پروژه دانشجویی مقاله انسان و روح با pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله انسان و روح با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله انسان و روح با pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
انسان و روح
خواص و حالات روح در ظاهر و باطن انسان
1 – سوال : تفاوت خواص باطنی یا معنوی انسان با دیگر حیوانات چیست ؟
جواب : حیا و خجالت دو عامل خاص انسانست که در حالات معین و اماکن خاصه به پیش آمدهای دوست دارترین خود از حیا نمی بیند و می پرهیزد، که در این مختصر، حقیقت این کیفیت به خوبی نشاید قابل فهم باشد.
2 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که دارای صفاییت ظاهری و باطنی عالی است و از جمله خجالت و حیا نیز یکی از خواص معنوی عالی انسان بوده و در حال اقدام به کدام کار ممنوع از قوانین مدنی یا شرعی یا فامیلی، هرگاه تحت غرایز جنسی و نفس قرار گیرد و کسیکه بر امتناع آن قانون وارد باشد، بروی رسد و او را ببیند از خجالت، بدون مخالفت، خود را باطناً به نا آرامی شدید مواجه می بیند.
3 – سوا ل : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که اگر از نگاه نفس یا روح تکامل کرده باشد باطناً بیست تا سی تا صد یا بالاتر مثل خود بزرگتر معلوم می شود (اما به دیدهء نیکان بشر، فرشتگان و شیاطین) – مولانا بلخی گوید: تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
4 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : یگانه موجودی که قسمتی از دید و وادیدهای نظری و معنوی خود را در خواب عیناً به کیف و شان کامل می بیند بعداً همه و یا پارهء از آن را پس از بیداری در بین موجوات روی زمین بازگو کرده می تواند، چرا و این چه کیفیت است که رخ میدهد چرا غور نمی نماید؟ آری! ثابت کنندهء حقیقت ماهیت روح نامکمل شده بشریت باشد.
5 – سوال : اساساً انسان داری چه نیروی نامرئی است ؟
جواب : انسان موجودی است بین دو دستگاه نشراتی خیر و شر، که بی اراده و با اراده همواره مشغول خود و ماحول خویش است، تا کدامین غالب آید و وی را بدانسو کشد.
6 – سوال : پس به چه صورت انسان به مقام اعلی رسیده و به چه کوایف پست می شود؟
جواب : هرگاه به پیروی از نفس، به حضیض ذلت و انتهای دنائت گراید، ظاهراً انسان اما باطناً حیوان درنده، بسیار نیرنگ باز و دغل پیشه است که به استفاده از مقام انسانیت بهره کشی های سوء می نماید، زیرا قوای روحانیش به مرتبهء روح حیوانی رسیده باشد. اما اینقدر تفاوت دارد که به همچو اشخاص بازهم با همین حالت، بازگشت به سوی خدا جل جلاله میسر است که اگر بکوشد دارای مقام و یا رتبهء کامل حقیقت انسانی گردد و نیز برعکس تا زمانیکه روح او مستشعر مقام جان نشود و نفسش به مطمئنه مبدل نگردد احتمال فیصد (25 تا 30) لغزش او ممکن باشد.
7 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که کلانی باطنی او را اکثراً نه او بیند و نه دیگران، خواه از نگاه نفس باشد یا از صفائیت روح، اما کلانی ظاهری او را به کدام تصرفی که یافت از قبیل علم، ثروت یا قدرت یا شهرت های صادق و کاذب که بی بقاست، هر کس دیده تواند.
8 – سوال : دیگر از صفات معنوی عالی انسانی چیست ؟
جواب : اکثراً در حال حمله به دفاع قوای بالمثل، مانند دیگر حیوانات بنابر عقل سلیم پاسخ نمی دهد و می سنجد مگر که قدرت جانب بر او از کدام نگاه فزونی داشته و حیاتش به خطر باشد در صورتیکه خود را در مقابلش لاشی و بی قدرت بیند اینجاست که به الحاح یا وسیلهء دیگر دفاع معنوی پرداخته بدین ترتیب رقت قلب او را به خود متوجه می سازد.
9 – سوال : اگر روشنی بیشتر اندازند ؟
جواب : بلی انسان های سلیم علاوه از احساس آلام جسم یا روح دیگران حمله را بر مال و شرف نیز بد می بینند که در چنین موارد پختگان شان به تأمل و عاجل طبیعتان شان بدون درنگ پاسخ داده دفاع می کنند.
10 – سوال : انسان کیست ؟
حواب :انسان موجودی که به حکم استیلای حب ریاست، بر جانداران دیگر که از خود ضعیف تر بیند و یا در مقام تصرف، خود را بر او غالب یابد بر وی حمله نکند و آزار ندهد و اگر برعکس او را رقیب خود یافت می کوشد تا به هر نوع شود وی را از پا بیاندازد و به مقام تسلیم آرد.
11 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی دارای استعداد خدا داد که به هر پیمانه بخواهد می تواند در کار های نیک و بد به شکل نهائی از آن بهره گیری کرده و کارروائی کند.
12 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی است که به وضاحت تمام خورسندی خود را به خنده و غم و اندوه خویش را به گریه تمثیل می کند.
13 – سوال : این مهارت و تصرفش چه امتیازی را به وی ثابت می کند ؟
جواب : فقط نموداری و تثبیت لیاقت و کفایت عالی خدا داد خود را که از همه موجودات اضافه تر وکاملتر دارد نشان داده روشن می نماید.
14 – سوال : چرا همه موجودات را غیر انسان افقی خلق کردند؟
جواب : برای اینکه تا هرچه زودتر سر شان جانب زمین برای اکل و نوش برابر باشد لذا از عروج معنوی بی بهره گردیده اند.
5 – سوال : چرا انسان را برعکس عمودی در بین همه جانداران روی زمین آفریدند ؟
جواب : برای درک این راز، اگر قوای روحانی او اوج گرفت مستقیماً به اعلی علیین و اگر نفس برعکس بر او چیره گشت به اسفل السافلین فرو رود.
16 – سوال : این عروج و نزول زادهء چه کیفیت است ؟
جواب : چون روح از حضور ذات کبریا جل جلاله بوده و مظهرش حیات در بدن، وعلم که نمایندهء آن عقل در جسم است این هر دو را از عالم قدس به ودیعت در بادی انسان گذاشته اند و هکذا نفس که جوهر عالم خبث یا جهان سفلی یا ارض ماست نیز در آن مستقر گردیده است ازینرو هر واحد می کوشد تا به جانب اصل خود متوصل گردد یعنی اگر روح قوی شد شخص مستقیماً به اعلی علیین عروج نماید واگر نفس غالب گشت انسان را به اسفل السافلین فرو برد.
17 – سوال : اگر حالت روح و نفس در انسان مساوی شد پس جایگاه همچو اشخاص در کجا خواهد بود ؟
جواب : اصل مطلب در همه این صحنه ها، امتحان دادن و در نتیجه معرفت به او تعالی جل جلاله یافتن ودرک عظمت، جلال و کمال خالق زمین و آسمان را کردن و دیگر اشیا عیان و نهان را به ایمان کامل دال بر کمال و جمال یکتای او جل جلاله دانستن و بی ضد و بی مانند شمردن، قسمتی از طرق ارتباط به وی جل شانه بوده، علامتش اینست که مالکان این دولت در هر جا و هر وقت برای خوشنودی او تعالی جل جلاله بدون کدام نظرداشت به خلق الله خوبی و نیکوییها کنند.
به روی این معیار چون خدای متعال جل جلاله همه اکرام، احسان، انعام، لطف و مهربانی که از ابتداء خلقت به ما روا داشته و او جلت عظمته به داشتن ذره یی ایمان شخص نافرمان (عاصی) را اگر به شفاعت کدام صالخ از بندگان او نجات نیافت در دوزخ عذاب را تا مدت معین چشیده، سپس بروی اصل ایمان که با او بوده از آنجا کشیده به جایگاه وی به یکی از جنت ها یا برزخ قرارش دهند.
18 – سوال : آیا این شفاعت تنها از نیکان بشر در باره عاصیان پذیرفته می شود؟
جواب : نه خیر، اگر دل کدام بنده یا غیره جانداران را در حالیکه به کدام مصیبت گرفتار بوده به جای آورده و حاجتش را شخص روا کرد، به واسطه دعای نیک آن موجود نیز نجات یابد و هکذا اگر کدام حیوان یا جاندار کوچک مثل مور و غیره که مضر نباشد اگر به کدام احسان یا نیکی که به نجات او نموده بود درین صورت نیز به شفاعت چنین جاندار ضعیف مورد عفو خدای عظیم و رحیم جل جلاله قرار گیرد.
19 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که دار و ندار ظاهری خود را اگر برای رضای خدا جل جلاله و صانع یکتای خویش به غرض آرامی خلق الله در پرتو خدا پرستی صرف نماید بی شک عالم بقا را کمایی نموده و در اولاد بشر هم نام نیک به دست خواهد آورد. و این دولت زادهء تقویه بطری ایمان وقوای روحانی باشد و اگر برای ایفای هوا و هوس و فسق و فجور صرف نمود بدا به حالش که مأخوذ به حضور آن منعم این همه انعام و اولاد مظلوم انسان گردد.
1- پیشگفتار
2- ایده روح از کجا آمده است؟
3- بررسی علمی و فلسفی روح
31- تاریخچه مختصری از روح و تعاریف آن.
32- تناقضات در تعریف روح.
33- آیا حیات انسان به روح وابسته است؟
34- آیا هوشیاری انسان به روح وابسته است؟
4- پیامبر اسلام و قرآن و نظرات اسلامی پیرامون روح
5- بررسی دلایل رایج برای باور به روح
51- احضار روح
52- دژاوو
53- رویا دیدن در هنگام خواب
54- رویاهای صادقه
6- نتیجه گیری
7- توضیحات
1- پیشگفتار
مسئله وجود روح از مسائل بسیار اساسی در میان باورهای دینی و همچنین از کهن ترین باورهای انسانی است که در میان بسیاری از ملل رایج بوده و هنوز هم رایج است. بسیاری از دین خویان اعتقاد دارند حیات آنها تنها محدود به جسم آنها نمیشود و هر انسانی علاوه بر وجود مادی خود وجودی فرا مادی نیز دارد که به آن روح گفته میشود. بر اساس باورهای اسلامی این روح در هنگامی که انسان خلق میشود به بدن او وارد میشود و بعد از مرگ او از بدن خارج میشود. این در حالی است که انقلاب علمی که در تاریخ بشر شکل گرفت تمام مفاهیم ماوراء طبیعی را از دنیای علم بیرون انداخت و به همین دلیل چیزی به نام روح در هیچ یک از رشته های علمی امروز به رسمیت شناخته نمیشود. از آنجا که زیر سوال رفتن روح باعث به زیر سوال رفتن بسیاری از باورهای دینی میشود و از آنجا که وجود روح باعث میشود افراد زیادی به وجود “دنیایی فراتر” (1) از دنیای حقیقی که روبروی ما است میشود و از آنجا که مسئله وجود روح همواره از خداناباوران و خردگرایان پرسش میشود، شایسته است که پیرامون آن توضیحاتی داده شود.
وجود روح توسط بسیاری از خداناباوران و خردگرایان انکار میشود. اثبات عدم وجود پدیده ای مثل روح بسیار دشوار است. تصور کنید عده ای به موجودی نامرئی و غیر مادی به نام “گوراگورا” اعتقاد داشته باشند و ادعا کنند گوراگورا موجودی است که در هنگام عطسه کردن نزد انسانها می آید و انسانها را میبوسد. و بوسه او سبب عطسه انسانها میشود. هیچ کس نمیتواند گوراگورا را ببیند و یا او را لمس کند. حال آیا کسی میتواند اثبات کند که گوراگورا وجود ندارد؟ این باورمندان به گوراگورا ممکن است به شما بگویند هر گاه او شما را ببوسد شما عطسه کرده اید و هر گاه شما را نبوسد عطسه نخواهید کرد، و اگر شما این باور آنها را انکار کنید، آنها از شما خواهند پرسید، پس انسان برای چه عطسه میکند؟ اگر دلیلی
علمی برای عطسه پیدا کنید و به آنها بگویید که عطسه کردن به این دلیل و به آن دلیل علمی است که اتفاق می افتد، ممکن است معتقدان به گوراگورا به شما بگویند “خوب ما نیز منکر این دلایل علمی نیستیم، اما گوراگورا هم همزمان با آن دلایل علمی شما را میبوسد، و اگر گوراگورا وجود نداشته باشد و شما را نبوسد شما هرگز عطسه نخواهید کرد.”
