مقاله جهانی شدن؛ بحران هویت و تضعیف تربیت دینی pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله جهانی شدن؛ بحران هویت و تضعیف تربیت دینی pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
چکیده
مقدمه
تاریخچه جهانی شدن
مفهوم جهانی شدن
الف. ویژگیهای مدرنیسم
ب. ویژگیهای پست مدرنیسم
مفهوم هویت
سنخشناسی هویت از ایمانوئل کاستلز
1 تهدیدات هویتی
2 تهدیدات تربیتی با تأکید بر نقش تربیت دینی
الف. دلالتهای تربیتی مدرنیسم:
ب. دلالتهای تربیتی پست مدرنیسم:
نتیجهگیری
منابع
واترز، مالکوم، جهانیشدن، ترجمه اسماعیل مردانیگیوی و سیاوش مریدی، تهران، سازمان مدیریت صنعتی، 1379
رابرتسون، رونالد، جهانی شدن، ترجمه کمال پولادی، تهران، ثالث، 1382
قراگوزلو، محمد، «جهانی شدن»، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، ش 178-177
فوکویا، فرانسیس، ارزشهای فرهنگی و جهانی شدن، ترجمه رضا استادرحیمی، روزنامه همشهری ـ ماه مهر، 1380
گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیته، ترجمه محسن ثلاثی، چ دوم، 1378
تاملینسون، جان، جهانی شدن فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی – مرکز بینالمللی گفت و گوی تمدنها، 1381
سلیمانی بشلی، محمدرضا، «جهانی شدن و تأثیر آن بر فرهنگ، با تأکید بر فرهنگ بومی»، پرتو اندیشه، سال اول، شماره 1، 1387
علیوردی نیا، اکبر و سلیمانی بشلی، محمد رضا، «جهانی شدن تهدید امنیت اجتماعی»، فصلنامه امنیت و نظم، سازمان تحقیقات و مطالعات ناجا، سال اول، شماره .1، 1387
لاتوش، سرژ، غربی سازی جهانی، ترجمه امیررضایی، تهران، قصیده، 1381
گل محمدی، احمد، «نگاهی به مفهوم و نظریههای جهانی شدن»، فصلنامه مطالعات ملی، سال سوم، ش11، 1381
ـــــ ، «جهانی شدن و بحران هویت»، فصلنامه مطالعات ملی، سال سوم، شماره10، 1380
میر محمدی، داود، «جهانی شدن، ابعاد و رویکردها»، فصلنامه مطالعات ملی، سال سوم، ش 11، 1381
کاظمی، علیاصغر، جهانی شدن فرهنگ و سیاست، تهران، قومس، 1380
عاملی، سعیدرضا، جهانی شدن،آمریکایی شدن و هویت مسلمانان بریتانیا، لندن، ICAS، 1380
سجادی، مهدی، فرهنگ عمومی و تربیت دینی، نسخه شماره 29، 1380
فرمیهنی فراهانی، محسن، پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت، تهران، آییژ، 1383
پور شافعی، هادی، «پست مدرنیسم و دلالتهای آن در تربیت دینی»، مجموعه مقالات تربیت دینی، ص 1078- 1027، 1388
پور طهماسبی، سیاوش، «تبیین رابطه جهانی شدن و تربیت دینی»، مجموعه مقالات تربیت دینی، ص1140- 1110، 1388
Robertson, Ronald, Globalization: social theory and global culture, London, sage publication,
Giddens, Anthony, The consequences of modernity, Cambridge, polity press,
Harvey, David, The condition of post-modernity, Oxford, Basil Blackwell,
Heidegger, Martin, “The Thiny, in peerty, language, Thought, New York: Harper & Row,
MCluhan, Marshall, Understanding Media: The Extensions of Man, New York: MCGraw Hill,
