاعتبار یطلق علیه ـ تعالی ـ لثبوته بأفضل أنحاء الثبوت الذی لا یخالطه عدم أو عدمی، و الکلام الصادق حق لثبوت مضمونه فی الواقع (وَیُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ) أی: یثبته و (وَ کَانَ حَقّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ) أی: ثابتا و (حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ) أی: ثبت و (حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ) أی: ثبتت و (الحاقه) أی: النازله الثابته; و بالجمله فلم أجد فی الاستعمالات القرآنیه و غیرها ما یأبی بمفهومه عن الثبوت
اینکه «حق» در جمیع استعمالات خود، به معنای واحد «ثبوت» باشد، محل تأمّل است. برای مثال، مواردی از قبیل رشوه، احاطه، مال، قرآن و خصومت ـ که از معانی «حق» هستند ـ جز با تکلّفِ آشکار نمیتوان آنها را به «ثبوت» برگرداند
پس از روشن شدن معنای «حق» در لغت، به سراغ معانی اصطلاحی آن میرویم
واژه «حق» در اصطلاحات گوناگون، به معانی متفاوتی استعمال میشود که برخی از آنها به قرار ذیل است
کلمه «حق» در کاربرد فلسفی به معانی ذیل میآید
1 مطلق وجود خارجی که در وقتی از اوقات به فعلیت برسد. (این معنا همان اصطلاح مطلق عام در منطق است که در مقابل موجود بالقوّه قرار دارد.)
2 وجود دائم؛ مانند عقول؛
3 واجب بالذات که هیچگونه عدمی در آن راه ندارد
4 قول و اعتقادی که مطابَق واقع است. به عبارت دیگر، به قول و اعتقاد از آن جهت که واقع و نفسالامر با آن مطابِق است، «حق» گویند
5 آنچه شیء شایسته آن است
6 رسیدن شیء به غایت مقصودش؛
7 داشتن غایت صحیح عقلانی
یکی از مسائلی که در علم فلسفه اخلاق مورد بحث واقع میشود، تبیین مفاهیم و تصوراتی است که موضوع و یا محمول قضایای اخلاقی قرار میگیرند. مفهوم «درست»8 یکی از آن مفاهیم است که در علم اخلاق، صفت فعل انسان واقع میشود
صاحبنظران این علم به حسب مبانی متفاوتی که قبول میکنند، تعاریف گوناگونی در تبیین آن بیان مینمایند. از اینرو، در تعریف وصف «درست»، با آراء متعددی در فلسفه اخلاق مواجهیم، و بر اساس آن آراء، معانی متعددی برای آن ارائه شده که برخی از آنها به قرار ذیل است
الف. سودگرایان معتقدند: منفعت یا ضرری که از یک عمل پدید میآید تعیینکننده درست بودن یا نادرست بودن یک عمل از لحاظ اخلاقی است. اگر زنای با محارم، همجنسبازی و دروغ نادرست هستند بدین دلیل است که به خیر یا شر، خوشی یا ناخوشی انساناها آسیب میرسانند
البته سودگرایی انواعی دارد و برای نمونه، «سودگرایی عملی» معتقد است: یک عمل فقط و فقط در صورتی درست است که عمل دیگر در آن وقت نتیجه بهتری نداشته و یا احتمالاً نداشته باشد
ب. برخی دیگر معتقدند: آنچه یک عمل را متصف به درستی مینماید این است که نسبت به عمل دیگر خیر بیشتری پدید آورد
ج. بعضی نیز بر این باورند که «درست» به معنای «موجب سعادت هماهنگ بودن» است
د. همچنین در تعریف آن بیان میشود که «درست» به این معناست که چون از دیدگاهی غیرشخصی در آن نظر شود مورد تمایل قرار گیرد
ه . در فلسفه اخلاق، وقتی واژه «درست» به صورت صفت به کار میرود به معنای اخلاقا خوب12 است که در مقابل «غلط»13یا «اخلاقا بد»14 قرار دارد. در این حالت، صفت فعل انسان قرار میگیرد، و وقتی میگوییم: فعل انسان درست یا نادرست است بهمعنای این است که اخلاقا خوب یا بد است
و. کار درست کاری است که با هدف اخلاق تناسب داشته و به تبع آن، مطلوب باشد، و از میان چند کار، که تنها یکی از آنها را میتوان انجام داد، کاری درست است که با هدف اخلاق تناسب بیشتری داشته، مطلوبتر باشد