قضیه روح هم بسیار شباهت به مسئله گوراگورا دارد. روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود، و از آنجا که روح پدیده ای طبیعی (Natural) نیست در حوزه بررسی علمی قرار نمیگیرد، و از نظر کسانیکه به ماوراء طبیعت (Supernatural) (فراطبیعت گرایی، سوپر ناچورالیسم چیست؟) اعتقاد ندارند چون مدارک و دلایلی برای اعتقاد به چنین موضوعی وجود ندارد، همین ماوراء طبیعی بودن روح دلیل خوبی است برای انکار وجود آن. اما اگر وجود ماوراء طبیعت را ممکن فرض کنیم، نمیتوان اثبات کرد که روح وجود ندارد، مگر اینکه در وجود و تعریف روح تناقضی با خود آن و یا با سایر اصول استوار یافت شود و از اصل محال بودن اجماع نقیضین (تناقض چیست؟) اثبات کرد که وجود روح محال است. اما این نوشتار به یافتن و بحث کردن پیرامون چنین تناقضاتی نخواهد پرداخت، این نوشتار بیشتر تحلیلی علمی، تاریخی و فلسفی است از پدیده روح و همچنین تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسشهای رایج در این زمینه و رد دلایل رایج غلطی که معمولاً برای اثبات وجود روح از
انسان و روح
خواص و حالات روح در ظاهر و باطن انسان
1 – سوال : تفاوت خواص باطنی یا معنوی انسان با دیگر حیوانات چیست ؟
جواب : حیا و خجالت دو عامل خاص انسانست که در حالات معین و اماکن خاصه به پیش آمدهای دوست دارترین خود از حیا نمی بیند و می پرهیزد، که در این مختصر، حقیقت این کیفیت به خوبی نشاید قابل فهم باشد.
2 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که دارای صفاییت ظاهری و باطنی عالی است و از جمله خجالت و حیا نیز یکی از خواص معنوی عالی انسان بوده و در حال اقدام به کدام کار ممنوع از قوانین مدنی یا شرعی یا فامیلی، هرگاه تحت غرایز جنسی و نفس قرار گیرد و کسیکه بر امتناع آن قانون وارد باشد، بروی رسد و او را ببیند از خجالت، بدون مخالفت، خود را باطناً به نا آرامی شدید مواجه می بیند.
3 – سوا ل : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که اگر از نگاه نفس یا روح تکامل کرده باشد باطناً بیست تا سی تا صد یا بالاتر مثل خود بزرگتر معلوم می شود (اما به دیدهء نیکان بشر، فرشتگان و شیاطین) – مولانا بلخی گوید: تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
4 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : یگانه موجودی که قسمتی از دید و وادیدهای نظری و معنوی خود را در خواب عیناً به کیف و شان کامل می بیند بعداً همه و یا پارهء از آن را پس از بیداری در بین موجوات روی زمین بازگو کرده می تواند، چرا و این چه کیفیت است که رخ میدهد چرا غور نمی نماید؟ آری! ثابت کنندهء حقیقت ماهیت روح نامکمل شده بشریت باشد.
5 – سوال : اساساً انسان داری چه نیروی نامرئی است ؟
جواب : انسان موجودی است بین دو دستگاه نشراتی خیر و شر، که بی اراده و با اراده همواره مشغول خود و ماحول خویش است، تا کدامین غالب آید و وی را بدانسو کشد.
6 – سوال : پس به چه صورت انسان به مقام اعلی رسیده و به چه کوایف پست می شود؟
جواب : هرگاه به پیروی از نفس، به حضیض ذلت و انتهای دنائت گراید، ظاهراً انسان اما باطناً حیوان درنده، بسیار نیرنگ باز و دغل پیشه است که به استفاده از مقام انسانیت بهره کشی های سوء می نماید، زیرا قوای روحانیش به مرتبهء روح حیوانی رسیده باشد. اما اینقدر تفاوت دارد که به همچو اشخاص بازهم با همین حالت، بازگشت به سوی خدا جل جلاله میسر است که اگر بکوشد دارای مقام و یا رتبهء کامل حقیقت انسانی گردد و نیز برعکس تا زمانیکه روح او مستشعر مقام جان نشود و نفسش به مطمئنه مبدل نگردد احتمال فیصد (25 تا 30) لغزش او ممکن باشد.
7 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که کلانی باطنی او را اکثراً نه او بیند و نه دیگران، خواه از نگاه نفس باشد یا از صفائیت روح، اما کلانی ظاهری او را به کدام تصرفی که یافت از قبیل علم، ثروت یا قدرت یا شهرت های صادق و کاذب که بی بقاست، هر کس دیده تواند.
8 – سوال : دیگر از صفات معنوی عالی انسانی چیست ؟
جواب : اکثراً در حال حمله به دفاع قوای بالمثل، مانند دیگر حیوانات بنابر عقل سلیم پاسخ نمی دهد و می سنجد مگر که قدرت جانب بر او از کدام نگاه فزونی داشته و حیاتش به خطر باشد در صورتیکه خود را در مقابلش لاشی و بی قدرت بیند اینجاست که به الحاح یا وسیلهء دیگر دفاع معنوی پرداخته بدین ترتیب رقت قلب او را به خود متوجه می سازد.
9 – سوال : اگر روشنی بیشتر اندازند ؟
جواب : بلی انسان های سلیم علاوه از احساس آلام جسم یا روح دیگران حمله را بر مال و شرف نیز بد می بینند که در چنین موارد پختگان شان به تأمل و عاجل طبیعتان شان بدون درنگ پاسخ داده دفاع می کنند.
10 – سوال : انسان کیست ؟
حواب :انسان موجودی که به حکم استیلای حب ریاست، بر جانداران دیگر که از خود ضعیف تر بیند و یا در مقام تصرف، خود را بر او غالب یابد بر وی حمله نکند و آزار ندهد و اگر برعکس او را رقیب خود یافت می کوشد تا به هر نوع شود وی را از پا بیاندازد و به مقام تسلیم آرد.
11 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی دارای استعداد خدا داد که به هر پیمانه بخواهد می تواند در کار های نیک و بد به شکل نهائی از آن بهره گیری کرده و کارروائی کند.
12 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی است که به وضاحت تمام خورسندی خود را به خنده و غم و اندوه خویش را به گریه تمثیل می کند.
13 – سوال : این مهارت و تصرفش چه امتیازی را به وی ثابت می کند ؟
جواب : فقط نموداری و تثبیت لیاقت و کفایت عالی خدا داد خود را که از همه موجودات اضافه تر وکاملتر دارد نشان داده روشن می نماید.
14 – سوال : چرا همه موجودات را غیر انسان افقی خلق کردند؟
جواب : برای اینکه تا هرچه زودتر سر شان جانب زمین برای اکل و نوش برابر باشد لذا از عروج معنوی بی بهره گردیده اند.
5 – سوال : چرا انسان را برعکس عمودی در بین همه جانداران روی زمین آفریدند ؟
جواب : برای درک این راز، اگر قوای روحانی او اوج گرفت مستقیماً به اعلی علیین و اگر نفس برعکس بر او چیره گشت به اسفل السافلین فرو رود.
16 – سوال : این عروج و نزول زادهء چه کیفیت است ؟
جواب : چون روح از حضور ذات کبریا جل جلاله بوده و مظهرش حیات در بدن، وعلم که نمایندهء آن عقل در جسم است این هر دو را از عالم قدس به ودیعت در بادی انسان گذاشته اند و هکذا نفس که جوهر عالم خبث یا جهان سفلی یا ارض ماست نیز در آن مستقر گردیده است ازینرو هر واحد می کوشد تا به جانب اصل خود متوصل گردد یعنی اگر روح قوی شد شخص مستقیماً به اعلی علیین عروج نماید واگر نفس غالب گشت انسان را به اسفل السافلین فرو برد.
17 – سوال : اگر حالت روح و نفس در انسان مساوی شد پس جایگاه همچو اشخاص در کجا خواهد بود ؟
جواب : اصل مطلب در همه این صحنه ها، امتحان دادن و در نتیجه معرفت به او تعالی جل جلاله یافتن ودرک عظمت، جلال و کمال خالق زمین و آسمان را کردن و دیگر اشیا عیان و نهان را به ایمان کامل دال بر کمال و جمال یکتای او جل جلاله دانستن و بی ضد و بی مانند شمردن، قسمتی از طرق ارتباط به وی جل شانه بوده، علامتش اینست که مالکان این دولت در هر جا و هر وقت برای خوشنودی او تعالی جل جلاله بدون کدام نظرداشت به خلق الله خوبی و نیکوییها کنند.
به روی این معیار چون خدای متعال جل جلاله همه اکرام، احسان، انعام، لطف و مهربانی که از ابتداء خلقت به ما روا داشته و او جلت عظمته به داشتن ذره یی ایمان شخص نافرمان (عاصی) را اگر به شفاعت کدام صالخ از بندگان او نجات نیافت در دوزخ عذاب را تا مدت معین چشیده، سپس بروی اصل ایمان که با او بوده از آنجا کشیده به جایگاه وی به یکی از جنت ها یا برزخ قرارش دهند.
18 – سوال : آیا این شفاعت تنها از نیکان بشر در باره عاصیان پذیرفته می شود؟
جواب : نه خیر، اگر دل کدام بنده یا غیره جانداران را در حالیکه به کدام مصیبت گرفتار بوده به جای آورده و حاجتش را شخص روا کرد، به واسطه دعای نیک آن موجود نیز نجات یابد و هکذا اگر کدام حیوان یا جاندار کوچک مثل مور و غیره که مضر نباشد اگر به کدام احسان یا نیکی که به نجات او نموده بود درین صورت نیز به شفاعت چنین جاندار ضعیف مورد عفو خدای عظیم و رحیم جل جلاله قرار گیرد.
19 – سوال : انسان کیست ؟
جواب : انسان موجودی که دار و ندار ظاهری خود را اگر برای رضای خدا جل جلاله و صانع یکتای خویش به غرض آرامی خلق الله در پرتو خدا پرستی صرف نماید بی شک عالم بقا را کمایی نموده و در اولاد بشر هم نام نیک به دست خواهد آورد. و این دولت زادهء تقویه بطری ایمان وقوای روحانی باشد و اگر برای ایفای هوا و هوس و فسق و فجور صرف نمود بدا به حالش که مأخوذ به حضور آن منعم این همه انعام و اولاد مظلوم انسان گردد.
1- پیشگفتار
2- ایده روح از کجا آمده است؟
3- بررسی علمی و فلسفی روح
31- تاریخچه مختصری از روح و تعاریف آن.
32- تناقضات در تعریف روح.
33- آیا حیات انسان به روح وابسته است؟
34- آیا هوشیاری انسان به روح وابسته است؟
4- پیامبر اسلام و قرآن و نظرات اسلامی پیرامون روح
5- بررسی دلایل رایج برای باور به روح
51- احضار روح
52- دژاوو
53- رویا دیدن در هنگام خواب
54- رویاهای صادقه
6- نتیجه گیری
7- توضیحات
1- پیشگفتار
مسئله وجود روح از مسائل بسیار اساسی در میان باورهای دینی و همچنین از کهن ترین باورهای انسانی است که در میان بسیاری از ملل رایج بوده و هنوز هم رایج است. بسیاری از دین خویان اعتقاد دارند حیات آنها تنها محدود به جسم آنها نمیشود و هر انسانی علاوه بر وجود مادی خود وجودی فرا مادی نیز دارد که به آن روح گفته میشود. بر اساس باورهای اسلامی این روح در هنگامی که انسان خلق میشود به بدن او وارد میشود و بعد از مرگ او از بدن خارج میشود. این در حالی است که انقلاب علمی که در تاریخ بشر شکل گرفت تمام مفاهیم ماوراء طبیعی را از دنیای علم بیرون انداخت و به همین دلیل چیزی به نام روح در هیچ یک از رشته های علمی امروز به رسمیت شناخته نمیشود. از آنجا که زیر سوال رفتن روح باعث به زیر سوال رفتن بسیاری از باورهای دینی میشود و از آنجا که وجود روح باعث میشود افراد زیادی به وجود “دنیایی فراتر” (1) از دنیای حقیقی که روبروی ما است میشود و از آنجا که مسئله وجود روح همواره از خداناباوران و خردگرایان پرسش میشود، شایسته است که پیرامون آن توضیحاتی داده شود.
وجود روح توسط بسیاری از خداناباوران و خردگرایان انکار میشود. اثبات عدم وجود پدیده ای مثل روح بسیار دشوار است. تصور کنید عده ای به موجودی نامرئی و غیر مادی به نام “گوراگورا” اعتقاد داشته باشند و ادعا کنند گوراگورا موجودی است که در هنگام عطسه کردن نزد انسانها می آید و انسانها را میبوسد. و بوسه او سبب عطسه انسانها میشود. هیچ کس نمیتواند گوراگورا را ببیند و یا او را لمس کند. حال آیا کسی میتواند اثبات کند که گوراگورا وجود ندارد؟ این باورمندان به گوراگورا ممکن است به شما بگویند هر گاه او شما را ببوسد شما عطسه کرده اید و هر گاه شما را نبوسد عطسه نخواهید کرد، و اگر شما این باور آنها را انکار کنید، آنها از شما خواهند پرسید، پس انسان برای چه عطسه میکند؟ اگر دلیلی
علمی برای عطسه پیدا کنید و به آنها بگویید که عطسه کردن به این دلیل و به آن دلیل علمی است که اتفاق می افتد، ممکن است معتقدان به گوراگورا به شما بگویند “خوب ما نیز منکر این دلایل علمی نیستیم، اما گوراگورا هم همزمان با آن دلایل علمی شما را میبوسد، و اگر گوراگورا وجود نداشته باشد و شما را نبوسد شما هرگز عطسه نخواهید کرد.”