Modelski, George, principles of word politics (New York: Free Press, 1972),
جهانی شدن مفهومی است ناظر بر فشرده شدن جهان، تشدید آگاهی جهانی، فرایند وابستگی متقابل جهانی و آگاهی از جهان به عنوان یک کلیت یکپارچه. از این پدیده به عنوان عامل گسست بین فضا – زمان و مکان، به عنوان سه عنصر هویتساز نیز تعبیر و تفسیر میشود. جهانی شدن گرچه فرصتهای جدید و ظرفیتهای بالقوه قابل ملاحظه ای را به همراه دارد، اما ذاتاً همراه با تهدیدات جدی است. از جمله میتوان به ایجاد بحران هویت در جامعه اشاره کرد. این مقاله با الهام از نوعشناسی کاستلز(Castells)، از هویت در جامعه مدرن شامل هویت مشروع کننده، آزماینده و مقاومتی، که جهانی شدن را به خصوص با تضعیف رابطه میان فهم دینی، عمل دینی و اعتقادات دینی به عنوان مقدمات پیدایش هویت دینی، ابتدا منجر به ظهور هویت مردد، پس ترکیبی و در نهایت هویت غیردینی میشود. با پیدایش هویت غیر دینی، نقش تعلیمات دینی در تربیت افراد در جامعه به عنوان یک معیار ارزشی فراگیر کمرنگ شده ، به حداقل خود رسیده ویا بیتاثیر میشود. این مقاله یک کار تحلیلی است، ضمن پذیرش این ادعا که جهانی شدن امری پویا، روبه جلو و در حال شدن است، آن را نوعی فرایند غیر دینی میداند
کلید واژه: جهانی شدن، هویت مردد، هویت ترکیبی، هویت غیر دینی، تربیت دینی،
«جهانی شدن»1 مفهومی است که در چند دهه اخیر در محافل علمی و غیرعلمی مباحث و مناقشه برانگیزی را به خود اختصاص داده است. تحولات اخیر در جامعه جهانی، متأثر از فرآیند جهانی شدن است.2 فرآیند جهانی شدن با دامنه گسترده هجمه فرهنگی بسیار سنگین را برگسترده جوامع مختلف وارد کرده است، بهگونهای که ثبات، محدودیت و یکپارچگی جوامع را بر همزده و جامعه همبسته و متحد را به یک فضای اجتماعی نفوذپذیر و پاره پاره تبدیل میکند. امروزه جامعه نظامهای اجتماعی، محدود و معین نمیباشد، بلکه پدیده ای است که بواسطه شبکههای اجتماعی فضایی همپوش و متقاطع ساخته میشوند.3 هدف این مقاله، بررسی رابطه میان جهانی شدن و مسئله تربیت دینی در عصر جهانی شدن است. سئوال عمده این است که فرایند جهانی شدن چه تأثیری بر مقوله تربیت دینی افراد، به طور خاص و نقش دین در اصلاح اجتماعی بطور عام دارد؟ آیا جهانی شدن به تقویت نقش دین و تأثیر گذاری مفاهیم دینی منجر میشود، یا برعکس به تضعیف این امر و کمرنگ کردن نقش دین و تربیت دینی کمک میکند؟ در پاسخ به این سئوال باید گفت: اجماع کلی در این زمینه در بین صاحبنظران علوم اجتماعی وجود ندارد. در حالیکه، عدهای به نقش مثبت فرایند جهانی شدن در این ارتباط اشاره دارند، عده دیگری به نقش منفی جهانی شدن در تأثیر گذاری دین در تربیت دینی و اساساً نقش دین در حیات اجتماعی بشر معتقد هستند؛ چراکه دین را یک مقوله سنتی دانسته که با پدیده مدرن جهانی شدن در تقابل قرار دارد. جهانی شدن گرچه فرصتهای جدید و ظرفیتهای بالقوه قابل ملاحظهای را به همراه دارد، اما ذاتاً همراه با تهدیدات جدی است. از جمله میتوان به ایجاد بحران هویت در جامعه اشاره کرد. دراین صورت، این پدیده ارتباط معقول و منطقی میان عناصر هویت ساز را تضعیف کرده، مانع شکل گیری هویت ثابت نزد افراد در جوامع مختلف میشود