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله مسئله معیار با pdf دارای 38 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله مسئله معیار با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
پیشینه «مسئله معیار»
اهمیت بحث
تبیین مسئله
معیار صدق
معیار معرفت
روش تحصیل معیار
راهحلها
1 روشگرایان
2 جزئیگرایان
3 جزئیگرایی تبیینی
تفاوت رویکردها
بررسی
الف. روشگرایی
ب. جزئیگرایی تبیینی
روش تحصیل معیار در فلسفه اسلامی
جمعبندی
منابع
پى نوشت ها
ـ ابن سینا، التعلیقات، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1404
ـ ـــــ ، المنطق من الشفاء، قم، ذویالقربی، 1428، ج 3
ـ اخوانالصفا و خلّان الوفا، رسائل اخوان الصفا و خلّان الوفاء، بیروت، دار بیروت للطباعه و النشر، 1983
ـ ایزدیتبار، محمّد، «ابزاری بودن منطق»، معارف عقلی 1 (بهار 1385)
ـ جوادی آملی، عبداللّه، معرفتشناسی در قرآن، چ دوم، قم، اسراء، 1379، فصل دوم
ـ چالمرز، آلن ف.، چیستی علم، ترجمه سعید زیباکلام، تهران، سمت، 1378
ـ چیزوم، رودریک، نظریه معرفت، ترجمه مهدی دهباشی، تهران، حکمت، 1378
ـ حسینزاده، محمّد، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی1، 1382
ـ ـــــ ، «شکّاکیت و نسبیت»، معرفت فلسفی 5 (پاییز 1383)
ـ رضایی، رحمتاللّه، «روش توجیه گزارههای اخلاقی»، معرفت 101 (اردیبهشت 1385)
ـ ـــــ ، شرح و نقد و بررسی دیدگاههای معرفتشناختی پل موزر، قم، پایاننامه کارشناسی ارشد فلسفه، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1383
ـ شیخ اشراق، حکمه الاشراق، تصحیح و تحقیق و مقدّمه حسین ضیایی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، تصحیح هانری کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعاتفرهنگی، 1380، ج 2
ـ صدرالمتألّهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1410، ج 1
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1416
ـ ـــــ ، اصول فلسفه و روش رئالیسم، [مجموعه آثار، مرتضی مطهّری، ج 6]، تهران، صدرا، 1382
ـ طوسی، خواجه نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1361، مقاله پنجم، فصل ششم
ـ ـــــ ، شرح الاشارات، قم، نشر البلاغه، 1375
ـ فارابی، المنطقیات للفارابی، تحقیق محمّدتقی دانشپژوه و السید محمود المرعشی، قم، کتابخانه آیهاللّه نجفی مرعشی، 1408، ج 1
ـ فروغی، محمّدعلی، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوّار، 1384
ـ فولکیه، پل، فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، دانشگاه تهران، 1370
ـ فیّاض صابری، عزیزاللّه، علم و عالم و معلوم، مشهد، عروج اندیشه، 1380
ـ قوام صفری، مهدی، «بیرون شد ابنسینا از شکگرایی»، ذهن 4، (پاییز و زمستان 1381)
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهی، تهران، علمی و فرهنگی، 1376، ج 8
ـ ـــــ ، تاریخ فلسفه، ترجمه جلالالدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی / سروش، 1375، ج 1
ـ گتیه، ادموند، «آیا معرفت باور صادق موجّه است؟»، ترجمه شاپور اعتماد، ارغنون 7و8 (پاییز و زمستان 1374)
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1370
ـ مطهّری، مرتضی، سیر فلسفه در اسلام، مجموعه آثار ج 5، تهران، صدرا، 1374
ـ ـــــ ، شرح مبسوط منظومه، مجموعه آثار ج 9، تهران، صدرا، 1375
ـ موزر، پل کی. و دیگران، درآمدی موضوعی بر معرفتشناسی معاصر، ترجمه رحمتاللّه رضایی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی1، 1385
ـ هروی، میر زاهد، شرح الرساله المعموله فی التصور و التصدیق و تعلیقاته، تحقیق مهدی شریعتی، قم، مکتبه الشهید شریعتی، 1420