قضیه روح هم بسیار شباهت به مسئله گوراگورا دارد. روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود، و از آنجا که روح پدیده ای طبیعی (Natural) نیست در حوزه بررسی علمی قرار نمیگیرد، و از نظر کسانیکه به ماوراء طبیعت (Supernatural) (فراطبیعت گرایی، سوپر ناچورالیسم چیست؟) اعتقاد ندارند چون مدارک و دلایلی برای اعتقاد به چنین موضوعی وجود ندارد، همین ماوراء طبیعی بودن روح دلیل خوبی است برای انکار وجود آن. اما اگر وجود ماوراء طبیعت را ممکن فرض کنیم، نمیتوان اثبات کرد که روح وجود ندارد، مگر اینکه در وجود و تعریف روح تناقضی با خود آن و یا با سایر اصول استوار یافت شود و از اصل محال بودن اجماع نقیضین (تناقض چیست؟) اثبات کرد که وجود روح محال است. اما این نوشتار به یافتن و بحث کردن پیرامون چنین تناقضاتی نخواهد
پرداخت، این نوشتار بیشتر تحلیلی علمی، تاریخی و فلسفی است از پدیده روح و همچنین تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسشهای رایج در این زمینه و رد دلایل رایج غلطی که معمولاً برای اثبات وجود روح از آنها استفاده میشود.
زیرا همانگونه که در مورد گوراگورا یک انسان خردگرا (خردگرایی چیست؟) میتواند به دلیل اینکه مدارک علمی معتبر یا دلایل صحیح فلسفی برای اثبات وجود آن وجود نداشته باشد و در نتیجه به دلیل اینکه ایده وجود گوراگورا از فیلتر خرد عبور نمیکند منکر وجود گوراگورا شود، در مورد روح نیز دقیقاً مسئله به همین صورت است. در این نوشتار این واقعیت را که آنچه باورمندان به وجود روح معمولاً به عنوان دلایل خود برای اعتقاد به وجود روح بیان میکنند دلایل درستی نیستند نشان خواهیم داد، و نتیجه آن خواهد بود که در خواهیم یافت دلایل معتبری برای اعتقاد به روح وجود ندارد. بنابر این وجود روح را میتوان تنها به دلیل اینکه دلایل معتبری برای اعتقاد به آن وجود ندارد انکار کرد و نشان داد که این اعتقاد برخواسته از نادانی قدما بویژه افلاطون است که وارد باورهای دینی شده است. لذا خردمندانه ترین جایگاه نسبت به قضیه روح، جایگاه انکار است، مگر اینکه دلایل معتبری برای نفی وجود آن انکار شود.
2- ایده روح از کجا آمده است؟
نخستین چیزی که باعث شد انسانها به روح روی بیاورند مسئله حیات بود. انسانها همواره بدنبال این بوده اند که ببینند حیات چیست و از کجا آمده است و پاسخ این پرسش خود را در یافتن فرق انسان زنده و انسان مرده جستجو میکردند تا اینکه بتوانند حیات را توضیح دهند و درک کنند. باورهای دینی اکثراً برخواسته از تلاش انسانهای بدوی و اولیه هستند، برای توضیح دادن چیزهایی که امروز علم به توضیح آنها میپردازد. بشر اولیه همواره در تلاش برای توضیح این مسئله و پاسخ به سایر پرسشهای اساسی اش دست به خلقت موجوداتی تخیلی و غیر طبیعی زده است که ارواح یکی از آن چیزها هستند.
در نظر انسانهای اولیه ابتدائی ترین و آشکار ترین تفاوتی که بین موجودی زنده و موجودی غیر زنده دیده میشود این است که انسان زنده نفس میکشد و انسان مرده نفس نمیکشد. لذا این تنفس در نظر بسیاری از انسانهای اولیه بعنوان جوهر اصلی حیات مطرح شد، یعنی هرآنچه نفس بکشد از نظر ایشان زنده مینمود و هر آنچه زنده نبود نفس نمیکشید. برای همین است که روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما () توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی () استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه “کا” را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی “تنفس” است، حتی در آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (tman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته است. الله بر اساس قرآن روح خود را درون کالبد انسان می دمد، یا بعبارت دیگر “فوت” میکند.
سوره سجده آیه 9
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ.
آنگاه بالای او راست ، کرد و از روح خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید چه اندک شکر می گویید.
آنها استفاده میشود.
زیرا همانگونه که در مورد گوراگورا یک انسان خردگرا (خردگرایی چیست؟) میتواند به دلیل اینکه مدارک علمی معتبر یا دلایل صحیح فلسفی برای اثبات وجود آن وجود نداشته باشد و در نتیجه به دلیل اینکه ایده وجود گوراگورا از فیلتر خرد عبور نمیکند منکر وجود گوراگورا شود، در مورد روح نیز دقیقاً مسئله به همین صورت است. در این نوشتار این واقعیت را که آنچه باورمندان به وجود روح معمولاً به عنوان دلایل خود برای اعتقاد به وجود روح بیان میکنند دلایل درستی نیستند نشان خواهیم داد، و نتیجه آن خواهد بود که در خواهیم یافت دلایل معتبری برای اعتقاد به روح وجود ندارد. بنابر این وجود روح را میتوان تنها به دلیل اینکه دلایل معتبری برای اعتقاد به آن وجود ندارد انکار کرد و نشان داد که این اعتقاد برخواسته از نادانی قدما بویژه افلاطون است که وارد باورهای دینی شده است. لذا خردمندانه ترین جایگاه نسبت به قضیه روح، جایگاه انکار است، مگر اینکه دلایل معتبری برای نفی وجود آن انکار شود.
2- ایده روح از کجا آمده است؟
نخستین چیزی که باعث شد انسانها به روح روی بیاورند مسئله حیات بود. انسانها همواره بدنبال این بوده اند که ببینند حیات چیست و از کجا آمده است و پاسخ این پرسش خود را در یافتن فرق انسان زنده و انسان مرده جستجو میکردند تا اینکه بتوانند حیات را توضیح دهند و درک کنند. باورهای دینی اکثراً برخواسته از تلاش انسانهای بدوی و اولیه هستند، برای توضیح دادن چیزهایی که امروز علم به توضیح آنها میپردازد. بشر اولیه همواره در تلاش برای توضیح این مسئله و پاسخ به سایر پرسشهای اساسی اش دست به خلقت موجوداتی تخیلی و غیر طبیعی زده است که ارواح یکی از آن چیزها هستند.
در نظر انسانهای اولیه ابتدائی ترین و آشکار ترین تفاوتی که بین موجودی زنده و موجودی غیر زنده دیده میشود این است که انسان زنده نفس میکشد و انسان مرده نفس نمیکشد. لذا این تنفس در نظر بسیاری از انسانهای اولیه بعنوان جوهر اصلی حیات مطرح شد، یعنی هرآنچه نفس بکشد از نظر ایشان زنده مینمود و هر آنچه زنده نبود نفس نمیکشید. برای همین است که روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما () توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی () استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه “کا” را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی “تنفس” است، حتی در آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (tman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته است. الله بر اساس قرآن روح خود را درون کالبد انسان می دمد، یا بعبارت دیگر “فوت” میکند.
سوره سجده آیه 9
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ.
آنگاه بالای او راست ، کرد و از روح خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید چه اندک شکر می گویید.
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت وجود روح با pdf دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت وجود روح با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله در مورد ضرورت وجود روح با pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
ضرورت وجود روح
1- پیشگفتار
مسئله وجود روح از مسائل بسیار اساسی در میان باورهای دینی و همچنین از کهن ترین باورهای انسانی است که در میان بسیاری از ملل رایج بوده و هنوز هم رایج است. بسیاری از دین خویان اعتقاد دارند حیات آنها تنها محدود به جسم آنها نمیشود و هر انسانی علاوه بر وجود مادی خود وجودی فرا مادی نیز دارد که به آن روح گفته میشود. بر اساس باورهای اسلامی این روح در
هنگامی که انسان خلق میشود به بدن او وارد میشود و بعد از مرگ او از بدن خارج میشود. این در حالی است که انقلاب علمی که در تاریخ بشر شکل گرفت تمام مفاهیم ماوراء طبیعی را از دنیای علم بیرون انداخت و به همین دلیل چیزی به نام روح در هیچ یک از رشته های علمی امروز به
رسمیت شناخته نمیشود. از آنجا که زیر سوال رفتن روح باعث به زیر سوال رفتن بسیاری از باورهای دینی میشود و از آنجا که وجود روح باعث میشود افراد زیادی به وجود “دنیایی فراتر” (1) از دنیای حقیقی که روبروی ما است میشود و از آنجا که مسئله وجود روح همواره از خداناباوران و خردگرایان پرسش میشود، شایسته است که پیرامون آن توضیحاتی داده شود.
وجود روح توسط بسیاری از خداناباوران و خردگرایان انکار میشود. اثبات عدم وجود پدیده ای مثل روح بسیار دشوار است. تصور کنید عده ای به موجودی نامرئی و غیر مادی به نام “گوراگورا” اعتقاد داشته باشند و ادعا کنند گوراگورا موجودی است که در هنگام عطسه کردن نزد انسانها می آید و انسانها را میبوسد. و بوسه او سبب عطسه انسانها میشود. هیچ کس نمیتواند گوراگورا را ببیند و
یا او را لمس کند. حال آیا کسی میتواند اثبات کند که گوراگورا وجود ندارد؟ این باورمندان به گوراگورا ممکن است به شما بگویند هر گاه او شما را ببوسد شما عطسه کرده اید و هر گاه شما را نبوسد عطسه نخواهید کرد، و اگر شما این باور آنها را انکار کنید، آنها از شما خواهند پرسید، پس انسان
برای چه عطسه میکند؟ اگر دلیلی علمی برای عطسه پیدا کنید و به آنها بگویید که عطسه کردن به این دلیل و به آن دلیل علمی است که اتفاق می افتد، ممکن است معتقدان به گوراگورا به شما بگویند “خوب ما نیز منکر این دلایل علمی نیستیم، اما گوراگورا هم همزمان با آن دلایل علمی شما را میبوسد، و اگر گوراگورا وجود نداشته باشد و شما را نبوسد شما هرگز عطسه نخواهید کرد.”
قضیه روح هم بسیار شباهت به مسئله گوراگورا دارد. روح از نظر گروهی از کسانیکه به وجود آن
اعتقاد دارند دلیل اصلی و جوهر حیات است یعنی حیات وقتی آغاز میشود که روح به بدن وارد میشود و وقتی پایان میگیرد که روح از بدن خارج میشود، و از آنجا که روح پدیده ای طبیعی (Natural) نیست در حوزه بررسی علمی قرار نمیگیرد، و از نظر کسانیکه به ماوراء طبیعت (Supernatural) (فراطبیعت گرایی، سوپر ناچورالیسم چیست؟) اعتقاد ندارند چون مدارک و دلایلی برای اعتقاد به چنین موضوعی وجود ندارد، همین ماوراء طبیعی بودن روح دلیل خوبی است برای انکار وجود آن. اما اگر وجود ماوراء طبیعت را ممکن فرض کنیم، نمیتوان اثبات کرد که روح وجود ندارد، مگر اینکه در وجود و تعریف روح تناقضی با خود آن و یا با سایر اصول استوار یافت شود و از اصل
محال بودن اجماع نقیضین (تناقض چیست؟) اثبات کرد که وجود روح محال است. اما این نوشتار به یافتن و بحث کردن پیرامون چنین تناقضاتی نخواهد پرداخت، این نوشتار بیشتر تحلیلی علمی، تاریخی و فلسفی است از پدیده روح و همچنین تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسشهای رایج در این زمینه و رد دلایل رایج غلطی که معمولاً برای اثبات وجود روح از آنها استفاده میشود.
زیرا همانگونه که در مورد گوراگورا یک انسان خردگرا (خردگرایی چیست؟) میتواند به دلیل اینکه
مدارک علمی معتبر یا دلایل صحیح فلسفی برای اثبات وجود آن وجود نداشته باشد و در نتیجه به دلیل اینکه ایده وجود گوراگورا از فیلتر خرد عبور نمیکند منکر وجود گوراگورا شود، در مورد روح نیز دقیقاً مسئله به همین صورت است. در این نوشتار این واقعیت را که آنچه باورمندان به وجود روح معمولاً به عنوان دلایل خود برای اعتقاد به وجود روح بیان میکنند دلایل درستی نیستند نشان
خواهیم داد، و نتیجه آن خواهد بود که در خواهیم یافت دلایل معتبری برای اعتقاد به روح وجود ندارد. بنابر این وجود روح را میتوان تنها به دلیل اینکه دلایل معتبری برای اعتقاد به آن وجود ندارد انکار کرد و نشان داد که این اعتقاد برخواسته از نادانی قدما بویژه افلاطون است که وارد باورهای دینی شده است. لذا خردمندانه ترین جایگاه نسبت به قضیه روح، جایگاه انکار است، مگر اینکه دلایل معتبری برای نفی وجود آن انکار شود.
2- ایده روح از کجا آمده است؟
نخستین چیزی که باعث شد انسانها به روح روی بیاورند مسئله حیات بود. انسانها همواره بدنبال این بوده اند که ببینند حیات چیست و از کجا آمده است و پاسخ این پرسش خود را در یافتن فرق انسان زنده و انسان مرده جستجو میکردند تا اینکه بتوانند حیات را توضیح دهند و درک کنند.
باورهای دینی اکثراً برخواسته از تلاش انسانهای بدوی و اولیه هستند، برای توضیح دادن چیزهایی که امروز علم به توضیح آنها میپردازد. بشر اولیه همواره در تلاش برای توضیح این مسئله و پاسخ به سایر پرسشهای اساسی اش دست به خلقت موجوداتی تخیلی و غیر طبیعی زده است که ارواح یکی از آن چیزها هستند.