با توجه به مقدمات فوق، ضروری است تا مروری کوتاه به تاریخچه و مفهوم جهانی شدن و نیز مفهوم هویت داشته باشیم، تا درک مسئله آسانتر گردد
مارشال مکلوهان، در دهه 70 با طرح ایده دهکده جهانی، پیشگام طرح مباحث جهانیشدن گردید. واژه «جهانیشدن» در طول سه دهه گذشته، همزمان با طرح آن در مجامع علمی؛ تعاریف مختلفی به خود گرفته است. در زبان فارسی هم به تبع چنین اختلافاتی در واژه لاتین، معادلهای مختلفی برای آن پیشنهاد شده است: جهانی شدن، جهانیسازی، جهانگرایی و جهانگستری. وجه مشترک برداشتهای مختلف از واژه «جهانیشدن»، توجه به بُعد جهانی این پدیده است. واژه «جهانی شدن» در دهههای اخیر، به خصوص دو دهه گذشته، کاربرد زیادی پیدا کرده است. اما مفسران دانشگاهی، که از دهه 1970 این واژه را به کار گرفتهاند، اهمیت آن را به فراست دریافتند. از زمانی که سرمایهداری به عنوان نوعی حاکمیت سیاسی اجتماعی بر جهان غلبه یافت، همواره تفکر یکسویه نگری در حال شکلگیری بوده است و سعی در همسازی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی با حاکمیت لیبرال دموکراسی در عرصه جهانی بوده است. جهانی شدن از یکسو، یک چارچوب مفهومی برای تبیین واقعیتهای جاری جهان است و از سوی دیگر، بیانگر نوعی جهانبینی و اندیشیدن درباره جهان به عنوان یک منظومه کلان به هم پیوسته است.4 نخستین تبیین نظری در این زمینه، که منوط به احساس فشردگی قلمروها بوده است، توسط کارل مارکس صورت گرفت. به نظر مارکس، ضرورت تولید سرمایهداری به ناگزیر بورژوازی را به جاخوش کردن در همه جا، اقامت در همه جا و ارتباط برقرار کردن در همه جا وا میدارد. نیروی مهیب سرمایهداری صنعتی، ابتداییترین منابع فناوری را به نابودی فضا واداشته، تا راه را برای مبادله با همه سو و وابستگی جهانشمول ملتها هموار سازند. فرایندی که درست برخلاف محلیگرایی تنگ نظرانهای بود که قرنها بشریت را متوقف کرده بود
بنابراین، میتوان حدس زد که تولید فناوریهای جدید، زیر ساختهای لازم برای تولید تمدن واحد جهانی هستند که مرزهای جغرافیایی را کماهمیت و یا بیاهمیت کردهاند. مارشال مکلوهان منتقد فرهنگی کانادایی، مضمون دهکده جهانی مبتنی بر فناوری را مطرح کرد که حاصل شتاب در تمام سطوح سازمان بشری است. این ابداع شاهکار تحلیل آکنده از نگرانی او از فناوریهای جدید رسانهای در دهه 1960 بود.6 در دهههای 70 و 80 کسی که روشنتر از همه بحث جهانی شدن را مطرح کرد، مارتین هایدگر بوده است. این فیلسوف آلمانی محو فاصله را ویژگی جداییناپذیر شرایط معاصر میداند و معتقد است: همه فاصلههای زمانی و فضایی آب میروند و امروزه آدم یک شبه به جاهایی میرسد که پیشتر مسافرت به آنها ماهها طول میکشید.7 بنابراین، باید این واقعیت را پذیرفت که جهان همواره در حال تغییر است. در واقع، حیات اجتماعی گروهها در گرو همین تغییر و تحول است و به نظر رونالد رابرتسون، جهانیشدن فرایندی است که از عصر رنسانس و قرن پانزدهم آغاز گشته است. وی پنج مرحله مختلف را برای سیر تطور مفهوم جهانیشدن پیگیری کرده است