- Amico, Robert, The Problem of the Criterion, ed. by Paul K. Moser, Maryland, Rowman and Littlefield Publishers,
- Anraldez, R., “Mantick,” in Encyclopedia of Islam, Netherland, Leiden,
- Chisholm, Roderick Milton, The Problem of the Criterion, Marquette University in the United states of America,
- Everson, Stephen (ed.), Epistemology, New York, Cambridge University Press,
- Fumerton, Richard, Meta Epistemology and Skepticism, Maryland, Rowman and Littlefield Publishers,
- Haack, Susan, Philosophy of Logics, New York, Cambridge University Press,
- Moser, Paul K., Knowledge and Evidence, New York, Cambridge University Press,
- Radnitzky, Gerard and W. W. Bartley (eds.), Evolutionary Epistemology, Rationality, and Sociology of Knowledge, Illinois, Open Court,
- Sosa, Ernest and Janathan Dancy (eds.), A Companion to Epistemology, New York, Oxford,
داشتن معیار برای تشخیص صدق از کذب، و معرفت از غیر معرفت، همواره از مهمترین مسائل در حوزه معرفتشناسی بوده است. به استناد همین مسئله، برخی درصدد انتخاب گزینههای نسبیت و شکّاکیت برآمدهاند. از اینرو، فیلسوفانی کوشیدهاند تا به تنسیق و تدوین آن بپردازند. یکی از مهمترین مسائل در این باب، آن است که آیا معیار یا معیارهایی برای ارزیابی وجود دارند یا نه؟ اگر وجود دارند، این معیار یا معیارها کدامند؟ در خط مقدّم این نزاع، نسبیتگرایان و شکّاکان قرار دارند که منکر وجود معیار مطلق برای ارزیابی هستند. اما اندیشمندانی که نسبیت و شکّاکیت را معقول نمیدانند، به وجود معیار و یا معیارهایی باور دارند. دستاویز دیگر برای شکّاکیت، نحوه دستیابی به این معیارهاست که آیا باید جزئیگرا بود یا روشگرا؟ آنچه در این مسئله میتواند قابل دفاع باشد، جزئیگرایی است. به اعتقاد حکمای مسلمان، حتی اگر نتوان نحوه دستیابی به آن را تبیین کرد، بازهم مجالی برای شکّاکیت فراهم نمیشود
کلیدواژهها: معیار معرفت، معیار صدق، فرامعرفتشناسی، نسبیت، شکّاکیت، روشگرایی، جزئیگرایی، جزئیگرایی تبیینی
اگر بپذیریم که انسان باورها و اندیشههایی دارد که به یقین، درست و برخی از آنها نیز به طور قطع خطا و ناصواب است،2 لزوم پرداختن به معیاری برای تشخیص و تعیین اینکه چه باورهایی خطاست و چه باورهایی معرفت محسوب میشود، ضرورت مییابد و مجالی برای طرح مسئلهای به وجود میآید که با عنوان «مسئله معیار»3 شناخته میشود. این مسئله از مسائل مهم حوزه معرفتشناسیاست که امروزه معمولاً آن را زیرمجموعه شاخهای از معرفتشناسی میدانند که به «فرامعرفتشناسی»4 معروف است. اما این مسئلهبا چالشها و پرسشهایی مواجه است
نخستین پرسش به تعیین هویّت و تفسیر این مسئله مربوط میشود. پرسش بعدی آن است که در صورت لزومِ معیاری برای تشخیص، آیا چنین معیاری وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد، این معیار یا معیارها کدامند؟ و سرانجام اینکه راه دستیابی به این معیار یا معیارها چیست؟ آیا راهی برای دانستن شیوه به دست آوردن آن نیز داریم، یا اینکه منطقه ممنوعهای است که آدمی را توان راهیافتن بدانجا نیست و چون اینگونه است، باید شکّاکیت را معقول و موجّه دانست؟