در نظر انسانهای اولیه ابتدائی ترین و آشکار ترین تفاوتی که بین موجودی زنده و موجودی غیر زنده دیده میشود این است که انسان زنده نفس میکشد و انسان مرده نفس نمیکشد. لذا این تنفس
در نظر بسیاری از انسانهای اولیه بعنوان جوهر اصلی حیات مطرح شد، یعنی هرآنچه نفس بکشد از نظر ایشان زنده مینمود و هر آنچه زنده نبود نفس نمیکشید. برای همین است که روح همواره بطور مستقیم یا بطور غیر مستقیم در کتابهای دینی با تنفس در ارتباط است. در تورات روح با کلمه نشاما () توصیف شده است، این کلمه دقیقاً همان کلمه ای است که برای نفس نیز استفاده میشود. در انجیل نیز که اصل آن به زبان یونانی نوشته شده است برای روح از کلمه سوکی () استفاده شده است و این کلمه دقیقاً به معنی نفس و نفس کشیدن است. این کلمات هم در تورات و هم در انجیل بارها با معانی و مفاهیم دیگر همچون تنفس و حیات نیز استفاده شده اند. کلمه (Spirit) در زبان انگلیسی نیز خویشاوند با تنفس در زبان لاتین است. مصریان باستان نیز کلمه “کا” را برای توصیف ارواح استفاده میکردند که این کلمه نیز به معنی “تنفس” است، حتی در
آیین هندو و همچنین در آیین بودایی نیز روح را (tman) میخوانند که برابر با تنفس است. روح حتی در قرآن نیز با نفس کشیدن درآمیخته است. الله بر اساس قرآن روح خود را درون کالبد انسان می دمد، یا بعبارت دیگر “فوت” میکند.
سوره سجده آیه 9
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ.
آنگاه بالای او راست ، کرد و از روح خود در آن بدمید و برایتان گوش و چشمها و دلها آفرید چه اندک شکر می گویید.
به این عمل معروف فوت کردن روح (نفخ روح) در چهار جای دیگر قرآن از جمله در (سوره حجر آیه
قرآن هم در مورد اولین انسان (آدم) آمده است هم در مورد تولد مسیح از مریم باکره و هم در مورد تمامی انسانها. البته این باور تنها باوری اسلامی نیست، دورگا یکی از خدایان هندو نیز مجسمه خود را ساخته است و بعد با دهان الهی خود روح دمیده است. بسیاری از انسانهای اولیه توضیحی
بهتر از این به ذهنشان خطور نمیکرد که خدا ابتدا انسان را از مجسمه درست کرده است و بعد به وجود او حیات دمیده است و در نتیجه انسان که تنها یک کالبد سفالین و گلی مجسمه گونه بوده است دارای جان شده است، شاید به همین دلیل باشد که مجسمه سازی در برخی از ادیان همچون اسلام تقبیح شده است و حتی در برخی از دوره های تاریخ اولیه اسلام به شدت تحریم و تکفیر شده است و گروه های بنیاد گرا هنوز هم با مجسمه سازی مشکل دارند، زیرا به نظر میرسیده است که انسانهای مجسمه ساز در حال تکرار کاری الهی هستند و این کار بسیار کفر
آمیز است، یکی از معجزات عیسی در قرآن نیز این است که مجسمه کبوتری را از گل درست کرده است و سپس به آن جان بخشیده است، آشکار است که افسانه ای بهتر برای خلقت به ذهن افرادی که این داستانها را سراییده اند نرسیده است. این نوع تصوّر های کودکانه که امروزه ذره ای ارزش علمی ندارند و بسیار شبیه به قصه های شنگول و منگولی است که مادربزرگها برای نوه هایشان تعریف میکنند هستند، در میان انسانهای اولیه و متاسفانه در ذهن انسانهای نیمه دیوانه امروزی منطقی و واقعی به نظر میرسیده و میرسند. در این میان افراد سودجو و زرنگی همچون پیامبر اسلام نیز از این قصه های کودکانه سوء استفاده کردند و با گول زدن انسانهای ساده اندیش برای قرنها به حماقت بشری دامن زدند و سبب امتداد این استحمار گشتند.
اگر تصور کنیم خداوند هر بار که انسان جدیدی بدنیا می آید یک مقدار از روح خودش را درون وجود او فوت میکند، و اگر فرض کنیم هر ثانیه سه بچه بدنیا می آیند، بر اساس گفته قرآن خداوند بیشتر شبیه یک پنکه یا کمپرسور باد است که دائماً باید روح خود را در پیکر انسانهای تازه تولد یافته فوت کند، و این خود یک شغل 24 ساعته برای خداوند است و او را از باقی مسئولیت هایش باز میدارد، تازه این درصورتی است که سایر جانداران روی زمین را بدون روح فرض کنیم، و تنها انسانها را دارای
روح بدانیم. البته شاید خداوند از قبل مقدار زیادی فوت کرده است و روح ها را آماده کرده است و در یک صندوقچه یا کُمد الهی نگه داشته است و یکی یکی در هنگام تولد انسانها بطور خودکار به بدن آنها ارسال میشود.
از روی همین ارتباط مستقیم میان روح و تنفس در قرآن میتوان دریافت که ایده روح در قرآن نیز از همان جایی گرفته شده است که این ایده در تورات و انجیل گرفته شده است، در نتیجه روح نتیجه تلاش انسانهای اولیه است برای پیدا کردن جوهر اصلی حیات. یعنی معمایی که علم بیولوژی امروز به حل آن میپردازد. برای انسانهایی که هنوز گمان میکردند زمین صاف است، و شهابسنگ ها تیرهایی هستند که به سمت شیاطین شلیک میشوند، اولین پاسخی که برای پرسش “تفاوت موجود زنده و مرده چیست” به نظر میرسید، مسئله تنفس بود. برای او داد و ستدهای
میکروسکوپی شیمیایی در بدن که ما آنرا متابولیسم بدن میخوانیم مشخص نبود، از نظر او مرده نفس نمیکشد و زنده نفس میکشد و این تنها تفاوت زنده و مرده است. و این ارتباط مستقیم کلمه تنفس با کلمه روح از لحاظ زبانشناسی سندی است بر این مدعا. برای قدما مشخص نبود که تنفس چیزی نیست جز دمیدن اکسیژن و مقدار زیادی نیتروژن، آنها تنفس را مسئله ای پیچیده تر از این مسائل میدیدند. از همین رو است که در “زنده” خواندن گیاهان بسیار دچار تردید بودند.
مسیحیان اینگونه به قضیه نگاه میکردند که خداوند ابتدا روح را در کالبد بدن می دمد و درون انسان زنده روح خدایی وجود دارد، و این در حالی است که ما در دنیایی پر از ارواح خبیث زندگی میکنیم. از همین رو است که مسیحیان وقتی کسی عطسه میکند او را با عبارات مذهبی تقدیس میکردند، یا حالتی جادویی به خود میگرفتند، مثلا بر روی سینه صلیب رسم میکردند، زیرا معتقد بوده اند وقتی
کسی عطسه میکند ممکن است روحش به بیرون پرتاب شود و ارواح خبیثه که در اطراف او هستند و نفس شیطان به دلیل گناهان ما همه جا گسترده شده است ممکن است به سرعت وارد بدن او شده و جایگزین روح الهی در بدن او شود. از همین رو بود که مسیحیان اساساً بیماریهای انسانها را به دلیل محصور شدن آنها توسط ارواح پلید میدانستند. و با دعا خواندن و انجام مراسم مذهبی
سعی میکردند ارواح خبیث را از وجود بیمار خارج کنند. در دوران انگیزاسیون بعضی اوقات افراد بیمار را شکنجه میکردند تا روح خبیث به زور شکنجه از بدن آنها خارج شود، هنوز هم در میان مسیحیان فرقه هایی همچون فرقه شاهدان یهوه وجود دارند که بیماران خود را نزد پزشک نمیبرند و تنها با دعا و نیایش آرزوی شفا یافتن آنها را دارند. ایرانیان نیز هرگاه کسی عطسه میکند به او میگویند “عافیت باشد”، ممکن است این رسم نیز از باورهای خرافی مشابه گرفته شده باشد.
البته این تسخیر شدن توسط ارواح همیشه بد نبود. روح القدس در عبارت یونانی که زبان اصیل انجیل است به معنی “تنفس مقدس” است. اگر این روح توسط تنفس به بدن وارد میشود انسانها میتوانستند از خدا وحی بگیرند و کتابهای متعدد انجیل و تورات به باور مسیحیان ناشی از ورود این روح به بدن نویسندگان این کتابها است. مسیح در انجیل روح القدس را با فوت به سمت حواریون خود میفرستد (یوحنی 20:22). در همین نوشتار این باور، یعنی جوهر حیات بودن روح به چالش کشیده خواهد شد.
دومین مسئله که باعث شده است انسانهایی به وجود روح اعتقاد داشته باشند بی اطلاعی آنها از مغز انسان است. تقریباً تمامی آنچه به روح نسبت داده میشود در حقیقت همان کارهایی است که مغز انجام میدهد. در همین نوشتار به سه نمونه بارز از این موضوع، یعنی هوشیاری، خواب دیدن و دژاوو اشاره خواهیم داشت. انسانهای پیشین از مغز و ساختمان آن و وظایف آن آگاه نبودند و
نمیتوانستند حس کردن، هوشیاری، تفکر و حافظه را با اطلاعات محدود خود نسبت به مغز توضیح دهند، لذا تمام این کارها را به روح نسبت میدادند. البته از دیدگاهی وسیع تر بی اطلاعی نسبت به بدن و ساختمان آن که مغز را نیز شامل میشود باعث اعتقاد به روح بود. این درحالی است که امروزه آشکار است تمامی حس ها، حالت های روانی، و افکار باعث ایجاد سیگنالهای الکتریکی،
مغناطیسی و متابولیکی در مغز میشوند که این سیگنالها را میتوان با دستگاه های مخصوص PET و MRI ثبت کرد (2) و حتی در برخی موارد با ارسال سیگنالهای مصنوعی به مغز شبیه سازی کرد. لذا تمامی ویژگیهایی که قدما برای توضیح آنها به روح پناه میبردند امروزه از دیدگاه علمی همان
کارهایی است که مغز انجام میدهد، و مغز برای انجام آنها نیاز به هیچگونه روح یا چیزی شبیه آن ندارد، مغز کاملاً ماهیتی طبیعی دارد و تمامی کارهایی که مغز انجام میدهد از لحاظ طبیعی قابل بررسی هستند. لذا پیشرفت علم در زمینه نوروساینس (3) که تلاش میکند احساسات، ادراکات، حالت های روانی، تفکر، حافظه، هوشیاری و غیره را به مغز نسبت بدهد دیگر جایی برای اعتقاد به وجود روح برای بیشتر دانشمندان باقی نگذاشته است.
سومین مسئله تمایل انسان به جاودانگی است. انسانها همواره از اینکه مرگ پایان وجود و حیات آنها باشد هراسان بوده اند و تمایل به جاودانگی داشته اند و بشر بدوی عادت داشت تمایلات خود را با واقعیت پیوند دهد، یعنی چون صرفاً تمایل داشت حیات پس از مرگی وجود داشته باشد، نتیجه میگرفت چنین حیاتی وجود دارد و از آنجا که میدیدند بدن انسان پس از مرگ متلاشی میشود بعدی غیر مادی را نیز برای انسان تصور میکردند، از نظر ایشان لازمه حیات پس از مرگ وجود روح
بود. در مورد این نوع طرز تفکر آلوده به سفسطه در نوشتاری با فرنام “وجود نداشتن خدا و آخرت غیر عادلانه است مگر میشود آخرتی وجود نداشته باشد.” توضیحات کافی آمده است. در کشف واقعیت ها باید تمایلات را کنار گذاشت زیرا واقعیت ها بدون توجه به تمایلات ما وجود دارند. تمایل
داشتن ما به مسئله ای باعث وجود داشتن آن نمیشود و عدم تمایل ما به واقعیتی باعث از بین رفتن آن واقعیت نمیشود. برای توضیحات بیشتر در مورد مسئله مرگ به نوشتاری فرنام “بعد از مرگ چه خواهد شد؟” مراجعه کنید.
تمامی این سه مسئله، پیش زمینه هایی هستند که انسانها بخاطر آنها به وجود روح اعتقاد پیدا میکنند. بررسی دقیق علمی و فلسفی این مسائل باعث شده است که روح از یک پدیده علمی و معتبر به یک پدیده دینی و محدود به باورهای افسانه ای مردم تبدیل شود و دیگر جایگاه چندانی در علوم بشری نداشته باشد.