الف. مرحله نخست، مرحله تکوین و شکلگیری اولیه است که از اوایل قرن پانزدهم تا قرن هجدهم در اروپا آغاز گشته است. بدینسان، نظام فراملی قرون وسطایی فروریخت و اجتماعات ملی، تحکیم مفاهیم فردی و فردگرایی و ایدههای مربوط به بشریت و انسان ظهور پیدا کرد
ب. مرحله دوم، مرحله آغاز جهانیشدن از نیمه دوم قرن هجدهم تا دهه 1870 است. در این مرحله، گرایش شدیدی پدید آمد به مفاهیمی، چون: ایده دولت واحد همگن، تبلور انگاره روابط رسمی بینالمللی و فراملی، تلقی فرد به عنوان شهروند، تأکید فراوان بر حقوق انسان و نوع بشر، گسترش پیمانها و نمایندگیهای مرتبط با تنظیم روابط بینالمللی و فراملی، و ترازبندی موضوعات در چارچوب ملی و بینالمللی
ج. مرحله سوم یا مرحله خیزش، دهه 1870 تا 1920 را در برمیگیرد. در چنین مقطعی، چهار مرجع اصلی مطرح است: جوامع ملی، فرد، جامعه بینالمللی و بشر. نمودهای جهانیشدن در این دوره عبارت است از: رسمیت مفهوم بشر در سطح بینالمللی، رشد جنبشهای وحدت جهانی، نزدیک شدن به پذیرش جهانی تقویم واحد و;
د. مرحله چهارم یا مرحله مبارزه برای هژمونی، شامل نیمه دهه 1920 تا 1960 میشود. مهمترین ویژگیهای این دوره عبارت است از: تأسیس جامعه و سازمان ملل متحد، تثبیت استقلال ملی و;
ه . مرحله پنجم به اواخر دهه 1960 تا پایان قرن بیستم برمیگردد. که رابرتسون پدیده جهانیشدن را به معنای خاص خود در این معنا به کار میبرد
بدیهی است که جهانی شدن از ابعاد گوناگون برخوردار است و تأثیرات شگرفی بر حوزههای اقتصاد، سیاست، فرهنگ جوامع مختلف داشته و حتی دولتهای ملّی را نیز در حالت بیم و هراس قرار داده است. از جمله تأثیرات اساسی جهانی شدن در حوزه فرهنگ، به چالش طلبیدن هویت فردی و اجتماعی و حتی ملّی شهروندان جوامع مختلف است
ارائه تعریف جامع و مورد پذیرش عموم برای جهانی شدن، به دلیل اختلاف نظرهای زیاد میان صاحبنظران و متخصصان این حوزه بر سر ماهیت جهانی شدن بسیار دشوار است. اما با توجه به موضوع بحث، تعاریف متناسب ارائه خواهد شد. رابرتسون در تعریفی از جهانی شدن میگوید: «جهانی شدن عبارت است از: فشرده شدن جهان و تشدید آگاهی نسبت به جهان به عنوان یک کل»
تعاریفی شبیه به آنچه رابرتسون ارائه کرده است که، نمودی از تحولات صنعت و فناوری است و در گذشته نیز به نوعی مطرح بوده است. چنانکه مارکس از پدیده ای بنام «نابودی مکان توسط زمان»11 و دیویدهاروی در پایان دهه 1980 از «فشردگی زمانی- مکانی»12 و گیدنز از اندیشه «پشتسرگذاری زمان ـ مکان»13 در مورد جهانی شدن سخن میگویند. این نوع نگرشها نشان دهنده آن است که فرایند جهانی شدن، همواره به فشردگی و تعمیق زمان- مکان برای همه مردم جهان دست میزند. از این طریق شرایط جدیدی را برای یک جامعه جهانی واحد فراهم میکند