وجود یا عدم معیار و نیز نحوه تحصیل آن، در غرب به مشکلی تبدیل گشته و در سراسر تاریخ فلسفه، کسانی بودهاند که به استناد عدم امکان تمییز باورهای صواب از ناصواب، نسبیت5 و شکّاکیت را موجّه دانسته، فیلسوفان دلبسته به حقیقت را آشفته ساختهاند. آنانمدعیاند که هیچ راهی برای تعیین اینکه معرفت چیست و خطا کدام است، وجود ندارد و بنابراین، تنها احتمال موجّه آن است که مآلا نسبیت و یا شکّاکیت را اختیار نماییم. مستمک دوم برای آنان «روش تحصیل معیار» و عدم تبیین کافی از نحوه آن است. روش تحصیل معیار میخواهد به این معمّا پاسخ دهد که آیا نخست معیاری در اختیار داریم یا بدون معیار، به سراغ موارد خاص میرویم و با بررسی تکتک آنها، معیاری به دست میآوریم؟ شکّاک میتواند به استناد اینکه انتخاب هر یک از دو صورت مزبور مبتنی و متکی به دیگری است، تحقق هردوی آنها را محال بداند. برای حل این معمّا، راهحلهایی مطرح شده که معروفترین آنها، راهحل چیزم است
نوشته حاضر برآن است که با اشاره به اهمیت این مسئله، تفاسیر و تبیینهای آن را مورد توجه قرار دهد، سپس راهحلهای آن را مطرح کند و سرانجام، به ارزیابی پاسخهای داده شده و رویکرد متفکران مسلمان بپردازد و مشخص نماید که برحسب تعبیر چیزم، آیا آنان روشگرا هستند یا جرئیگرا و یا هیچ کدام. اما لازم است پیش از آن، نگاهی به پیشینه این بحث داشته باشیم
نخستین فیلسوفی که گفته میشود این مسئله را مطرح نموده، پیرهون (Pyrrho) است؛ اما درباره دیدگاههای وی تردیدهای بسیاری وجود دارد.6 به نظر میرسد که اصطلاح «معیار» در حدود سال 300 ق.م. وارد فلسفه شده باشد؛ اما اینکه چه کسی آن را مطرح نمود برای ما معلوم نیست.7 برخی معتقدند: احتمالاً منشأ آن کتابی از اپیکور با عنوان درباره معیار یا قانون8 است.9 اما اولینفیلسوفانی که به صراحت آن را مطرح نمودهاند، سکتوس امپریکوس (Sextus Empiricus)، مونتنی، کاردینال مرسیه (Cardinal D. J
Mercier) و برخی فیلسوفان معاصر مانند رودریک چیزم (Roderick Milton Chisholm)، نکولاس رشر (Nicholas Rescher)، پل کی. موزر (Paul K. Moser)، و رابرت آمیکو (Robert Amico) هستند که در ادامه، به برخی دیدگاههای آنان اشاره خواهیم کرد
این مسئله، همانگونه که انگیزهای برای فلاسفه بزرگی همچون دکارت و هیوم بوده، دستاویزی برای شکّاکان نیز بوده است. برحسب ادعای شکّاکان، تا زمانی که «مسئله معیار» حل نگردیده است، نمیتوان ادعای معرفت کرد
چیزم درباره اهمیت آن مدعی است
تصور میکنم «مسئله معیار» یکی از مهمترین و دشوارترین مسائل فلسفه است. وسوسه میشوم بگویم: کسی به فلسفهپردازی آغاز نکرده، مگر اینکه با این مسئله مواجه شده باشد
بدینروی، حل مسئله معیار پیشفرض هر نوع فکر و اندیشهای بوده و بر آن تقدّم منطقی دارد. (توضیح آن در ادامه خواهد آمد.)
شهید مطهّری میگوید
مسئله تعیین ارزش و اعتبار معلومات را از جهتی میتوان اساسیترین مسائل شمرد؛ زیرا راه رئالیسم از ایدهآلیسم یا سوفیسم و راه فلسفه جزمی (دگماتیسم)، که افلاطون و ارسطو و پیروانشان در یونان قدیم و جمیع حکمای دوره اسلامی و دکارت و لایبنیتس و عدهای دیگر از فلاسفه جدید اروپا پیرو آن بودند، از راه فلسفه شکّاکان (سپتیسیسم)، که به وسیله پیرهون در حدود قرن چهارم قبل از میلاد در یونان تأسیس شد و در یونان و سپس در حوزه اسکندریه و اخیرا در اروپا پیروانی داشته و دارد، از همین جا جدا میشود
بنابراین، همین مسئله است که مسیر ایدهآلیسم و رئالیسم معرفتی را از همدیگر جدا میکند. توضیح آنکه از تعریف «صدق»، بخصوص بنابر تفسیر «حداقلی» آن، نمیتوان استنتاج کرد که در خارج، باور صادق داریم یا نه. به تعبیر دیگر، اگر کسی شکّاک است، نوعا در تعریف «صدق» یا تعریف «معرفت» به «باور صادق موجّه» نیست؛ زیرا ممکن است شکّاک نیز بپذیرد که معرفت همان باور صادق موجّه است، اما وی مدعی است که چنین معرفتی در اختیار نداریم. از اینرو، شکّاکیت وی در موجودیت و یا معدومیت