33- آیا حیات انسان به روح انسان وابسته است؟
همانطور که گفته شد یکی از اصلی ترین دلایلی که باعث شد انسانها روح را اختراع کنند، تلاش آنها برای توضیح دادن مسئله حیات بود. وابسته دانستن روح و حیات انسان به یکدیگر مانند آن است که انسان را ماشینی فرض کنیم که تا زمانی که روح در آن است کار میکند و به مجرد اینکه روح از بدن خارج شود از کار می افتد. این دیدگاه البته در گذشته مورد تایید بسیاری از فلاسفه و
دانشمندان بوده است اما امروزه دیگر چندان ارزش علمی ندارد. همانطور که گفته شد خداباوران بسیاری معتقدند که در هنگام مرگ روح انسان از بدنش خارج میشود و به دنیای دیگر میرود. در مورد خارج شدن روح از بدن انسان پرسشهای زیادی مطرح می
شود. روح انسان به کدام یک از ارگانهای بدن در ارتباط است و چه زمانی بدن را ترک میکند؟
خداباوران معتقدند پس از مرگ روح پیوند خود را با بدن قطع میکند و یا از بدن خارج میشود، پرسش این است که آیا روح زمانی که قلب از کار بایستد بدن را ترک میکند؟ یا در زمانی که مغز انسان از کار بایستد؟ بسیار پیش آمده است که افرادی مرگ مغزی داشته اند اما قلب آنها هنوز کار میکرده است. آیا در چنین شرایطی روح از بدن خارج شده است یا نه؟ آیا روح صبر میکند تا ببیند قلب یا مغز کی از کار می افتد تا در آن زمان بدن را ترک کند؟ در برخی از مواقع افرادی به کما میروند و
چندین سال مغز آنها فعالیت نمیکند ولی تمامی اعضای بدنشان بطور عادی کار میکنند، این افراد با تغذیه خونی زنده نگاه داشته میشوند و اگر این تغذیه خونی قطع شود به سرعت تمامی اعضای بدنشان از کار خواهد افتاد، آیا روح نشسته است تا ببیند کی سرم از بدن این انسان قطع میشود تا بعد از بدن او مهاجرت کند؟ اگر در چنین شرایطی مغز شخصی عوض شود، او به حیات خود
ادامه خواهد داد. زیرا تنها مشکل بدن او مغز او است. اما اگر این مشکل حل نشود او بلافاصله بعد از قطع شدن منبع تغذیه بدنش خواهد مرد.
تکلیف کسانیکه که قلبشان با قلب انسان دیگری عوض شود چیست؟ آیا روح این افراد با هم عوض میشود؟ احتمالاً در چند دهه آینده پزشکان قادر خواهند بود که مغز انسانها را نیز با یکدیگر عوض کنند. در آن شرایط بر سر روح چه می آید؟ اگر مغز انسانی از کالبدی به کالبد دیگر وارد شود آیا روح آندو شخص نیز بین این دو بدن جابجا میشود؟ اگر تمام اعضای بدن یک انسان از جمله مغز او به اشخاص دیگر پیوند زده شوند بر سر روح او چه خواهد آمد؟ آشکار است که در مسئله خارج
شدن روح از بدن با پیشرفت علوم پزشکی و قابلیت تعویض اعضای بدن تناقضات بسیاری دیده میشود. آیا دوقلوهای به هم چسبیده دو روح دارند؟ اگر یک روح دارند، بعد از جداسازی آنها در صورتیکه جراحی موفقیت آمیز باشد چه بر سر روحشان خواهد آمد؟ آیا این روح نیز جراحی خواهد شد؟ و اگر دو روح دارند چگونه است که رفتن روح یکی از آنها از کالبدشان معمولا باعث بیرون رفتن روح دیگری نیز میشود؟ آیا میتوان دو روح را در یک بدن قرار داد؟ امروزه میدانیم که اگر با یک جسم
برنده، جسم پینه ای (Corpus Callosum)، توده ای از عصبهای مغزی که دو نیمکره مغز را به یکدیگر وصل میکنند را ببریم دو ذهن متفاوت و مستقل خواهیم داشت (11)، آیا در این زمان روح شخص نیز تبدیل به دو روح میشود؟ تا زمان معینی پس از مرگ بسیاری از اعضای بدن هنوز میتوانند کار کنند، و میتوان این اعضا را به بقیه بیماران پیوند زد، اگر روح با مرگ بدن را ترک میکند چگونه است که
بسیاری از اعضای بدن پس از ترک روح از بدن همچنان کار میکنند؟ چرا ناخنها و موهای افراد مرده تا مدتی پس از مرگ آن شخص نیز به رشد خود ادامه میدهند؟ حتی در بسیاری از مواقع میتوان اعضای بدن را بدون داخل کردن آنها در بدنی دیگر، با ایجاد شرایط مصنوعی آزمایشگاهی زنده نگاه داشت، بعنوان مثال تقریباً همه میدانند که سلولهای خونی را میتوان بیرون از بدن نیز زنده نگه داشت، بدن به غیر از سلول چیز دیگری ندارد و سلول برای زیستن به عوامل مشخصی همچون اکسیژن و مواد غذایی نیازمند است که میتوان با ایجاد مصنوعی آن عوامل هر سلول را زنده نگاه داشت، بنابر این در تئوری زنده نگه داشتن تمامی اعضای بدن ممکن است، اما در عمل ایجاد
شرایط مصنوعی برای برخی از آنها هنوز به دلیل ضعف فن آوری پزشکی میسر نشده است. برای پزشکان این مسئله مانند روز روشن است که در آینده بسیار نزدیک بانکهای اعضای بدن ایجاد خواهد شد تا افراد بتوانند اعضای بدن را که دچار مشکلاتی میشوند با اعضای بدن مردگانی که اعضای بدنشان را زنده نگه داشته اند عوض کنند. در تئوری اگر بتوان چنین کاری را در مورد تمامی اعضای بدن انجام داد، میتوان انسانی را بطور موقت کشت و در آینده او را دوباره زنده کرد. اعضای بدن انسانها را میتوان بگونه ای بسیار شبیه (12) از روی ساختار سلولی همانند سازی (Cloning)
کرد. این مسائل همگی بیانگر آن هستند که اطلاعات پزشکی و دانش بشر از آناتومی بدنش باعث بوجود آمدن تناقضات بسیار در وجود روح بعنوان جوهر حیات شده است، و این تناقضات را تنها با تعریف علمی حیات که تعریفی کاملاً طبیعی و غیر وابسته به ماوراء طبیعت و روح و خدا است تا حدود زیادی حل کرد.
در باورهای قرآنی حیات انسان مبتنی بر روح او و خارج شدن روح او در دست الله است و روح تنها در زمانی از بدن خارج خواهد شد که الله چنین اجازه ای به آن بدهد (13)، و همچنین زمان خارج شدن روح از بدن و مرگ انسان در لوح محفوظی در نزد خدا از پیش مقرر شده است. این درحالی است که امروز به دلیل پیشرفت مسائل پزشکی و بهداشتی میزان عمر انسانها بسیار بیشتر شده است و همچنان رشدی فزاینده دارد. چگونه است که الله برای انسانهای پیشین عمر کوتاه
تری و برای انسانهای امروزی عمری بلند تر مقرر کرده است؟ آیا خارج شدن روح از بدن دلیل مرگ است و یا اختلال در یکی یا تعدادی بیشتر از ارگانهای حیاتی بدن؟ آیا عوامل طبیعی است که باعث طولانی شدن حیات بشر شده است یا ارواح و اشباح و روابطی که موجودی موهوم همچون الله برایشان در نظر داشته است؟ جالب است که افراد در کشورهای مختلف دوران حیات بیشتری دارند، مردم در سوئد و ژاپن و آمریکا عمر طولانی تری نسبت به مردم قم و مکه و مشهد دارند. آیا
شرایط زیست محیطی است که باعث میشود افراد مدت بیشتری را عمر کنند و یا الله در نوشتن میزان عمر افراد در آن کتابچه مسخره اش دچار تبعیض نژادی شده است و برای کفار ساکن آمریکا و ژاپن و سوئد عمر بیشتری بریده است؟ انتخاب با شما است، آشکار است که هر انسان خردگرا و معقولی توضیحات علمی را به داستانهای کودکانه دینی ترجیح میدهد.
علاوه بر مسئله خارج شدن روح از بدن در داخل شدن روح به بدن نیز پرسشهای بسیاری وجود دارد. اگر روح جوهری لازم برای حیات است چرا فقط انسانها باید روح داشته باشند؟ تمام موجودات زنده در این صورت باید دارای روح باشند. و این مسئله به تک سلولی ها نیز کشیده میشود.
مسئله آنجا جالبتر میشود که این تک سلولی ها به مرور زمان تکامل یافته و موجودات پر سلولی را ایجاد کنند. آیا ارواح هر کدام از این تک سلولی ها با یکدیگر جمع میشوند و روح بزرگتری را برای جانور پر سلولی ایجاد میکنند؟ یعنی آیا ارواح نیز با یکدیگر جمع پذیرند؟ در هنگام تولد انسان چه زمانی روح به بدن او وارد میشود؟ در کدام مرحله از مراحل رشد جنین خداوند روح را در وجود او
فوت میکند؟ آیا در هنگام باردار شدن یک تخمک است که روح به تخمک فوت میشود؟ اگر اینگونه است باید توجه داشت که در برخی از موارد تخمک بعد از بارور شدن تقسیم بر دو تخمک دیگر میشود و باعث بوجود آمدن دو جنین و گاهی تقسیم بر شش تخمک بارور شده و باعث تولید شش جنین میشود. آیا روح نیز با این تقسیم شدن، تقسیم و تکه تکه میشود؟
طول عمر انسانها با پیشرفت علوم و بهداشت بیشتر شده است، انسانها بطور محسوسی از گذشته بیشتر زندگی میکنند، عمر انسانها در 100 سال گذشته بطور متوسط 20 سال افزایش پیدا کرده است و این تنها به این دلیل است که شرایط زیستن بهتری برای زیستن انسان بوجود آمده است. انسانها در سال 1997 بین 70 تا 80 سال بطور متوسط زندگی میکنند، این در حالی است که در سال 1900 بین 45 تا 50 سال زندگی میکردند (14). در آینده نیز احتمال آن میرود که انسانها بتوانند بسیار بیشتر زندگی کنند. حال انتخاب شما کدام است؟ آیا با این اوصاف باید
اعتقاد داشت که خداوند در قرون اخیر در قراخواندن روح از بدن انسان درنگ بیشتری کرده است و حضرت عزرائیل را دیرتر برای گرفتن جان انسانها و خارج کردن روح از بدن ارسال میکند؟ یا اینکه حیات آدمی مسئله ای کاملا مادی و مرتبط با شرایط محیطی و بدن او است؟ آشکار است که قضیه ورود و خروج روح از بدن کاملا یک داستان کودکانه و خرافه ای مضحک است.
پیشرفتهای سریع در بیولوژی و ژنتیک باعث شده است مسئله حیات امروزه بسیار روشنتر از آنچه در گذشته بوده است باشد. ژنها نقشه هایی هستند که سلولها بر اساس آنها ساخته شده و در کنار یکدیگر قرار میگیرند. ژنها نیز خود موادی شیمیایی هستند که توسط انتخاب طبیعی (15) در امتداد زمان تکامل می یابند. ایجاد تغییرات در ژنتیک باعث بوجود آمدن موجودات متفاوتی میشود.
ممکن است برای انسانها این بسیار تکان دهنده باشد که تقریباً 99% DNA یک انسان با ژنهای یک بوزینه مشترک است و تنها همان 1 درصد باقیمانده است که باعث میشود انسان، انسان باشد و بوزینه بوزینه (16) و این مسئله هم اکنون که ژنهای هر موجود زنده را میتوان رمزگشایی کرد و همچون کتابی مورد مطالعه قرار داد به همان اندازه در نزد دانشمندان واضح است که رابطه تبدیل انرژی به ماده انیشتن برای آنان واضح است. برای بیولوژیستهای مدرن امروزی بسیار روشن و
واضح است که مسئله حیات را میتوان در حد فعل و انفعالات شیمیایی و فیزیکی کاهش داد و کاملاً آنرا از لحاظ طبیعی شرح داد و هیچ نیازی به داستانسرایی و یاری طلبیدن از اشباح و ارواح در این علم، برای توضیح مسئله حیات وجود ندارد. اگر یک بیولوژیست بگوید وقتی روح به کالبد وارد شود
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله روش هایی برای ایجاد طنز در اعلان و بازتاب آن در گرافیک معاصر ایران با pdf دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله روش هایی برای ایجاد طنز در اعلان و بازتاب آن در گرافیک معاصر ایران با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله روش هایی برای ایجاد طنز در اعلان و بازتاب آن در گرافیک معاصر ایران با pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
مقدمه
تلاش طراحان گرافیک ارائه طرحی است که با استفاده از خلاقیت بتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند پیام را بهروشنی منتقل کند. برای خلاقیت نمیتوان ساختار مشخصی در نظر گرفت. از همین رو تبلیغات منحصر به فرد از تفکری چارچوبناپذیر برخاستهاند.
طراحان میتوانند از انواع جذابیت و خلاقیتها بهره بگیرند که یکی از رایجترین آن ها به کار بردن طنز است. رشد رسانه رشد طنز در تبلیغات را موجب شده است. طنز بهعنوان یک شیوه رابطه تنگاتنگی با رسانه تبلیغات دارد. تبلیغی خنده دار که در اعلان اثربخش است ضرورتاً نمیتواند در رسانه دیگر تبلیغ مؤثر باشد. خواه تبلیغِ خنده دار موفق شود یا شکست بخورد، تابع متغیرهای زیادی از جمله رسانه است.
استفاده از طنز در اعلان به دلایل مختلف میتواند با موفقیت همراه باشد. »جلبکردن توجه« شاید اولین و مهمترین تأثیر استفاده از طنز باشد. از سوی دیگر افزایش محبوبیت کالا و نام تجاری و تبلیغ را با خود به همراه دارد. همچنین طنز باعث میشود پیام آسانتر در خاطر بماند، و احتمال اینکه مردم درباره تبلیغ با دیگران صحبت کنند بسیار است. البته میبایست این نکته را در نظر داشت که تأثیر طنز بهعلت تفاوت در ویژگی مخاطبان میتواند متفاوت باشد. بدیهی است که مردم طنز را دوست دارند. مردم غذا را نیز دوست دارند. در رابطه با غذا، آنچه برای فردی خوشایند است امکان دارد حال فرد دیگری را بهم بزند. چنین موضوعی درباره طنز نیز وجود دارد. آنچه فردی خندهدار تلقی میکند، امکان دارد فرد دیگری آن را خندهدار نداند. از سوی دیگر طنز ممکن است در برقراری ارتباط با مخاطب در یک راه مثبت شکست بخورد.