در این مرحله طبق نگرش رابرتسون، آگاهی به جهان، تبدیل حقوق مدنی به مسئلهای جهانی، افزایش توجه به بشریت، به عنوان یک نوع ویژه از طریق جنبشهای زیست محیطی، رشد توجه به جامعه مدنی و شهروندی جهانی، تحکیم موقعیت ارتباط جمعی در جهان، و رشد اسلامگرایی به مثابه جنبش ضدجهانیشدن،15 سرچشمههای جهانیشدن است که به قرن پانزدهم برمیگردد. دیگران جهانی شدن را پدیدهای همزاد زندگی اجتماعی انسان معرفی کردهاند. در این زمینه، سه گزینه در شناسایی جهانیشدن مطرح است
الف. جهانیشدن فرایندی است که از آغاز تاریخ بشر آغاز شده و تاثیرهای آن با گذشت زمان افزایش یافته است. اما این فرایند در سالهای اخیر جهش ناگهانی داشته است؛
ب. جهانیشدن همزاد تجدد است. در نگاهی دیگر، همان توسعه سرمایهداری است که اخیراً از یک جهش ناگهانی برخوردار شده است؛
ج. جهانی شدن، پدیده و فرایندی متأخر است که همراه با فرایندهای اجتماعی، با عناوین فراصنعتی، فراتجدد، یا شالودهشکنی سرمایهداری همراه است
ان تامیلنسون نیز با تأکید بر پیچیده شدن ارتباط در عصر جهانیشدن، آن را با مدرنیته پیونده زده و معتقد است: جهانیشدن شبکهای به سرعت گسترش یابنده و همیشه متراکم شونده از پیوندهای متقابل و وابستگیهای متقابل است که وجه مشخصه زندگی اجتماعی مدرن به شمار میرود.17 رابرتسون هم با تأکید بر آگاهی، جهانیشدن را چنین تعریف میکند: «مفهوم جهانیشدن به درهم فشردهشدن جهان و هم تراکم آگاهی نسبت به جهان به عنوان یک کل دلالت دارد.»
هر چند این تعاریف سهگانه از جهانیشدن عمدتاً بر یک وضعیت ارتباطی خاص و فشرده تأکید دارند، در نگرشهای دیگر که از منظر انتقادی مطرح شدهاند، جهانیشدن با امریکاییشدن پیوند خورده است. از نظرلاش ویوری، جهانیشدن در واقع جهانیشدن سرمایهداری پیشرفته است.19 فوکویاما هم که ادعا میکند جهانیشدن همان امریکایی شدن است، مدعی است که الگوی امریکا، که مردمان دیگر فرهنگها خود را با آن همآهنگ میکنند، مربوط به دو یا سه نسل پیش است. زمانی که سخن از جهانیشدن و نوگرایی به میان میآید، امریکای دهه پنجاه و شصت را تداعی میکند; فرهنگی که در دهه پنجاه و شصت اشاعه یافت، ایدهآل بود
در تقسیمبندی تاریخ تحول فکری جوامع انسانی، میتوان سه دوره مشخص را در نظر گرفت. این تقسیمبندی بهتر میتواند ما را در درک فضای مفهومی جهانی شدن کمک کند
دوره پیشامدرن (از قرن ششم قبل از میلاد تا سدههای میانی)؛
دوره مدرن (از رنسانس تا پایان قرن نوزدهم)؛
دوره پست مدرن (از دهه 60 قرن بیستم شروع شد)؛
در مجموع، میتوان گفت: جهانی شدن بیشتر شامل دو دوره اخیر تحولات فکری بشر، به خصوص دوره مدرن و پستمدرنیسم است. بیشترین تأثیرات و دلالتهای تربیتی مدرنیسم در قرن نوزدهم و بیستم، بر پیکره تربیت دینی وارد شد و با ورود به دوره پستمدرنیسم، این تأثیرات در غلب شکگرایی و تقویت نسبیت اندیشی به اوج رسده است. برای درک بیشتر موضوع، به اختصار بعضی از ویژگیهای مدرنیسم و پست مدرنیسم را بیان میکنیم
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.