مصادیق و روش تشخیص معرفت است. بنابراین، ردّ سخن شکّاک ممکن و میسّر نخواهد شد، مگر اینکه «مسئله معیار» را حل و فصل نموده باشیم. همچنانکه در بحث «صدق» و تعریف آن گفتهاند، آن بحث در قبال رئالیسم بودن یا ائدآلیسم بودن بیتفاوت و خنثاست؛ یعنی هم با رئالیست بودن سازگار است و هم با ایدهآلیست بودن؛12 همانگونه که با شکّاک بودن نیز سازگار است. انتخاب موضعی در قبال آندو، مستلزم داشتن معیار و حل سرنوشت آن است. بنابراین، در معرفتشناسی، به معیار و ابزاری نیاز داریم که بدان وسیله بتوانیم در باب ارزش دانش و مطابقت باورهای خود با واقع، داوری نماییم
حال ممکن است به استناد سخن خواجه نصیرالدین طوسی در پاسخ به اشکالی منسوب به بابا افضل کاشانی، تردیدی در این ادعا ایجاد شود. بابا افضل مدعی است: اگر علم ادراک صورت مطابق با خارج باشد، لازمه آن دور است
و الشعور بالمطابقه إنّما یکون بعد الشعور بما فی الخارج
اما خواجه چنین جواب میدهد
أنّ المطابقه غیر الشعور بها و انمّا اشترط فیه الاول دون الثانی
براین اساس، آنچه در معرفتشناسی اهمیت دارد مطابقت با خارج است؛ اما علم به مطابقت و احراز آن ـ که به مسئله معیار مربوط میشود ـ در فرایند معرفت، ضرورتی ندارد. اما این سخن خواجه میتواند اینگونه نیز تفسیر گردد که این بحث ـ یعنی علم به مطابقت ـ بحثی معرفتشناسانه نیست و خارج از مباحث معرفتشناسانه است. اگر تحلیل سنّتی معرفت را در غرب مدّنظر قرار دهیم، میتوان گفت: مباحث معرفتشناسانه سنّتی حول محور چیستی عناصر آن ـ یعنی باور، صدق، توجیه و منابع آنها ـ دور میزند و پس از گوتیه، این مباحث به کفایت یا عدم کفایت آن تحلیل و به سوی مباحث دیگر سوق داده شده است.15 آنچه پیشفرضهای این مباحث را تشکیل میدهد، عمدتا مطرح نمیگردد و اگر هم مطرح بوده ـ مانند شکّاکیت ـ جایگاهش چندان روشن نبوده؛ اما اخیرا این ابهام برداشته شده و تمام این مسائل را در حوزه فرامعرفتشناسی قرار دادهاند
برخی مانند ریچارد فومرتون (Richard Fumerton) و پل موزر براین باورند که مباحث مرتبط با معرفتشناسی را باید با تقلید از مباحث فلسفه اخلاق، که به فرااخلاق17 و اخلاق هنجاری18 تقسیم میشود، به فرامعرفتشناسی و معرفتشناسی هنجاری19تقسیم کرد.20 به نظر آنان، مباحث مربوط به پرسش اخیر، به حوزه فرامعرفتشناسی تعلّق دارد که باید پیش از همه مطرح شود. بسیاری از مباحث مطرح، مثل «شکّاکیت»، «برونگرایی»21 و «درونگرایی»،22 به اعتقاد فومرتون، از جمله مباحث مربوط بهفرامعرفتشناسی است
در نتیجه، حاصل سخن خواجه آن است که آنچه در معرفتشناسی مورد بحث بوده، مطابقت است، اما علم به مطابقت بحثی است جداگانه، نه اینکه مهم نیست؛ زیرا ـ همانگونه که قبلا در باب اهمیت آن گفته شد ـ در واقع، مسیر شکّاک از غیر آن در همین جاست که از همدیگر جدا میشود
یکی از مهمترین و مشهورترین تفاسیر این مسئله، تفسیری است که فیلسوف برجسته غربی، رودریک چیزم، ارائه داده است. وی در جاهای گوناگون به این بحث پرداخته است. وی آخرین بار آن را در کتابی با عنوان مسئله معیار، که در سال 1996 به چاپ رسیده، به بحث گذاشته است. او میکوشد این مسئله را با نقل به معنای عبارت مونتنی در مقالات و مثالی از دکارت، تفسیر و تبیین نماید. چیزم با تفکیک میان دو دسته مسائل ذیل، میگوید: پرسش دوم به مسئله معیار مربوط میشود
(A) به چه چیزی معرفت داریم؟ گستره معرفت ما تا کجاست؟
(B) چگونه تعیین نماییم که معرفت داریم؟ یا معیار معرفت چیست؟