استفاده از طنزی که برای بیننده حالتی تجاوزکارانه ارائه میدهد میتواند باعث تنفر آن شود. اما درعینحال آنچه برای یک بیننده توهینآمیز است، برای بیننده دیگر ممکن است طنزآمیز باشد. درواقع، طنز پدیدهای است که بالقوه دوقطبی است. یک آگهی خندهدار ممکن است علاوه بر واکنشهای بسیار مثبت واکنشهای بسیار منفی را نیز به همراه داشته باشد.
این تحقیق که با هدف فراهمکردن درک بهتر از مقوله طنز در اعلان و تبلیغات انجام گرفته است با روشی توصیفیـتحلیلی درصدد پاسخ به این پرسش است که: فضای طنز در طراحی اعلان چگونه باید ایجاد گردد؟
جامعه آماری این تحقیق اعلانهایی است که از بیان طنزآمیز در ارائه موضوع استفاده کردهاند. همچنین روش نمونهگیری انتخابی است و 82 نمونه جمعآوری شده است. روش تجزیه و تحلیل اطلاعات در این تحقیق کیفی است.
پیشینه تحقیق
فرید یاحقی در پایاننامه خود در سال 5831 در مقطع
تصویر1. نمایشگاه اعلان شخصی، طراح: مرتضی ممیز،5531. مأخذ: www.posterpage.ch
کارشناسی گرافیک، با عنوان بررسی روشهای طراحی طنز بهعنوان یکی از راههای ایدهیابی خلاقانه در طراحی گرافیک، تا حدی به این موضوع پرداخته است. همچنین کتابی با عنوان گرافیک و طنز نوشته شهاب سیاوش توسط انتشارات رسم در سال 9831 منتشر شده است. در حوزه منابع خارجی نیز کتابی با عنوان طنز در تبلیغات نوشته چارلز گالاس و مارک وینبرگر توسط انتشارات ام ای شارپ در سال 6002 در نیویورک به چاپ رسیده است.
درآمدی درباره طنز
کاربرد طنز در اعلان دشوارتر از رسانههای دیگری همچون رادیو و تلویزیون است، زیرا در آن هیچ حرکتی، جلوههای ویژه، نیرنگِ هیچ حیوان احمقی یا اشتباهکردن یک شخصیتِ مسخره وجود ندارد؛ فقط یک تصویر ثابت است و یک تیتر. برای یک تصویر لحظهای، باید شخصیتسازی کرد، موقعیت خلق کرد و در پایان جمله اصلی و اساسی را بیان کرد. این شبیه کمیک استریپ است با تنها یک فریم و همان کاری است که اعلانِ طنز باید انجام دهد، اما اصلاً آسان نیست. اگر زمانی این کار بهدرستی انجام شود و ملالت و خستگی را رفع کند، هنوز برای موفقیت باید کارهای زیادی انجام شود.
تصویر 2: ُاپرای هنزل و گرتل، طراح: صادق بریرانی، 9431، مأخذ: www.garteh.com
تاریخچه طنز در گرافیک ایران
فردریک تالبرگ در سالهای 7031-8031 با طرحهای کاریکاتورگونهاش اولین طراحی بود که طنز را وارد اعلان کرد. فردریک تالبرگ از پیشگامان طراحی گرافیک نوین ایران به حساب میآید. او اصالتاً سوئدی است و درباره تاریخ تولد و علت مهاجرتش به ایران اطلاع موثقی در دست نیست. او در سال 1031 به ایران سفر کرد و در سال 4131 به تبعیت ایران درآمد. »در برخی نوشتهها از او و برادران سروری (موشق و ناپلئون) بهعنوان نخستین طراحان گرافیک نوین ایران نام برده شده است« (صادقی، 5831). البته در این میان عدهای معتقدند که کاریکاتور نمیتواند اثر گرافیکی به حساب آید، اما مرتضی ممیز اعتقاد داشت که کاریکاتور یکی از زیرشاخههای کار گرافیکی و یکی از وسایل ارتباطی است که در کار گرافیک هم از آن استفاده می شود و چه بسا در پوسترها و تصویرسازی کاریکاتور به کار میرود.
»اگر نگاهی گذرا به آثار طراحان نسل اول گرافیک ایران بیندازیم، با اعلانهای طنز چندانی روبهرو نمیشویم. البته دلیل اصلی و شاید منطقی استقبالنکردن طراحان از طنز میتواند این مسئله باشد که گرافیک ایران هنوز در آغاز راه خود است و تمایل چندانی از سوی طراحان برای استفاده از طنز در اعلانهایشان وجود ندارد« (سیاوش، 9831: 51).
پس از فردریک تالبرگ، در دهه 04 و 05 مرتضی ممیز شاخصترین طراحی است که رگههایی از طنز را میتوان در آثارش دید، بهویژه در تصویرسازی هایی که برای مجله کتاب هفته انجام داده است. امضای ممیز نیز به اعتقاد برخی خود نوعی طنز را در ذهن تداعی می کند. ممیز از نخستین هنرمندانی است که برای امضا از طرح گرافیکی بهره گرفت. امضا برای ممیز تنها نشانهای برای جا گذاشتن نامش و حفظ کپی رایت اثر نبود.
او با امضایش نقش می آفرید و مفاهیم را منتقل می کرد. امضای او یکی از نکتههای طنزآمیزی است که همواره در آثارش حضوری فعال دارند. ممیز از امضا بهمنزله جزوی از تصویر استفاده می کرد که خیلی از مواقع جنبه طنز هم مییافت. برای مثال، روی کراوات مدیرکل یا در یک دسته گل روبانزده و زرورقدار و یا سنجاقسر زنی سالمند. او که از طراحان نسل دوم گرافیک ایران به حساب میآید در اعلانهایش نیز اغلب از طنز کنایی استفاده میکرد. از بارزترین نمونههای آن میتوان به اعلان گلدان و چاقو اشاره کرد که نوعی طنز سیاه را در خود دارد (تصویر 1).
در میان نسل دوم طراحان گرافیک ایران میتوان از صادق بریرانی نام برد که با استفاده از تصاویر طنزگونهاش طنز و شوخی را وارد اعلانهای خود میکرد. میتوان گفت او از نسل نخست فارغالتحصیلان نقاشی است که به طراحی گرافیک میپردازد. نمونه قابل توجه آن میتواند اعلانی باشد که برای تئاتر هنزل و گرتل طراحی کرده است (تصویر 2). فرشید مثقالی و قباد شیوا از طراحان نسل دومی هستند که با تکیه بر مهارت خود در نقاشی و تصویرسازی به نوعی طنز را در آثارشان دخیل کردهاند (تصویر 3).
از میان طراحان نسل سوم میتوان به داریوش مختاری اشاره کرد (تصویر 4). یکی از اعلانهایی که داریوش مختاری در آن به طور مشخص از طنز بهره گرفته اعلان نهمین بینال گرافیک ایران است. در این اعلان طراح با استفاده از شیوه تغییر شکل عدد 9 را که در اینجا بیشباهت به عدد 6 لاتین نیست به نوعی جنگافزار بدل کرده که در حال پرتاب نهمین توپ به نشانه جشن نهمین بینال گرافیک ایران است. از نسل چهارم میتوان به فرزاد ادیبی، بیژن صیفوری و رضا عابدینی در دهه 06 و 07 اشاره کرد که در این بین سهم فرزاد ادیبی بیش از سایر طراحان همنسل خود است (تصویر 5).
ادیبی در کارهایش از طنز استفاده میکند و حتی گاهی به گروتسک میرسد. این ویژگی را میتوان با نگاهی گذرا به اعلانهایش دریافت. آنچه او را متمایز میکند و در مقام گرافیک مؤلف و خلاق قرار میدهد توجه او به حالوهوای شرقی و ایرانی است. ادیبی علاقهمند است مخاطب را قلقلک بدهد و او را وادار به تفکر و اندیشه کند. در کارهای او تصویر معمولاً به نوشته اولویت دارد، گرچه کارهایی نیز دارد که نوشته بر تصویر تقدم دارد. یکی از نمونههای بارز
فصلنامه علمی- پژوهشی نگره
57
شماره62 تابستان29
روشهایی برای ایجاد طنز در اعلان و بازتاب آن در گرافیک معاصر ایران
1George Packwood
آن اعلانی است که برای نمایشگاه شخصی خود طراحی کرده است. در این اعلان، ادیبی از یک نقاشی قاجاری استفاده کرده و نشان خود را در شال کمر مثل شمشیر جای داده است، یعنی همانطور که تفنگ ناموسِ سرباز است، امضا ناموس گرافیست است. به جای سر شاه نیز متونی به سبک نگارش دوران قاجار با قلمی که در دست راست شاه است نوشته شده است.
میتوان گفت از نسل چهارم به بعد تمایل طراحان به استفاده از طنز در اعلان افزایش یافت، چنانکه در آثار این دوره به نمونههای طنزآمیز متعددی برمیخوریم که تا قبل از آن بهندرت در اعلانها دیده میشد. در نسل پنجم نیز روند روبهرشد اعلانهای طنزآمیز ادامه دارد. در این نسل یعنی در اواخر دهه 07 و دهه 08 میتوان از هنرمندان بسیاری چون مهدی سعیدی، اونیش امین الهی، فرهاد فزونی، و ایمان راد نام برد (تصویر 6).
تاریخچه طنز در گرافیک غرب
جستوجوی مختصری در ریشههای طراحی طنز گرافیکی معاصر نشان میدهد که راههای اولیه برای رسیدن به شوخی بصری طی زمانهای مختلف تغییر نکرده است. »اولین نمونههای گرافیک طنز بازمیگردد به زمانی که حیوانات بهصورت انسان و گاه با تلفیق انسان و دیگر حیوانات ترسیم میشدند. این کار توسط تذهیبکاران و به سفارش کلیسا و راهبان بدین علت انجام میشد که بتوانند شخصیتهای منفی مرتدین و خائنین را بدین طریق بد و حیوانی نشان بدهند« (یاحقی، 5831: 31).
مشخص نیست منشأ طنز در تبلیغات از کجا شروع شده است. »اما تاریخ نشان میدهد که طنز در تبلیغات در اواخر سال 0071 بهوسیله مهاجران آمریکا از تبلیغات انگلیس آورده شد. تبلیغ کنندگان سعی بر گسترش و توسعهدادن پایه انگلیسی طنز داشتند، اما برخی از طنزهای تصویرشده خام بودند(Pascua, Shayla, 2010:15)« سپس برخی
آگهیدهندگان چاپی در انگلستان شروع به واردکردن خلاقیت در رسانه کردند. یکی از پیشگامان این اثر جورج پاکوود1 انگلیسی بود. »پاکوود چرخ تیغتیزکنی می فروخت. او تبلیغات زیادی کرد و، درحالی که اکثر معاصرانش از اعلامیه های ساده استفاده میکردند یا ادعاهای اغراقآمیزی می کردند، پاکوود مخاطبانش را سرگرم میکرد. مشخصه اصلی تبلیغات پاکوود بهکاربردن معماها، ضربالمثلها، حکایتها، شعارها، اشعار، لطیفه ها، حقایق، کلمات قصار، جناس ها، شعرهای کودکانه، هجوها، اقتباس ها، داستان ها، و
استعاره ها بود(Gulas, weinberger, 2006:3) «
گرچه پاکوود در کاربرد طنز در چاپ پیشگام محسوب میشود، اما تبلیغاتش قالب تماممتنی آن دوره را به کار میبرد. نمونهای از تبلیغ پاکوود در سال 6971 چنین است: »ـ چرا چرخ تیغتیزکنی پاکوود شبیه بختآزمایی های امروزی
تصویر 3. نمایشگاه نقاشی بهرام دبیری، طراح: قباد شیوا، 9731، مأخذ: www.shivadesign.com
تصویر 4. نهمین بینال گرافیک ایران، طراح: داریوش مختاری، 6831، مأخذ:www.rangmagazine.com
تصویر 5. نمایشگاه اعلان شخصی، طراح: فرزاد ادیبی، 3831، مأخذ: www.adibi.net
تصویر6. چسب ماتیکی رازی، طراح: اونیش امین الهی، 3831، مأخذ: www.onishaminelahi.com
تصویر 7. واکس کفش وارن، طراح: جورج کروکشاک، 0281، مأخذ: www.erudit.org
تصویر8. گلابیها، طراح: چارلز فیلیپون،4381
نیست؟ چون هر خریداری برنده یک جایزه است. ـ چرا فردی که با تیغِ اصلاحِ کُند اصلاح کرده است شبیه فردی در آستانه ازدواج است؟ چون هر دو خواهان تمامشدن کار هستند« (همان : 4).