وی در توضیح مسئله، تمثیلی از دکارت میآورد. دکارت با تشبیه باورها به سبدی از سیب، میگوید: اگر بخواهید سیبهای خوب را از سیبهای بد تفکیک نمایید، به معیاری برای سنجش خوبی و بدی نیاز دارید. در باب سیب، معیارها مثل رنگ و بو و مانند آن وجود دارد. بنابراین، میتوان آنها را از همدیگر جدا کرد و نگذاشت که آفت به سیبهای خوب سرایت کند. اما درباره باور، اینگونه نیست
زمانی که از سیب به باور برمیگردیم، مسئله کاملاً فرق میکند. در مورد سیب، روشی ـ یعنی: معیاری ـ داشتیم که سیبهای خوب را از سیبهای بد تفکیک نماییم؛ اما در مورد باور، روش یا معیاری برای تفکیک باورهای خوب از باورهای بد در اختیار نداریم، یا دستکم، تاکنون چنین معیاری را نداشتهایم. پرسش آغازین ما این بود: چگونه میتوانیم به باوری بگوییم خوب یا بد؟ به تعبیر دیگر، پرسیدیم: روش مناسب برای گزینش باورهای خوب و باورهای بد چیست؟ یعنی: چه باورهایی موارد حقیقی معرفتاند و چه باورهایی نه؟
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله مجرّد و مادی با pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله مجرّد و مادی با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدّمه
بررسی کارواژه های مفهومی
الف. مجرّد
ب. مادی
صفات شیء مادی
1 صفات ذاتی
2 صفات عارضی
مقصود از موجود مجرّد
بررسی
جمع بندی
منابع
پى نوشت ها
ـ آملی، محمّدتقی، درر الفوائد، بی جا، مؤسسه اسماعیلیان، بی تا
ـ ابن عاشور، محمّدالطاهر بن محمّد شاذلی، تفسیر التحریر و التنویر، بی جا، بی نا، بی تا، ج 23
ـ الآلوسی البغدادی، شهاب الدین محمّد، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ج 12
ـ البیضاوی، عبداللّه بن عمر، تفسیر البیضاوی، بیروت، مؤسسه شعبان للنشر، بی تا، ج 3ـ5
ـ القنوجی البخاری، فتح البیان فی مقاصد القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج 5
ـ اندلسی، ابوحیّان، تفسیر البحرالمحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413، ج 7
ـ انیس، ابراهیم، المعجم الوسیط، ط. الثالثه، بی جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367
ـ جرجانی، حسین بن حسن، تفسیر گازر: جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، تهران، وزارت فرهنگ، 1378، ج 8
ـ حوی، سعید، الاساس فی التفسیر، ط. الثانیه، بیروت، دارالسلام للطباعه و النشر، 1409، ج 8
ـ رازی، فخرالدین محمّدبن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ج 25ـ26
ـ ـــــ ، المباحث المشرقیه فی علم الالهیّات و الطبیعیات، تهران، مکتبه الاسدی، 1962، ج 1
ـ زبیدی، محمّد مرتضی، تاج العروس من جواهرالقاموس، بیروت، منشورات دار مکتبه الحیاه، بی تا، ج 2
ـ زحیلی، وهبه، التفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1411، ج 23ـ24
ـ زمخشری، محمودبن عمر، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا، ج 4
ـ سهروردی، شهاب الدین یحیی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، حکمه الاشراق، تصحیح و مقدّمه هنری کربن، تهران، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، بی تا، ج 2
ـ شبّر، سید عبداللّه، تفسیر شبّر، ط. الثانیه، قاهره، المطبعه الیوسفیه، 1385
ـ شیرازی، صدرالدین محمّدبن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه، قم، منشورات مصطفوی، بی تا، ج 2 و 5
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، نهایه الحکمه، تصحیح و تعلیقه غلامرضا فیّاضی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ج 2
ـ ـــــ ، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1417، ج 17
ـ ـــــ ، نهایه الحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1362