اولین تبلیغ نشریه ادواری با تصویرسازی خنده دار را به واکس کفش وارن1 در سال 0281 نسبت می دهند. »درواقع، این تبلیغ نه تنها در بهکاربردن طنز پیشگام است، بلکه نقطه عطفی در تبلیغات چاپی درنظرگرفته می شود، زیرا دربردارنده اولین تصویرسازی ایده در مقایسه با تصویرسازی ساده کالا بود که در تبلیغات نشریهای ادواری به چاپ رسید« (همان). تبلیغْ کارتونی از یک گربه را ترسیم می کرد که به انعکاس خودش روی یک چکمه براق میخندید. در پایینِ این تصویرسازی عنوان خنده داری آورده شده بود (تصویر 7).
مهمترین بازار رشد و ترقی هنر گرافیک بهخصوص در استفاده از طنز و شوخی روزنامههای فرانسوی بودند. لِچاریواری2 مهمترین نشریه نقدکننده و با آزادی بیان در فرانسه بود، تا زمانی که چارلز فیلیپون3، نویسنده و کارتونیست این نشریه، تصویری را منتشر کرد و بدین وسیله تبدیل شد به یکی از نمونههای محبوب مخالف با حکومت پادشاهی. این تصویر گلابیها نام داشت (تصویر 8).
در این تصویر چهره درشت پادشاه در چهار مرحله تبدیل به یک گلابی چاق شد. درعینحال که این تصویر خندهدار بود، توانست نتایج فتنهانگیزی را برای دستگاه حکومتی به بار آورد، تا آنجا که اصطلاح گلابی در فرانسه تا مدتها در زبان عام به آدمهای احمق و ساده اطلاق میشد« (فرید یاحقی، 5831: 41).
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله تأملی دربارة بایستههای رسانه های ارتباط جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی با pdf دارای 28 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله تأملی دربارة بایستههای رسانه های ارتباط جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله تأملی دربارة بایستههای رسانه های ارتباط جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی با pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
مقدمه
چیستی، چرایی و چگونگی تولید »علم دینی« را می توان سـه پرسـش کـلان و بنیـادین در قلمرو مباحث علم دینی دانست. در سال های اخیر هرچند موضوع »تولید علم دینی« ــ بـه ویژه در قلمرو علوم انسانی ـ بیش از پیش کانون توجه محافل علمی کشورمان قرار گرفتـه است، تلاش های علمی انجام شده در جهت پاسخ به پرسش های بنیادین آن، به یک انـدازه نبوده اندتشریحِ. نیاز به علم دینی و ضرورت تولید آن و همچنین تبیین ماهیـت علـم و در پی آن، پاسخ به »چیستی علم دینی« حجم گسترده ای از محتوای فعالیت های انجام شـده را تشکیل می دهد؛ درحالیکه به نظر میرسد به مسئله چگونگی تولید علم دینـی کـمتـوجهی شده است.1 هرچند بخشی از این روند، سیر منطقی و طبیعیای است که طرح هر موضـوع بدیعی ـ (از جمله علم دینی) میبایست بپیماید، باید توجه کرد کـه بـاز ایسـتادن و بسـنده کردن به گفت وگوهای علمی در همین سطح، آسیب زا اسـت؛ چراکـه اگـر بخـواهیم ثمـره عملی دقت های نظری و فلسفی در تعریف و تنقیح علوم انسانی اسلامی را شاهد باشـیم و از برکات آن بهره ببریم، باید پس از ارائه تبیینی دقیق از نحوه تحقق علـم دینـی در ظـرف آگاهی فرد و جامعه، وارد مباحث »سیاست گذاری علم« شویم و مبتنـی بـر آن آمـوزههـای نظری، بایستههای هر فرد و نهادی را تعیین کنیم.
در این مقاله در آغاز مبتنی بر نظرات برخی از صـاحب نظـران صـدرایی مباحـث علـم دینی، تعریف برگزیده ای از »علم دینی« و نحوه تولید آن ارائه خواهیم کرد . سـپس مـروری بر نظریه های »اثرات رسانه ای« و همچنین کارکردهای اجتماعی رسانههای جمعـی خـواهیم داشت. سرانجام با بیان نقشی که رسانه های ارتباطجمعی می تواننـد در فراینـد تولیـد علـم دینی داشته باشند، به توضیح بایسته های رسانه های جمعی در راستای تولیـد علـوم انسـانی اسلامی اهتمام میورزیم.
1. تعریف علم دینی
درباره علم در دو مقام و با دو نگاه میتوان بحث کرد: مقام ثبوت و حقیقـت نفـسالامـری علم، و مقام اثبات و تحقق تاریخی آن. علم در مقام ثبوت و حقیقت خویش، کشـف واقـع است و در این مقام، علم دینی و غیردینی نداریم؛ بلکه علم، علم است؛2 امـا علـم در مقـام
تأملی درباره بایستههای رسانههای ارتباطجمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی 7
اثبات، یعنی آنچه به منزله علم در طول تاریخ حیات بشری معروف بوده اسـت کـه ممکـن استحقیقتاً علم بوده باشد و یا چه بسا جهل مرکب.3 ازاینرو، بحث دربـاره »علـم دینـی« در مقابل سایر علوم و یا سخن گفتن از » علوم انسـانی اسـلامی« در مقابـل »علـوم انسـانی غربی« مربوط به مقام تحقق خارجی علم است. به عبارتدیگر بخش هایی از علـوم انسـانی غربی (و یا علوم تولیشده در هر فرهنگ دیگری) کـه حقیقتـاً کشـف واقـع باشـند، علـم اسلامی به شمار می آیند؛ حتی اگر توسط دانشمندانی نامسـلمان و در فرهنـگ کفـر تولیـد شده باشند. البته بخش هایی از علوم انسانی غربی که کشف واقع نیستند، علـم نیـز نیسـتند، هرچندمردمِ متعلق به آن فرهنگ (و حتی سایر فرهنگها) آنها را علم بدانند.
شهید مطهری از دیدگاه دیگری به تعریف » علم اسـلامی« پرداختـه اسـت کـه درخـور توجه و بهره گیری است. برخی نخست علوم را به علوم دینی و غیردینی تقسـیم، و سـپس صرفاً علومی را که به گونه مستقیم مربوط به مسائل اعتقـادی یـا اخلاقـی یـا عملـی دیـن هستند (همچون کلام، فلسفه، فقه، اخلاق، عرفان و تفسیر) و یا علـومی را کـه مقدمـه یـاد گرفتن معارف یا دستورها و احکام دیناند (از قبیل ادبیات عرب و منطق) علم دینی معرفی
میکنند. شهید مطهری به این افراد انتقاد، و علم دینی را چنین تعریف میکند:
هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضـه دینی و علم دینی است. ما چرا نحو و صرف و لغت عرب را علوم دینی میدانیم؟ آیا جـز از این راه است که نفع و فایدهای را در بردارد که موافق با منظور اسلام اسـت؟ بـه چـه مناسبت ما اشعار عشقی »امرؤالقیس« و اشعار خمری »ابونواس« را به عنوان تحصیل علوم دینی یاد میگیریم؟ البته برای اینکه ما را در فهم زبان قرآن کمک میکند. پس هر علمـی که به حال اسلام و مسلمین نافع است و برای آنها لازم است آن را بایـد از علـوم دینـی شمرد، و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثواب هایی که در تحصیل علم گفته شده هست. . اساساً. این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی، تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی کهاصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نـافعی را کـه برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است علم دینی بخوانیم.4
بر اساس نگرش استاد مطهری، می توان علم اسلامی را مفهومی تشکیکی دانسـت؛ بـه ایـن معنا که در برخیشرایط خاصِ زمانی و مکانی ممکن است علمـی نسـبت بـه علـم دیگـر
8 ، سال دوم، شماره سوم، تابستان 0931
دینی تر باشد، چراکه پاسخ گوی نیاز مهم تر و بااولویـت تـری اسـت. در ادبیـات دینـی ایـن نسبت ها با عناوینی همچون اوجبِ واجبات، واجب، مستحب و مباح مشـخص مـیشـوند. شهید مطهری به این مسئله نیز اشاره میکند:
باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند. هر علمی که بـه منظـوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک میدهد و ندانستن آن، سبب زمـین خـوردن آن منظور میگردد آن علم را اسلام توصیه میکند، و هر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد اسلام درباره آن علم نظر خاصی ندارد، و هر علم که تأثیر سوء دارد با آن مخـالف است. . . با این مقیاس میتوانیم همه علوم مفید را علوم دینی بدانیم. مـیتـوانیم بشناسـیم چه علمی واجب کفایی است و چه علمی واجب عینی. ; این دیگر بستگی دارد به میزان هوشیاری و توجه کسانی که در هر زمانی اجتهاد میکنند و به استنباط احکام میپردازند.5
در جمع بندی این بخش می توان چنین گفت که گزاره یا گزارههایی را میتوان علم اسلامی دانست که دو شرط ذیل را دارا باشند:
اولاً علم باشند؛ یعنیحقیقتاً کشف واقع کنند نه آنکه تنها جامعـهای علمـی آنهـا را بـه منزله علم پذیرفته باشد(جهلِ علمنما نباشند ). تحقق این مسئله مستلزم آن است که مبـادی تصوری و تصدیقی آن علم نیز دارای صبغه معرفتی و کاشف از واقع باشند 6 توضیح بیشتر اینکه هر علمی به لحاظ نفس الامر خود، با برخـی تصـورات و تصـدیقات آغـازین همـراه است که در ادبیات مدرن با عنوان »پیشفرض« شناخته می شوند. این تصورات و تصدیقات می بایست یا از سنخ امور بدیهی و بالضروره راست باشند (که نیازی به اثبات ندارند) و یـا از اصول موضوعه ای باشند که پیش تر در علم دیگری اثبات شده اند. این مبادی را میتـوان به چند دسته تقسیم کرد: مبادی هستی شناختی، انسان شـناختی، معرفـت شـناختی و مبـادی برآمده از دیگر علوم.7 بهرهگیری از مبانی فلسفه الهی در تعیین مبادی تصـوری و تصـدیقی علوم، موجب می شود که این مبادی نیز از صدق معرفتی برخوردار باشند . بهعبارتدیگر بـا توجه به اینکه اسلام دینی است که منطبق بر حقیقت است، چنانچـه لایـههـا و زمینـههـای بنیادین یک نظریه علمی، اسلامی باشند، آن علم نیز اسلامی خواهد بود؛ ثانیاً در راستای غایات مورد نظر اسلام باشند. (علم نافع باشند)؛ یعنی هر کشف واقعـی
را نمی توان علم اسلامی دانست، بلکه آن کشف واقعی علم اسلامی اسـت کـه دربردارنـده سود و اثری باشد؛ البته سود و اثری که اسلام آن را خوب بداند. برای فهم بهتـر ایـن نکتـه
تأملی درباره بایستههای رسانههای ارتباطجمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی 9
می توان به روایتی از پیامبر اکرم اشاره کرد. ایشان درباره علـم انسـاب فرمـودهانـد: »ذاک علم لا یضر من جهله ولاینفع من علمه.8« علم انساب در نظام جاهلی عرب کـه بـر محـور روابط خویشی و قبیله ای بنا شده بود، کارکرد و سود اجتماعی داشـت بـه گونـه ای کـه آن نظام بدون این علم نمی توانست استمرار یابد، ولی اسلام نظام اجتماعی نوینی را بر اسـاس ارزش های الهی و حقیقی ساخت که در این نظام جدید علم انساب سودی نداشت. اسـلام همچنانکه با نظام جاهلی عرب به ستیز پرداخت، با دانش ها، متون و حتی ابزارهایی کـه در خدمت آن نظام بودند، به مبارزه پرداخت. به همین دلیل اسلام از علمالانساب که بنیان های فرهنگی و نظام جاهلی را حفظ مـی کـرد و انتقـال مـی داد، اسـتقبال نکـرد و آن را دانشـی سودمند ندانست.9 فراتر از این نمونه، اسلام برخی علوم همچون »علم سحر« را تحریم کرد و زیانمند دانسته است. همچنین در برخی ادعیه از علم غیرسودمند بـه خداونـد پنـاه بـرده شده است: »اللهم اعوذ بک من علم لا ینفع.10«
2. چگونگی تولید علم در بستر فرد و اجتماع
باید توجه کرد که هرچند علم پدیده ای مجرد و غیرمادی است، برخی علل و عوامل مـادی در تحقق آن در فرد و جامعه دخالت دارند. حجتالاسلام پارسانیا دراینباره میگوید:
واقعیت و هستی شناخت ]و علم[ یک امر غیرمادی است، و لیکن تحصیل آن برای انسانی که در طبیعت زندگی می کند، میتواند نیازمند مقدماتی طبیعی باشد. این مقـدمات کـه در حکم علل اعدادی و طبیعی هستند، نظیر مقدماتی هستند که انسان برای برداشتن قدم صدم باید انجام دهد . گام صدم عبارت از مجموع نود و نه قدمی نیست که قبـل از آن برداشـته می شود و نود و نه قدم پیشین نیز علت فاعلی قدم صدم نمی باشد؛ اما گـام صـدم بـدون برداشتن نود و نه قدم قبلی حاصل نمیشود. حقیقت شناخت نیز با آنکه امری غیرمـادی و مجرد است، عین مقدمات طبیعی و مادی ای که برای تحصیل آن به کار می رود، نیسـت و غیرمادی بودن آن دلیل بر نفی این مقدمات نیز نمی باشد. صاحبان علوم تجربی هر یک در حوزه کار خود به شناخت و معرفی این مقدمات میپردازند.11
در این بخش به دنبال تبیین چگونگی شکل گیری و طرح گـزاره هـای علمـی در جامعـه و فرهنگ هستیم. هر علمی (چه به منزله یک تک گزاره و چه به مثابـه یـک نظـام معرفتـی) برای آنکه بتواند در جامعه علمی امکان طرح یابد و به رسمیت شناخته شود، بـه برخـی از
01 ، سال دوم، شماره سوم، تابستان 0931
عوامل و زمینه های اجتماعی و فردی نیازمند است. با توجـه بـه اینکـه یـک نظریـه علمـی همواره از طریق افراد به عرصه حیات جمعی وارد می شود، روشن می شود کـه زمینـه هـای فردی دانشمندان نیز در پیدایش و ظهور نظریه دخالـت دارنـد.12 در مقـام تحقـق خـارجی علم، می توان از دو سنخ زمینههای وجودی سـخن گفـت: زمینـههـای وجـودی معرفتـی و زمینههای وجودی غیرمعرفتی.