ـ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع فی تفسیر القرآن المجید، تصحیح ابوالقاسم گرجی، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1377، ج 3
ـ ـــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ط. الثانیه، تهران، ناصر خسرو، بی تا، ج 7ـ8
ـ طوسی، محمّدبن حسن، تفسیر التبیان، النجف الاشرف، مکتبه الامین، 1382ق، ج 8
ـ کاشانی، نورالدین محمّدبن مرتضی، تفسیر المعین، قم، مکتبه آیه اللّه المرعشی، بی تا، ج 2
ـ کلینی، محمّدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا، ج 1
ـ محلّی، جلال الدین و سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، دمشق، مکتبه الملّاح، بی تا
ـ مشهدی، محمّد، تفسیر کنزالدقائق، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1413، ج 8
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1365، ج 2
ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایه الحکمه، قم، مؤسسه فی طریق الحق، 1405
ـ ـــــ ، معارف قرآن: خداشناسی ـ کیهان شناسی ـ انسان شناسی، قم، مؤسسه در راه حق، 1376
بحث از موجود «مجرّد و مادی»، یکی از بخش های عمده فلسفه اسلامی را به خود اختصاص داده است. ارائه تعریفی دقیق از «مجرّد» و «مادی»، اثبات وجود آنها، بیان انواعشان و ارتباط میان موجودات مجرّد و مادی، از دغدغه های مهم فلاسفه در این بخش از فلسفه به شمار می رود
در این نوشتار، سعی شده است تا گزارشی اجمالی از دیدگاه فلاسفه مشّاء و اشراق نسبت به ماهیت موجودات مجرّد و مادی، بیان و سپس مورد ارزیابی واقع شود
در ادامه، نظریه سومی ارائه شده و مؤیّدات عقلی و نقلی این نظریه ذکر شده اند. نیز با عنایت به اینکه ظواهر برخی از تعابیر نقلی بر اساس دیدگاه عده ای از متفکران با نظریه سوم در تعارض است، ضمن بیان آن ظواهر، آراء این متفکران نیز مورد نقد قرار گرفته و در تعریف «مجرّد» و «مادی»، بر نظریه سوم، تأکید شده است
کلیدواژه ها: مجرّد، مادی، فلسفه اسلامی، مشّاء، اشراق، هیولای اولی، هیولای ثانیه
از مسائل مهم در فلسفه، تعیین دقیق موجودات مجرّد و مادی و شناخت آنهاست. این مسئله، که بخش قابل توجهی از مباحث فلسفی را به خود اختصاص داده است، ارتباط زیادی با موضوعات دینی از قبیل تبیین تغییر در عالم برزخ و وجود یا عدم تغییر در ملائکه دارد. از این رو، بحث درباره ویژگی های موجود مادی و مجرّد، علاوه بر اینکه از یکی از مباحث فلسفه ابهام زدایی می کند، به فهم موضوعات دینی نیز مدد می رساند
در بحث از مجرّد و مادی، مسائل گوناگونی مورد بررسی قرار می گیرند، اما در این مقال، سعی شده است از مهم ترین آن مسائل بحث گردد: تعریف «مجرّد» و «مادی» چیست؟ ویژگی های یک موجود مجرّد و فرق آن با موجود مادی کدام است؟ آیا لازمه تجرّد یک موجود، عدم تغییر است؟ در این مقال، تعریف های بیان شده از «مجرّد» و «مادی» ذکر می شوند و هر یک مورد بررسی قرار می گیرد و در انتها، تعریف مورد قبول از «مجرّد» و «مادی» بیان می شود
واژه «مجرّد» در لغت، اسم مفعول از باب تفعیل بوده و به معنای «پوست کنده شده» است،1 و این معنا را به ذهن می آورد که چیزی دارای لباس یا پوسته ای بوده که از آن کنده شده و برهنه گردیده است. اما در اصطلاح فلاسفه، این واژه دارای معنای سلبی است و در مقابل «مادی» قرار دارد. از این نظر، «مجرّد» در فلسفه، به معنای «بی ماده» است. در این معنا، مسبوق بودن به امری که از آن کنده شده، مورد عنایت نیست.2 روشن است که به دلیل سلبی بودن معنای مجرّد، فهم دقیق آن وابسته به درک صحیح واژه «مادی» است