1ـ2. زمینههای وجودی معرفتی تولید علم
بنا بر آنچه که در بخش تعریف علم دینی بیان شد، هر نظریـه علمـیای بـه حسـب ذات و نفس الامر خود مبتنی بر برخی اصول موضوعه و مبادی هستی شناختی، معرفـت شـناختی و مانند آن است و بر اساس روش ویژه ای که متأثر از آن مبـادی اسـت، شـکل مـی گیـرد. از این رو یک نظریه علمی در عرصه فرهنگ نیز مستقل از مبانی و ملزومات خـود نمـی توانـد شکل بگیرد؛ یعنی یک نظریه، برای آنکه به لحاظ تاریخی در درون یک فرهنگ تولید شـود
و به صورت درون زا و طبیعی به قلمرو فرهنگ علمی و عمومی وارد شـود، بایـد پـیش تـر مبانی و مبادی اش به قلمرو فرهنگ وارد شده باشند و روش تولید معرفت، متناسـب بـا آن نظریه در جامعه علمی پدید آمده باشد.13 از آنجاکه نظریات علمی از طریق افراد (عالمـان) طرح می شوند، لذا به طریق اولی می بایست مبانی و مبادی آن نظریات در عالم نهادینه شده باشند. البته این نهادینه شدن میتواند به صورت ناخودآگاه و از طریق فراینـدهای فرهنگـی
و جامعهپذیری رخ داده باشد.
کلمات کلیدی:
پروژه دانشجویی مقاله بیابان وبیابان زائی با pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله بیابان وبیابان زائی با pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله بیابان وبیابان زائی با pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
مقدمه 1
فرایند بیابان زائی 4
بیابان زائی طبیعی 6
بیابان زائی انسانی 7
بادها و ماسه های روان و خسارات ناشی از آن 9
اقدامهایی در راستای مقابله با بیابانزائی 11
علل بیابانی شدن عرصه های طبیعی 13
نقش آموزش و ترویج در جلوگیری بیابانزائی 17
منابع مورد استفاده 20
جهت تعریف بیابان بایستی مناطق خشک را شناخت و از آنجایی که ویژگیهای مناطق خشک زیاد است تعریف آن در یک جمله مشکل است . بنابراین بیابان را به صورتهای مختلف تعریف کرده اند .
طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی « بیابان به سرزمینی گفته می شود که توان حیات و زیست موجودات در آن بدلیل کمی بارندگی بسیار محدود باشد . » و دو ویژگی عمده اغلب بیابانها کمبود بارش و تبخیر زیاد باشد .
اصطلاح بیابان زایی اولین بار توسط یک جنگل بان فرانسوی (آبرویل)در سال 1949 به کار گرفته شد. منظور او از کاربرد این اصطلاح بیان وضعیت بخشی از جنگل های بارانی آفریقا بود که با هدف تبدیل اراضی به مزارع کشاورزی و جنگل تراشی ، سوزانده شده و پس از رهاسازی به مرور درختچه زار و بوته زار تبدیل می شوند. تاآماده برای تبدیل شدن به اراضی زراعی وباغی گردند. او معتقد بود که چنین پدیده ای در مناطق حاره ای نیم مرطوب آفریقا باعث بوجود آمدن نوعی از بیابان در عرصه هایی که در گذشته پوشیده از جنگل بوده اند، می شود.پس از آن اصطلاح بیابان زایی توسط کارشناسان و پژوهشگران دیگری برای تبیین وضعیت تخریب اراضی در سایر مناطق بویژه در مناطق خشک توسعه و تعمیم یافت.
در کنوانسیون جهانی مبارزه با بیابان زایی در سال 1994 بیابان زایی چنین توصیف گردید: بیابان زایی یعنی تخریب اراضی نواحی خشک که ناشی از فاکتورهای متفاوتی شامل تغییرات آب و هوایی و فعالیت های بشری می باشد و یا به تعریفی دیگر تخریب اراضی به معنی کاهش یا فقدان کامل تولید بیولوژیک اقتصادی اراضی آبی و غیر آبی، مراتع و جنگل ها و دیگر اراضی،با توجه به کاربردشان، یا دیگر فعالیت های منتهی به فرسایش آبی و بادی خاکها در مدت زمان طولانی که باعث نابودی یا کاهش پوشش گیاهی گشته است.
برخی ازشاخص های بیابان زایی شامل کاهش اراضی پوشیده از پوشش گیاهی، افزایش سطح بازتاب اراضی، میزان کاهش گیاهان چندساله مخصوصاً درختان و بوته ها، تخریب و فرسایش خاک، توسعه تپه های ماسه ای، شور شدن و باتلاقی شدن خاک هاست .
سال(1996) از آن رو که هم به پیشنهاد دبیرکل سازمان ملل متحد، نام «بیابان و بیابان زایی» را بر پیشانی اش داشت و هم نخستین سال اجرای برنامه اقدام ملی مقابله با بیابان زایی و کاهش اثرات خشکسالی درایران محسوب می شد، از دو منظر ملی و بین المللی واجد اهمیتی کم نظیر بود. هر چند بیابان زایی را سومین چالش پیش روی بشر در هزاره سوم لقب داده اند، اما به جرأت می توان ادعا کرد که بیش از هر عامل مستقل مخرب و کاهنده دیگری، مقبول ترین آرمان زمانه معاصر، یعنی «توسعه پایدار» را با چالشی جدی مواجه ساخته و شعارهای دولتی دستیابی به آن را به سخره گرفته است. در این میان، تهدید بیابان زایی در ایران زمین، کشوری که ابعاد آسیب پذیری و ناپایداری عرصه های طبیعی اش از همیشه بحرانی تر به نظر می رسد،نه تنها در سطح منطقه که در تمامی کره زمین و در مقایسه با اغلب کشورهای جهان پیش برنده تر وخطرسازتر می نماید. سیطره 7/89 درصدی سرزمین های خشک، کمبود فاحش ریزش های آسمانی به نسبت میانگین های جهانی، پراکنش ناهنجار مراکز جمعیتی و عدم تناسب آن با اندوخته های آبی کشور، ضریب تغییرات فاحش اقلیمی آن از میانگین های درازمدت سالانه، وجود شناسه های غیرقابل انکار فقر در تمامی ابعاد پنج گانه پایداری (بوم شناختی، سکونت گاهی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی)، به همراه میل شدید کشور به توسعه و جبران عقب ماندگی های اغلب تحمیل شده ماضی به هر قیمتی، بخشی از مهم ترین دلایل شتاب ویران گر بیابان زایی در گستره زادبوم مشترک و عزیز ماست.
با این وجود بر این باوریم که نفرت ما از بیابان زایی، نباید منجر به تزلزل اراده و کاهش علاقه ما در حفظ و پایداری بیابان ها و کویرهای منحصر به فرد کشور شود. چرا که همین سرزمین های خشک و همین بیابان ها و کویرهای سوزان و پهناور که در برهنگی شاید نظیر نداشته باشند، از ثروت هایی دیگر و کمتر شناخته شده بهره مند هستند که در مقایسه با چیزی که به واسطه دارا بودنشان از دست داده ایم، بسیار عظیم و گرانسنگ هستند، ثروت ها و مزیت هایی که برای دیدن و بهره گیری از آنها فقط کافی است از آنجایی که همیشه ایستاده ایم، تکان خورده و منظر دیدمان را تغییر دهیم. دستاوردی که طنین نزدیک شدن گام هایشان را با نام گذاری سال 2007 با عنوان «بیابانزایی وتغییراقلیم : دو چالش جهانی» به خوبی می شود شنید.
بیابانزایی، به مفهوم تخریب سرزمین، تخریب زوال اکوسیستم های طبیعی یاکاهش توان تولیدبیولوژیک اراضی درمناطق خشک، نیمه خشک وخشک نیمه مرطوب است. بیابان زایی پدیده ای پیچیده، خزنده، موذی و چند بعدی است که علاوه برعوامل طبیعی ، عوامل انسانی نیز،ازاصلی ترین عوامل بیابانزایی محسوب می گردد. ازمهمترین عوامل طبیعی بیابانزا می توان به ویژه عوامل اقلیمی همچون میزان وپراکنش نامناسب زمانی ومکانی نزولات آسمانی،تبخیر وتعرق سالانه زیاد-30تا40برابر متوسط بارندگی سالانه در مناطق بیابانی-، طول دوره نسبتاً کوتاه برگشت خشکسالی واستمرارآن، طوفان های بادموسمی ونیزخاک حساس به فرسایش، فقرپوشش گیاهی، لغزش ورانش زمین اشاره نمود. همچنین ازمهمترین عوامل انسانی بیابانزا بعنوان عوامل قابل کنترل ومدیریت می توان به عدم تعادل موجودوظرفیت مراتع، بوته کنی وتخریب جنگلها ومراتع، تبدیل وتغییرغیراصولی کاربری اراضی، تخریب سرزمین ناشی ازبرداشت معادن سطحی، آیش بلندمدت اراضی حساس به فرسایش، برداشت بی رویه ودرنتیجه افت سطح سفره های آب زیرزمینی، شخم درجهت شیب دیمزارها، شیوه های نامناسب آبیاری و...اشاره نمود.
فرآیند بیابانزائی
بیابانزائی یک حادثه یا اتفاق نیست که ناگهان روی دهد، بلکه یک روند است. در حقیقت بیابانزائی پدیدهای است که نمایانگر یک سیر تحول از خوبی به سمت بدی و از آبادانی به سمت ویرانی است.بیابانزائی را میتوان شبیه یک بیماری دانست که توان تولید زمین بارور را کاهش میدهد و زمینه را برای نابودی قابلیتها و کاهش ظرفیتهای تولیدی فراهم میسازد و اگر بهطور منطقی با آن مقابله نشود، آنچنان شدتی میگیرد که باعث انهدام قابلیت زمین و نابودی کامل توان تولیدی آن میشود و در نهایت به مرگ زمین میانجامد که چیز تازهای نیست و هماکنون در نقاط مختلف جهان در شرف وقوع و ظهور است.برای برخورد با معضل جهانی افزایش بیابانها، عهدنامهای با عنوان ”کنوانسیون جهانی مبارزه با بیابانزدائی“ تدوین شده است که اهداف این کنوانسیون در راستای جلوگیری یا کاهش تخریب زمین و احیاء زمینهائی که تاحدودی تخریب یا بیابانی شدهاند، میباشد.از سوی دیگر، بیابانزائی نتیجه تأثیر پیچیده مجموعهای از عوامل فیزیکی، شیمیائی، بیولوژیکی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در سطوح مختلف اعم از محلی، منطقهای و بینالمللی است.در واقع نابودی منابع آب، خاک و پوشش گیاهی در نهایت منجر به فروپاشی نظامهای سیاسی و اقتصادی این جوامع میشود. از اینرو عدهای از متفکران بر این باورند که علت اصلی سقوط و فروپاشی بسیاری از تمدنهای قدیمی بینالنهرین، مصر، هند و بخشهائی از آسیای جنوبشرقی را میباید در بیابانزائی و نابودی منابع طبیعی و پسرفت توان تولیدی آب، خاک و پوشش گیاهی این منطقه جستوجو کرد.بیابانزائی پدیدهای نیست که گریبانگیر گروه خاصی از یک جامعه باشد، بلکه نظامهای شهری و روستائی، زن و مرد، کوچک و بزرگ را نیز در برمیگیرد. به تعبیری بیابانزائی سوراخی است در بدنه یک کشتی که همه سرنشینان این کشتی باید بیمناک باشند. بیابانزائی یکی از معضلات عمده زیستمحیطی در مناطق خشک کرهزمین است که به دلایل استفاده مفرط از زمین، چرای مفرط دامها، تغییرات اقلیمی، خشکسالی، آبیاری نادرست و جنگلزدائی رخ میدهد.از دیگر شاخصهای تشخیص انهدام خاک و بیابانزائی، کاهش تولید بیولوژیک اعم از کمی یا کیفی است. در مناطق خشک بهطور طبیعی میزان بارش در طی زمان، دارای نوساناتی است در نتیجه وقوع پدیده خشکسالی بهعلت بارش کمتر از حد میانگین، امری محرز است.لذا با توجه به موارد فوق، برای دستیابی به اهداف عملی در زمینه بررسی علل بیابانزائی میبایست به فرایندهای زیر توجه کرد:
) زوال پوشش گیاهی ) فرسایش آبی و بادی ) کاهش موادآلی خاک و شور شدن خاک ) تجمع موادسمی برای گیاهان و حیوان در خاک.
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.