لفظ «مادی»، منسوب به واژه «ماده» است که در لغت، به معنای «مدددهنده و بسط دهنده» آمده.3این لفظ در اصطلاح علوم گوناگون، در معانی متفاوتی استعمال می شود، اما در اصطلاح فلسفه، در معانی ذیل به کار می رود
1 کیفیت نسبت در قضایا: این معنا در بحث «مواد قضایا» (وجوب، امکان و امتناع) به کار می رود و مقصود از آن این است که محمول در هر قضیه حملیه، یا به صورت ضروری برای موضوع ثابت می شود و یا به صورت امکانی و یا اینکه ثبوت محمول برای موضوع ممتنع است
البته در مباحث فلسفی، کیفیت نسبت هر محمولی به موضوع مورد بحث نیست، بلکه وقتی موضوعی را با وجود در نظر بگیریم، ثبوت وجود برای آن موضوع به یکی از سه صورت یاد شده است. علّامه طباطبائی تأکید می کند که این سه مفهوم از معقولات ثانیه فلسفی بوده4 و وجوب و امکان از شئون وجودی وجود مطلق هستند. همچنین وجوب و امکان در خارج موجودند; زیرا قضایای موجّه به این دو جهت، به صورت کامل ـ یعنی: با تمام قیود و از جمله جهت آن ـ بر خارج صدق می کنند و بر آن منطبق می شوند
اما ادعای مزبور، محل تأمّل است; زیرا
اولا، وجود نسبت در خارج محل تأمّل بوده و دست کم برای آن باید استدلال مورد قبولی ذکر شود. روشن است که تردید در وجود اصل نسبت، موجب تردید در وجود کیفیت نسبت در خارج خواهد بود. ثانیاً، با عنایت به اینکه محل بحث در فلسفه در مسئله «مواد ثلاث»، محدود به هلّیات بسیطه است، علّامه طباطبائی تصریح می کند که در هلّیات بسیطه، نسبت وجود ندارد. روشن است که با نفی نسبت، جایی برای بحث از کیفیت نسبت باقی نمی ماند. ایشان آورده است
إنّ القضایا المشتمله علی الحمل الاوّلی کقولنا: «الانسان انسان»، لا رابط فیها الاّ بحسب الاعتبار الذهنی فقط، و کذا الهلیّات البسیطه کقولنا: «الانسان موجود»، إذ لا معنی لتحقق النسبه الرابطه بین الشیء و نفسه
2 هیولای اولی: گاهی مقصود از ماده، صرفاً هیولای اولی است. مراد از «هیولای اولی» جوهری است که قوّه صرف است و صورت می پذیرد. ملّاصدرا در این باره آورده است: «فقد ظهر أنّ ماده الشیء قد یراد به الجزء القابل للصوره.»
3 هیولا: مقصود از «هیولا» معنای عامی است که شامل اولین زمینه (هیولای اولی) ـ که صورت جسمی می پذیرد ـ و زمینه های بعدی (هیولای ثانیه) ـ که صور نوعی را قبول می کنند ـ می شود. این اصطلاح، خاص ماده است
4 زمینه سابق: این معنای ماده، که عام تر از معنای سابق است، شامل معنای سوم می شود; موضوعی که محل عرض قرار می گیرد و همچنین بدن که محل و متعلّق نفس است
آملی درباره اصطلاح سوم و چهارم می نویسد
«الماده» تطلق تاره و یراد منها «الماده بالمعنی الاخص» و هی الهیولی التی محل للصوره الجسمیه و النوعیه و أخری یراد منها الماده بالمعنی الاعم و هی المعنی الاول و الموضوع الذی هو محل للعرض و البدن الذی هو محل و متعلّق للنفس فیقال للثلاثه: أعنی الهیولی و موضوع العرض و متعلّق النفس، «الماده بالمعنی الاعم»
5 هیولای ثانیه: به مجموع مرکّب از هیولای اولی و صور جسمی یا نوعی که تبدیل به شیء دیگر می شوند ـ به طوری که جزء قابل در شیء سابق، جزء قابل شیء جدید گردد ـ «ماده» اطلاق می شود
ملّاصدرا درباره این اصطلاح می گوید
فقد ظهر أنّ ماده الشیء قد یراد به الجزء القابل للصوره، و قد یراد به الذی من شأنه أن یصیر جزؤه قابلا لشیء آخر کالماء إذا صار هواءً فان الجزء القابل للصوره المائیه صار قابلا للصوره الهوائیه
سبزواری در توضیح کلام مزبور از ملّاصدرا آورده است: «و بعباره أخری الماده قد یراد بها الحامله للصوره و قد یراد بها الحامله للقوّه یعنی: قوّه الشیء الذی هی ماده له.»
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.